به گزارش خبرنگار سینمایی خبرگزاری فارس، فیلم سینمایی «مرداب» یا «استیلواتر» (Stillwater) با بازی مت دیمون، چندی پیش به صورت فیزیکی و آنلاین در آمریکا و بازارهای بینالمللی اکران شد و تا کنون نزدیک به ۱۷ میلیون دلار فروخته است.
«مرداب» که در آمریکا و فرانسه فیلمبرداری شده است، نخستین اکران خود را در ۱۷ تیر ۱۴۰۰ و در جشنواره کن در فرانسه تجربه کرد و واکنشهای مثبتی از منتقدان گرفت. این فیلم در تارنمای IMDb امتیاز ۶.۶ از ۱۰، در راتنتومیتوز امتیاز ۷۵ از ۱۰۰ و در متاکریتیک امتیاز ۶۰ از ۱۰۰ را کسب کرده است.
به عنوان مثال، «جو مورگنسترن» در وال استریت ژورنال به این فیلم امتیاز ۷۰ از ۱۰۰ داده و نوشته است: «مت دیمون در یک نقش محوری و اصلی، یک جذابیت غمانگیزی را به مردی بخشید که تصور میکرد هیچوقت چنین چیزی را در وجودش نداشت.»
این فیلم البته مخالفان جدی هم دارد، مثلاً «ایزاک فلدبرگ» از مجلهی پِیست نوشته است: با نزدیک شدن به پایان فیلم، تمام امیدهایمان برای اینکه مک کارتی بتواند این داستان را نجات دهد، به یأس تبدیل میشود. فیلم مرداب درست همانند یک سنگ در مرداب فرو میرود.» او به این فیلم امتیاز ۲۱ از ۱۰۰ داده است!
در مرداب که توسط تام مککارتی، سازنده آثاری همچون «کریستوفر رابین»، «اسپاتلایت»، « بازی برد-برد» و «بازدید کننده» کارگردانی شده است، علاوه بر مت دیمون (بیل)، بازیگران دیگری همچون ابیگل برسلین (آلیس) و کامیل کاتین (ویرجینی) به ایفای نقش پرداختهاند.
* ماجراجویی در ساحل مدیترانه
داستان این فیلم که در گونه جنایی-درام، اکشن و هیجانانگیز قرار میگیرد این است که پدری از اوکلاهما به فرانسه میرود تا دخترش را از گرفتاری نجات دهد؛ دختری که به دلیل قتلی که مدعی است مرتکب نشده، در زندان به سر میبرد. آلیسن به ۹ سال زندان محکوم شده ولی ادعا دارد که بیگناه است. پس از پیدا شدن مدارکی تازه، نامهای به وکلایش مینویسد و کمک میخواهد. ولی مراقب است پای پدرش را مستقیماً وارد ماجرا نکند: «در این مورد به او اعتماد ندارم؛ مرد این کار نیست.» برای مردی همچون پدر آلیسن، چنین جملهای چالشبرانگیز است و وقتی نقش این مرد را مت دیمن با تیشرت و تتویی از عقاب بازی کند، توقع داریم در کارش موفق شود! اما اگر هم موفق شود، به خاطر آن نیست که کارگردان فیلم این ماجرا را برای فیلمش انتخاب کرده است. او میخواست ماجرایی معمایی را تعریف کند که در یکی از شهرهای ساحلی مدیترانه اتفاق میافتد. پس از مدتی کنکاش، بندر مارسی را برای این منظور انتخاب کرد. اما هنگام تولید فیلم، چیزی در آمریکا تغییر کرد و مک کارتی خواسته این تغییر را در روایت فیلم نشان دهد.
داستان از دیدگاه بیل بیکر تعریف میشود ولی در عین حال از مخاطب دعوت شده شخصیت را از دیدگاه دیگران هم ببیند: ببینند این قلدر شهرستانی چطور به آدمهایی که خارج از آمریکا میبیند، نگاه میکند؛ مثلاً به ویرجینی، مادری که بچهاش را به تنهایی بزرگ میکند و بیل با آن لهجه جنوبی و حرکات زمخت، همان اوایل داستان با او آشنا میشود.
* بدون هفتتیر در جستوجوی عدالت
مجله «دنیای تصویر» خلاصه داستان فیلم را چنین شرح داده است: بیل قبلا در شهر «استیلواتر» در اوکلاهما، به حفاری نفت مشغول بوده است. (به همین دلیل شاید بهتر باشد نام فیلم را بدون برگردان به زبان فارسی، همان «استیلواتر» عنوان کرد.) اگر به خاطر دخترش «آلیس» نبود، اصولاً به مارسی نمیرفت. توریست نیست و علاقهای هم به یادگرفتن زبان فرانسه ندارد. البته یکی از آن آمریکاییهای گندهدماغ و احمقی هم نیست که در سینما میبینیم. با ادب و معتقد است که باید کار درست را انجام داد. و اگر آلیس میگوید بیگناه است، بنابراین کار درست از نظر این مرد خداترس و مسلح این است که به دخترش کمک کند تا بیگناهیاش به اثبات برسد.
هرکسی میتوانست این را بنویسد و فیلمی اکشن از دلش بیرون بکشد. اما مک کارتی هوشمندانه از فیلمنامهنویس فرانسوی توماس بیدگن (نویسنده فیلم «یک پیامبر») و همکارش «نوئه دوبره» کمک گرفت و فیلمنامهای کاملاً متفاوت نوشت. یعنی آنقدر متفاوت که توی ذوق آنهایی میزند که توقع داشتند مت دیمن در جستوجوی عدالت، هفتتیری بیرون بکشد و چندتایی را سر راه نفله کند!
بیدگن صحنهها را بستهبندی شده ننوشته است. در بسیاری از تریلرهای هالیوودی، گویی نویسنده، روی تعدادی کارت، لحظات مهم داستان را نوشته و تقسیم کرده و این کارتها را به دیوار چسبانده و به کمکشان فیلمنامه را قلمی کرده است. ولی ما آن نوع فیلمها را دیدهایم و تکرارشان کسالتبار است، بنابراین نویسندههای فیلمنامه از جادههای فرعی سراغ هر صحنه رفتهاند: اجازه دادهاند فلان اتفاق خارج صحنه رخ دهد و در عوض روی صحنههای کوتاه و ظاهراً پیش پا افتادهای تمرکز کردهاند که نکات بیشتری درباره شخصیت فاش میسازند.
«مرداب» آمیزهای از هر دو نوع صحنه را دارد. مثلا آنجا که یکی از دوستان ویرجینی از بیل میپرسد به چه کسی رأی داده، نمونهای از ترفندی است که توضیح داده شد و با آنکه به راحتی نمیتوان تشخیص داد چه کسی کدام بخش را نوشته؟ (مارکوس هینچی نویسنده «یکشنبه بیا» هم اسمش در عنوان بندی آمده). جذابیت فیلم در جاهایی بیشتر است که همین روزمرگی را نشان میدهد.
بدیهی است بیل میخواهد بیگناهی دخترش را ثابت کند و «مرداب» مسیر بیل را برای رسیدن به این هدف را نشان میدهد. اما محدودیت های فرهنگی مانع آن هستند که تنهایی در این کار موفق شود؛ گشتی در محله بدنام «کالیسته» در شمال مارسی، او را روانه بیمارستان میکند! بنابراین با محبت کردن به مایا، دختر هشت ساله ویرجینی، اعتماد آن زن را جلب میکند تا به کمکش بیاید.
* عذاب وجدان یک پدر آمریکایی به دلیل مستی مدام!
البته بیل نمیتواند قوانین فرانسه را تغییر دهد و معلوم هم نیست اگر مردی را که به ادعای آلیسن مرتکب قتل شده، پیدا کند، بتواند حکم را تغییر دهد. اما در حالی که با ویرجینی اوقاتی را میگذراند، محبتی به مایا نشان میدهد که در گذشته چنان مست بوده و که از دختر خود در بچگی دریغ داشته است. به همین خاطر احساس عذاب وجدان میکند و همین ابعاد بیشتری به بازی فوقالعاده دیمن بخشیده. پس از بن بست رسیدن تحقیقات، بیل تصمیم میگیرد در مارسی، نزد ویرجینی بماند، کمی فرانسه یاد بگیرد و در کارهای خانه به او کمک کند.
اگر این را پای نوعی رستگاری برای بیل بگذاریم، سادهاندیشی است، ولی به هرحال چیزهایی واقعاً در وجودش دارد تغییر میکند. و این تغییر، جوهرهی فیلم «مرداب» است؛ بی آن که رابطه مت دیمن و بچه (که حضور بسیار سمپاتیکی دارد) فیلم را وسوسه کند و در دام لوسبازیهای معمول بیندازد، ولی همینها برای بیل مزه نوعی زندگی متفاوت را دارد. مخاطب یا با این قسمت فیلم ارتباط برقرار میکند یا بیشتر خوش دارد بیل خود را برای آلیسن به آب و آتش بزند و این صحنهها برایش خمیازه آورند؟
* شکستن تصویر کابویی از آمریکاییها
در مدت ۱۴۰ دقیقهای فیلم، بیل اوقات زیادی را با ویرجینی و مایا در خانه صرف میکند. علت هم دارد: این صحنهها قرار است چیزی بیش از تحولات پرونده به مخاطب منتقل کنند (جالب اینکه نچسبترین صحنه در این میان جایی است که پلیس سر میرسد). مک کارتی هدف دیگری در سر داشته و از شخصیت دیمن استفاده کرده تا تصوری را که بعضی آمریکاییها از خود دارند، بشکند. بیل حکم آینهای را پیدا کرده که تصویر نوع خاصی کابوی را بازتاب میدهد؛ تصویری که خارجیها میبینند: یک آمریکایی که دست روی جلد تپانچه، موقع ورود به سالون! و این الزاماً تصویری نیست که بشود به آن بالید.
فیلم ممکن است همه را راضی نکند ولی علت دارد؛ استیل واتر (آب راکد) با احساسات عمیق مخاطب سروکار دارد و خیلیها حال و حوصله شیرجه رفتن در آبهای راکد و عمیق را ندارند.
انتهای پیام/