کمال اطهاری
اقتصاددان
قیمت مسکن در حال حاضر به 20 برابر درآمد متوسط خانوار شهری رسیده در حالی که حد قابل قبول آن 5 برابر درآمد خانوار شهری است. بنابراین مسکن و طرحهای دولتی در بخش مسکن نه تنها موتور اقتصادی نیستند بلکه ضد رفاه و ضد توسعه هستند و مسئولان هم بر اجرای این طرحها و اینکه مسکن پیشران اقتصاد بوده، اصرار داشته دارند و این موضوع در مدلهای اقتصادی مخرب بوده و از نظر علمی بسیار مبتذل است. ایران در تله توسعه افتاده که این تله بسیار سخت و عمیق بوده، امروز واکنش مردم هم شکستن این تله است و خواهان شکستن تله توسعه و برآورده کردن حق خود نسبت به توسعه است. در تله قدیمی توسعه، کشورهای فقیر که امکان پسانداز را نداشتند نمیتوانند سرمایهگذاری کنند بنابراین در یک دور باطل به نام تله توسعه میافتادند اما در تله جدید توسعه این دور باطل شکسته و سرمایهگذاری زیرساختی شکل گرفته و نیروی انسانی پرمهارت هم فراهم آورده است که این عوامل در تله توسعه قدیمی وجود نداشت. همچنین قوانین جدید ایجاد شدهاند و جامعه از لحاظ فرهنگی و مهارت توسعه پیدا کرده اما حاکمیت نمیتواند برنامه توسعه شایسته را پیش ببرد. برای اجرای این برنامه شایسته توسعه چندین مانع وجود دارد و مهمترین آنها عدم اجرای الگوی توسعه اقتصاد دانش بنیان است. کشوری که الگوی توسعه دانش بنیان برای پیوند تعامل مثبت با اقتصاد جهان را ندارد یعنی امکان ورود به دوران جدید اقتصادی را ندارند و هر چند که کارخانههای مادر در این کشور ایجاد شده باشد اما تا زمانی که وارد اقتصاد دانش بینان نشده نمیتواند پیوند تعاملی مثبت با اقتصاد جهان برقرار کند و به همین دلیل است که 80 درصد کالاهای وارداتی در کشورهای توسعه یافته، کالاهای دانشبر هستند و دوران واردات مواد اولیه در این کشورها گذشته است. در کشورهایی که به تله جدید توسعه افتادهاند، کارخانههای مادر متعدد هم در مناطقی احداث شدند که مصرف بالای انرژی دارند از این رو بحرانهای زیست محیطی را هم ایجاد کرده و میکنند. سوال این است که چرا ایران وارد اقتصاد دانش بنیان نشده به رغم اینکه برنامه چهارم توسعه مصوب سال 1384 ورود به اقتصاد دانشبنیان را دردستور کار قرار داده است؟ پاسخ سادهای دارد برای اینکه دولت احمدینژاد تسخیر شده بورژوازی مستغلات رانتی بود و شعار بسیار مبتذل و مسخره که بخش مسکن پیشران اقتصاد است را سر داد، این در حالی است که حتی اقتصاد مقاومتی هم میگوید که دانش بنیان پیشران اقتصاد کشور است اما دولت احمدینژاد اقتصاد دانشبنیان را کنار گذاشت. نتیجه این سیاست این بود که در نهایت منابع به تدریج به سمت مسکن پیش رفتند و میدانیم که بخش مسکن در ایران کاملا رانتی است و از سوی دیگر شاهد سالانه 80 میلیارد دلار فرار سرمایه از ایران هستیم و این فرار سرمایهها باعث فرار مغزها میشود چراکه مشاغل درخور تحصیلات بهوجود نمیآید، بخش مولد کار نمیکند و در نهایت این روند ایران را دچار بیماری سخت هلندی میکند که بیماری هلندی هم سایر بخشها را به زمین میزند. در طول این سالها در حالی سیاست اجتماعی در ایران تضمین نمیشود که این سیاست در برنامه توسعه چهارم در دستور کار قرار میگیرد اما علمیاتی نمیشود و این در حالی است که یکی از دلایل مهم برای ایجاد وزارت رفاه اجرای همین سیاست بوده است. از این رو به یارانه نقدی روی آوردند که آن هم به صورت ابتدایی و با یک برداشتی که به نظر میرسد که یک اقدام نولیبرالی است، اما اصلا نولیبرالی نبوده چراکه سیستم نولیبرالی شیوه خاص خود را برای ساماندهی رفاه خانوار به کار میبرد و سیاست اجتماعی خود را دارد که به آن «سرمایه گذاری اجتماعی» گفته میشود اما در ایران اساسا سرمایهگذاری اجتماعی انجام نمیشود. یک سطحینگاری در ایران وجود دارد مبنی بر اینکه با یک لقب نولیبرالی هم حاکمیت و هم اپوزیسیون ماجرا را ختم میکنند و این اشتباه بزرگی است چراکه نولیبرالی سیستمی دارد که به آن جامعه دانش میگویند که آن سیستم سیاست اجتماعی را به کار میگیرد که بتواند افراد را برای رفاه فردی و هم رفاه اجتماعی را در یک اقتصاد رقابتی جهانی آماده کند و اساسا این روند در ایران در دستور کار قرار نمیگیرند و ضد آن عمل میکنند که نمونه آن خصوصیسازی دانشگاهها بوده یا اینکه مهارت آموزی کارگران برای ورود به اقتصاد دانش بنیان به اجرا نمیرسد. طرحهای آمایشی است که میتواند هم محیط زیست را حفظ کند و هم ساماندهی توسعه اقتصاد دانش بنیان را انجام دهد و فضا را برای توسعه اقتصاد دانش بنیان را فراهم کند اما این اقدام هم انجام نشد.