کد خبر: ۲۰۳۳۶
تاریخ انتشار: ۰۹ مهر ۱۳۹۴ - ۰۸:۵۸
این روزها که پاییز آمده، مهر شده و کنسرت خوبی برگزار کردم و آلبوم‌های موسیقی و فیلم - تئاتر و فیلم‌های مستند خوبی هم در دست انتشار داریم، حال خوبی دارم. این روزها پیش پیش، برای خودم کادوی تولد هم گرفتم؛ یک تابلوی عکس قشنگ که چند سال چشمم دنبالش بود و خیلی دوستش دارم.یک چیز دیگر هم هست. امروز بهترین هدیه‌ی این روزهایم را گرفته‌ام. به یک قولی عمل کردم که برایم خیلی مهم بود و هست و البته جای خالی خیلی‌ها را این روزها احساس می‌کنم که کاش بودند و این خوبی‌ها را با هم کیف می‌کردیم، بخصوص یک آدم خاص.اگر بود، همین الان خودم را، سراسیمه به خانه‌اش می‌رساندم و بهش خبر می‌دادم که: «آقا مرتضی مجوز انتشار بقیه کارها رو گرفتم!!» و لبخندش را می‌دیدم؛ خنده را در صورت و چشمانش می‌دیدم و بعد با هم چای در "استکام" کمر باریک (همان استکان به لهجه تهرانی) می‌خوردیم و او برایم خاطره تعریف می‌کرد و برای کارهای بعدی نقشه می‌کشیدیم و رویا درست می‌کردیم.راستش به او چند قول داده‌ام. یکی این بود که هر کاری می‌کنم تا همه‌ی مردم، همه‌ی این آهنگ‌ها را بشنوند. آقا مرتضی خوشحال است.
 مردم هم خوشحال می‌شوند (همان چیزی که همه عمر می‌خواست) اما من آن لبخند را از دست دادم.امروز مجوز انتشار صدای طهرون 4،3 و5 را گرفتم(کاش شش تا بشه که "شیش تاییاش" دوتا بشه!!) قرار بود هر سال، به عادت دو آلبوم قبلی، روز تولدش یکی را منتشر کنم، اما تولد سال‌های پیش‌ رو با روزهای عزاداری محرم تداخل دارد. مرتضی احمدی شب یلدا رفت. من قول می‌دهم شب یلدای امسال را با صدای "پدربزرگ طهرون" و با یاد او بگذرانیم.»

نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
پرطرفدارترین عناوین