یحیی آل اسحاق
عضو اتاق بازرگانی
اگر بخواهیم اقتصاد دولت پهلوی را در یک جمله خلاصه کنیم باید به آن لقب نهضت اتلاف منابع بدهیم. در واقع ما به محلی برای واردات تبدیل شده بودیم که دیگر تولیدات داخلی و صنایع ملی توان رقابت در آن را نداشتند. همین موضوع سبب آغاز بیماری هلندی در اقتصاد ایران شد که به افزایش تورم و کاهش جدی قدرت خرید مردم انجامید. از سوی دیگر سیاستهای شاه به مهاجرت از روستا به شهر سرعت داد و همین موضوع مقدمات حاشیهنشینی و کاهش رفاه مردم را فراهم کرد. ما در ماههای اول انقلاب به روستاهایی سر زدیم که عملا مردم آن بدون هیچگونه امکاناتی زندگی میکردند. من خاطرهای از یکی از پزشکان طرح موسوم به سپاه دانش را به خاطر دارم که میگفت مردم برخی روستاها از ما شربت سینه میگرفتند تا آن را با آب مخلوط کرده و به عنوان غذای روزانه خود مصرف کنند. ما وقتی از محدودیت امکانات صحبت میکنیم چنین مثالهایی داریم. اگر به این مسائل فسادهای اخلاقی، مشکلات فرهنگی و عدم استقلال کشور را نیز اضافه کنیم مشخص میشود که چرا جامعه ایران در سال ۵۷ به مرحله انقلاب رسید.
یکی از مهمترین اقدامات انجام شده پس از پیروزی انقلاب که میتوانست جزو افتخارات جمهوری اسلامی ایران باشد، مدیریت بینظمیها و سامان دادن به شرایط در مدتی کوتاه برای رسیدگی به نیازهای مردم بود. از دادگاه گرفته تا تامین سفره مردم با عنایتهای امام خمینی (ره) در کوتاهترین زمان ممکن نهایی شد و از بنیاد مستضعفان تا احیای اتاقهای بازرگانی با هدف مدیریت نیازهای مردم سامان یافتند. برای مثال یکی از اقدامات امام خمینی (ره) در تاسیس بنیاد مستضعفان این بود که هر اموالی که مصادره شده، سریعا ساماندهی شود، برای اداره آن برنامه ریزی شود و درآمدها در اختیار فقرا، کارمندان و مستضعفان قرار بگیرد. در این تردیدی وجود ندارد که بخش مهمی از نگاهها به سمت دولتی شدن اقتصاد حرکت میکرد. در واقع در آن زمان بازاری بودن یا تمول مالی حتی با نگاه منفی مواجه بود. ما شاهد آن بودیم که حتی عدهای اتاق بازرگانی مشهد را آتش زدند. در چنین شرایطی بود که قانون اساسی ما تدوین شد و در آن در اصل ۴۴ آمد که بخش عمدهای از فعالیتهای بزرگ اقتصادی مانند بانکداری یا معادن باید در اختیار دولت باشد؛ در ذیل این اصل آمده بود که این رویکرد در واقع تا جایی ادامه دارد که ضرر به وجود نیاید. پس از آن نیز ما با جنگ تحمیلی مواجه شدیم که دیگر در چارچوب آن نگاه دولتی غالب شد. این نگاه از طرف نخست وزیر وقت و معاونان وی به شکل جدی دنبال میشد و طرفداران بازار که شامل افرادی مانند بنده و مرحوم حبیبالله عسگر اولادی بود در اقلیت بودیم. در آن زمان کار به جایی رسید که دولت مطرح کرد که حتی تجارت خارجی نیز باید به وسیله دولت انجام شود که این موضوع با مخالفت جدی مرحوم عسگر اولادی مواجه شد.
ما در پایان جنگ با کشوری مواجه شدیم که حدود ۱۰۰۰ میلیارد دلار خسارت دیده بود؛ این در حالی بود که ما درآمد ارزیمان در آن دوره تنها ۱۰ میلیارد دلار بود و باید کشور را طوری اداره میکردیم که هم بازسازی ممکن شود و هم با وجود تحریمها نیازهای مردم مشکلی پیدا نکند. من در دولت مرحوم هاشمی رفسنجانی وزیر بازرگانی شدم و در آن دوره باید مدیریت تامین ۱۰ هزار قلم کالا را در این وزارتخانه انجام میدادم. این در حالی بود که ما برای تمام آنها تنها حدود سه میلیارد دلار ارز داشتیم. از این رو با تمام محدودیتها کارها پیش رفت و خوشبختانه توانستیم در حوزه تامین نیازهای مردم موفق باشیم.
در طول تمام این سالها میتوان گفت که ما بسیاری از تفکرات اقتصادی را در کشور اجرایی کردیم؛ گاهی به شدت به اقتصاد دولتی نزدیک شدیم و گاهی به بازار آزاد. در واقع هر دولتی که در ایران جابهجا شده مدیریت خاص خود را نیز اعمال کرده که همین مساله مقدمات برخی از مشکلات در نگاه کلان را ایجاد کرده است. از سویی دیگر با وجود تمام اقدامات، اقتصاد در بسیاری از سالها اولویت ما نبوده است و سیاست برآن اولویت داشتهاست.