کد خبر: ۱۰۹۷۳۰
تاریخ انتشار: ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۹ - ۱۹:۲۳


روایتی از سردار شهید حاج حسین بصیر:
از فرماندهی لشکر حکم فرماندهی تیپ را برایش آورده بودند. سریع با فرماندهی لشکر تماس گرفت و گفت: «من باید فکر کنم، همین طوری و بی‌مقدمه و بدون فکر نمی‌توانم قبول کنم.» ... فردا دوباره حکم را آوردنداما این بار حاجی پذیرفت. به او گفتم: «چرا همان دیروز که این حکم را برایتان آورده بودند، نپذیرفتید؟!» حاجی در جوابم گفت: «دیروز در آن حالت وقتی که ناخودآگاه حکم فرماندهی تیپ را در مقابل چشمانم دیدم، نمی‌توانستم فکر کنم و تصمیم بگیرم. رفتم و با خودم فکر کردم، امروز که مرا فرمانده تیپ کردند، اگر چند روز دیگر بخواهند این مسئولیت را از من بگیرند و بگویند که از این پس باید به عنوان یک رزمنده ساده در جبهه خدمت کنی، من چه عکس‌العملی نشان می‌دهم؟ اگر ناراحت بشوم، پس معلوم می‌شود که این مسئولیت را برای رضای خدا قبول نکرده‌ام. اگر برایم فرقی نداشت، پس مشخص می‌شود که این مسئولیت را برای رضای خدا و دور از هوای نفس قبول کرده‌ام و فرقی ندارد که در کجا خدمت می‌کنم. لذا فکر که کردم به این نتیجه رسیدم اگر فرماندهی تیپ را هم از من بگیرند باز برایم فرقی نمی‌کند، به همین خاطر قبول کردم.»
منبع: پا به پای باران، ص 58.
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار