سرویس حوادث جوان آنلاین: ساعت۱۲:۵۵ یکشنبه قاضی محمد وهابی، بازپرس ویژه قتل امور دادسرای جنایی تهران با تماس تلفنی مأموران پلیس از قتل زن میانسالی در خانهاش باخبر و همراه تیمی از کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی راهی محل حادثه شد. تیم جنایی در طبقه سوم ساختمان مسکونی در خیابان خراسان با جسد زن ۵۶سالهای داخل آشپزخانه که با ضربات متعدد چاقو به قتل رسیده بود روبهرو شدند.
دختر مقتول که موضوع قتل را به پلیس خبر دادهبود، گفت: مادرم همراه برادرم در این خانه زندگی میکردند.
شب قبل با مادرم تماس گرفتم، اما جوابم را نداد درحالی که نگرانش بودم ساعتی قبل به در خانهشان آمدم و هر چه در را کوبیدم کسی در را باز نکرد.
بالاخره آنقدر مشت به در زدم که برادرم حامد در را باز کرد. با ناراحتی از او سؤال کردم مادر کجاست که جوابی نداد. وقتی وارد آشپزخانه شدم با جسد مادرم مواجه شدم. وی ادامه داد: برادرم مدتی است از مشکلات روحی و روانی رنج میبرد و چند ماهی هم در بیمارستان بستری بود او قرار بود دوباره برای درمان به بیمارستان منتقل شود که این حادثه رخ داد الان من احتمال میدهم که برادرم، مادرم را به قتل رسانده است. بررسیهای مأموران پلیس و تیم پزشکی نشان داد حدود ۱۳ساعت از مرگ زن میانسال میگذرد.
بدین ترتیب حامد بازداشت شد و مورد بازجویی قرار گرفت. حامد در بازجوییها به قتل اعتراف کرد. همزمان با انتقال جسد به پزشکی قانونی متهم به دستور قاضی محمد وهابی برای مشخص شدن سلامت روحی و روانی به پزشکی قانونی منتقل شد. تحقیقات درباره این حادثه ادامه دارد.
گفتگو با متهم
حامد چه شد که مادرت را به قتل رساندی؟
مادرم داخل آشپزخانه بود و چایی درست میکرد که با هم مشاجره کردیم و او هم به من فحاشی کرد. پس از این خیلی عصبانی شدم و چاقو را از آشپزخانه برداشتم و مادرم را با چاقو زدم.
چرا با هم مشاجره کردید؟
مادرم بیرون بود که وارد خانه شد. کمی با هم حرف زدیم و حدود ساعت۱۰ شب بود که به او گفتم به من پول بدهد. او در حالی که به آشپزخانه میرفت به من گفت که پولی ندارد. همین موضوع باعث شد عصبانی شوم و او را به قتل برسانم.
برای چه پول میخواستی؟
همیشه از مادرم پول میگیرم و سیگار، غذا و دارو میخریدم. مادرم همیشه به من پول کم میداد.
چرا دارو مصرف میکنی؟
من معمولاً شبها خوابم نمیبرد و به همین خاطر شبها قرص میخورم که راحت بخوابم.
پس از قتل چه کار کردی؟
داخل آشپزخانه چاقو و دستهایم را شستم، چون کثیف شده بود و بعد رفتم اتاقم خوابیدم.
چرا به تلفن خواهرت جواب ندادی؟
متوجه نشدم، اما صبح با صدایی از خواب بیدار شدم و به سراغ مادرم رفتم که دیدم مادرم بیحرکت افتاده است که دوباره به اتاقم رفتم و خوابیدم تا اینکه خواهرم پشت در آمد و با مشت به در میزد که از خواب بیدار شدم و در را باز کردم.
قبل از این با مادرت درگیری داشتی؟
نه، ما با هم مشکلی نداشتیم، اما گاهی او به خاطر لجبازی برای من غذا درست نمیکرد، اما من چیز نمیگفتم.
الان چه حسی داری؟
دلم برای مادرم تنگ شده و پشیمانم از اینکه مادرم را به قتل رساندم.