مسعود دانشمند
کارشناس مسائل اقتصادی
بر اساس گزارش مرکز پژوهشهای مجلس، بیش از ۳۰ درصدِ جمعیت کشور، زیر خط فقر قرار دارند و حدود ۳ میلیون خانواده دچار فقر مطلق هستند. عدد ارائه شده از سوی مرکز پژوهشهای مجلس، به واقعیت بیشتر نزدیک و ملموس است تا اعدادی که بانک مرکزی یا مرکز آمار ایران ارائه میدهند. خط فقر به این شکل تعریف میشود که یک خانواده ۴ نفری (دارای فرزند شیرخوار تا محصل)، برای این که بتواند زندگی کند به چه ملزوماتی نیاز دارد و هزینههای جاری این خانواده چه میزان است. این هزینهها شامل خوراک، پوشاک، مسکن و موارد مهم دیگر است. براورد این مجموعه، با قیمتهای موجود در بازار نشان میدهد که خانواده چهار نفری تا چه حد میتوانند از پس هزینههای زندگی خود بر بیایند. وقتی حقوق و دستمزد با هزینههای زندگی همخوانی ندارد، افراد مجبورند یک به یک، برخی اقلام را از زندگی خود حذف کنند، از تفریح و خریدهای غیرضروری تا حتی گوشت و مرغ. اگر بخواهیم ارزیابی کنیم که عدد ۳۰ میلیون تومان تا چه حدی با واقعیتها همخوانی دارد، میتوان از مثالی استفاده کرد: حداقل قیمت رهن و اجاره یک خانه ۶۰ متری در مناطق میانی تهران برابر با ۳۰۰ تا ۵۰۰ میلیون تومان وجه رهن و ماهانه ۱۰ الی ۱۵ میلیون تومان اجاره است. به همین دلیل، اخیرا شاهد پدیدههای ناخوشایندی از جمله پشت بام خوابی و خانههای اشتراکی هستیم. خانوادههایی که روی خط فقر یا کمی بالاتر قرار میگیرند، اغلب دو نفر شاغل دارند، البته مشروط بر آن که هر یک، حداقل ۱۵ میلیون تومان حقوق بگیرند. این را هم در نظر داشته باشیم که مجلس تورم ۵۰ درصدی را برای کشور پیش بینی کرده است. حتی این رقم تورم در اقلام خوراکی و دارویی بیشتر است؛ بنابراین وقتی ۳۰ درصد از مردم زیر خط فقر قرار دارند، تا پایان سال ۱۴۰۲، این رقم به ۳۷ تا ۴۰ درصد میرسد، چون تورم بالاست و دستمزدها ثابت. در حال حاضر حدود ۱۰ میلیون نفر حقوق بگیر داریم (کارگر، کارمند و ...) این رقم در کنار خانوادههایشان به ۴۰ میلیون نفر میرسند که تقریبا نصف جمعیت است. این خط فقر ۳۰ میلیون تومانی برای تهران تعریف شده است. مطمئنا خط فقر در شهرستانهای کوچک و روستاها کمتر است، چرا که عوامل موثر در خط فقر، مسئله مسکن و هزینههای جا به جایی به اضافه کالاها و خدمات است که معمولا در این مناطق کمتر از کلان شهرها خواهد بود. نرخ خط فقر در شهرستانهای کوچک روی ۱۸ تا ۲۰ میلیون است، ولی چون دستمزدها در سراسر کشور یکسان است، افرادی که در شهرهای کوچک زندگی میکنند، رفاه بالاتری دارند. تفاوت بین هزینههای واقعی زندگی و درآمدها نه تنها منجر به کوچک شدن سفره مردم میشود، بلکه به افزایش نارضایتیهای عمومی نیز دامن میزند. یکی از اشکال نارضایتی، ناهنجاریهای اجتماعی رشد نرخ طلاق است. در شهر تهران، اکثر کارگران و کارمندان، شغل دوم دارند. مشاغل دوم، افراد را فرسوده میکنند، این در حالی است که شهروندان، در تلاشند با کمک شغل دوم از پس وضعیت تورم بر آمده و هزینههای زندگی را تامین کنند. اما کارمندی که روزی ۱۰ تا ۱۵ ساعت کار میکند، به سرعت فرسوده و بیمار میشود و توانایی کار کردن خود را از دست داده و در انجام کارها ناتوان میشود. در نتیجه نیروی انسانی کشور که قرار است رو به سازندگی و پیشرفت برود، زودتر فرسوده میشود. توجه کنیم که یک نیروی انسانی ماهر، گاهی یک دهه زمان برای آموزش تکمیلی و کسب مهارت نیاز دارد و به علت فشار کاری، در اوج شکوفایی از کار زده میشود. درواقع کارمندی که میتوانست از ۳۰ تا ۶۰ سالگی کار کند، در ۴۰ الی ۴۵ سالگی از کار کردن خسته میشود و کارایی خود را از دست میدهد؛ بنابراین سرمایههای انسانی خود را با چنین خط فقری از بین میبریم. نسل آیندهای که باید با تغذیه مناسب رشد کند و انسان مفیدی در جامعه باشد، به دلیل خط فقر، از هم اکنون دچار کمبودهای سلامتی و بهداشتی است. حتی به دلیل همین خط فقر، امکان دسترسی به امکانات فرهنگی از جمله کتاب، تئاتر و سینما را از دست میدهد و در نهایت در کنار فقر مالی شاهد فقر فرهنگی خواهیم بود.