گروه سیاسی: اخیرا موضوع افزایش نیروهای نظامی آمریکا در مقام مسالهای مهم در کانون توجه و تمرکز رسانهها، ناظران سیاسی و حتی مقامهای نظامی و سیاسی کشورهای مختلف قرار گرفته است. آمریکاییها در ابتدا هر گونه افزایش تفنگدار در خلیج فارس را انکار کردند اما بر اساس گزارشهای منتشر شده در دوشنبه (16 مرداد/ 7 آگوست) ۳۰۰۰ ملوان و سرباز آمریکایی به غرب آسیا که متعلق به ناوگان پنجم نیروی دریایی آمریکا در چارچوب طرحی که پیشتر وزارت دفاع آمریکا (پنتاگون)، آن را اعلام کرده بود، عازم خلیج فارس شدهاند. به گزارش «تجارت آنلاین»، در بیانیه ناوگان پنجم نیروی دریایی آمریکا آمده است: «یک فروند ناو تهاجمی آبیخاکی و یک فروند لندینگ کرافت (ناوچه آبخاکی و نیروپیادهکن) به دریای سرخ رسیدهاند، تا امکانات هوایی و دریایی بیشتری را برای این منطقه فراهم کنند». همچنین عنوان شد: «منطقه عملیاتی ناوگان پنجم نیروی دریایی آمریکا که مرکز آن در بحرین است، تقریباً ۲.۵ میلیون مایل مربع از جمله بخشهایی از خلیج فارس، خلیج عمان، دریای سرخ، بخشهایی از اقیانوس هند، تنگه هرمز و باب المندب را شامل میشود». در جدیدترین اطلاعرسانی پیرامون این موضوع، متیو میلر، سخنگوی وزارت امورخارجه آمریکا در تلاش برای توجیه اقدام تحریکآمیز واشنگتن با استقرار نیروهای نظامی بیشتر در منطقه مدعی شده که کشورش متعهد به محافظت از آزادی دریانوردی و کشتیرانی است. میلر در پاسخ به این سوال که «آیا آنها نگران تشدید تنشها در منطقه باتوجه به افزایش نیروهای آمریکایی در تنگه هرمز نیستند؟» مدعی شد: آنچه باید بگویم این است که ایالات متحده در هماهنگی با شرکا و متحدان خود، متعهد به حفاظت از آزادی کشتیرانی دریایی و جریان آزاد تجارت است. همچنین، دیروز –چهارشنبه- فرماندهی مرکزی نیروهای آمریکا اعلام کرد مایکل کوریلا، فرمانده سنتکام از ۶ تا ۸ اوت (۱۶ تا ۱۷) مرداد، سوار بر ناو جنگی USS THOMAS HUNDER (DD116) از تنگه هرمز عبور کرده و به امارات عربی متحده رفت که در آنجا با رئیس ستاد ارتش این کشور دیدار کرد. کوریلا سفری نیز به بحرین داشت و در آنجا با پادشاه و وزیر دفاع این کشور دیدار کرد. مجموع این تفاسیر، افزایش حضور نظامیان آمریکایی در خلیج فارس و امکان حضور تفنگداران آمریکایی بر روی عرشه نفتکشها را به مسالهای جدی تبدیل کرده است. «تجارت» به منظور پیگیری دقیقتر و عمیقتر این موضوع با مهدی ذاکرایان، کارشناس مسائل آمریکا و استاد دانشگاه و مهدی مطهرنیا، کارشناس مسائل بینالملل و استاد دانشگاه، گفتوگو داشته است.
مهدی ذاکرایان: افزایش تفنگداران آمریکایی به معنای هدفگذاری آنها برای ممانعت از جنگ است
مهدی ذاکرایان در ارتباط با دلیل و اهداف احتمالی آمریکاییها از افزایش نیروهای نظامی در خلیج فارس تاکید کرد: «رفتارشناسی و تجربیات گذشته نشان میدهد، زمانی که آمریکاییها نخواهند در منطقهای عملیات نظامی انجام دهند و قصد ورود به درگیری نظامی را نداشته باشند، نیروی نظامی را وارد میکنند اما در مکانهایی که قصد وارد شدن به فاز جنگ را داشته باشند، نیرو را کاهش داده و یا نیروها را افزایش نمیدهند تا بتوانند در آینده عملیات موشکی و نظامی را انجام دهند. در نگاه آمریکاییها نیروهای انسانی بسیار با ارزش بوده و جان سربازان برای آنها اهمیتی ویژه دارد. اساسا در راهبرد نظامی آمریکاییها، درگیری با کمترین تلفات به عنوان پیروزی قلمداد میشود. بنابراین میتوان چنین نتیجه گرفت که افزایش نیروهای نظامی آمریکا در خلیج فارس بیانگر آن است که واشنگتن تمایلی به ورود به جنگ در منطقه یا در معنای دقیقتر درگیری با ایران را ندارد.» این کارشناس مسائل آمریکا در بخشی دیگر از اظهارات خود پیرامون این موضوع که افزایش نیروهای نظامی آمریکایی در خلیج فارس، تا چه اندازه میتواند تهدیدی امنیتی برای ایران باشد، تاکید کرد: «افزایش نیروهای آمریکا نوعی اعلام رسانهای و سیاسی است که منطقه همچنان برای ما اهمیت دارد. آنها میخواهند چنین بازنمایی کنند که تردد آزاد کشتیرانی خواست اصلی آمریکا در خلیج فارس است. در باب ایران باید توجه داشت که دولت همواره به این امر توجه دارد که آمریکاییها، روسیه، اسرائیل و... چه اقدامی را انجام میدهند و در ادامه واکنشهایی دارد. برای نمونه در برخی مواقع توقیفها و بازرسیهایی را از کشتیهای در حال عبور دارد. دستگاههای دفاعی و نظامی ایران برای نقشآفرینی در منطقه نیازمند همکاری و تعامل با سایر بازیگران است. اساسا ایران نمیتواند به صورت انفرادی در یک منطقه مهم همچون خلیج فارس نقشآفرین باشد. تهران نمیتواند بدون رضایت و همکاری با سایر کشورها در منطقه ادعا کند که تحرکاتاش برای ایجاد ثبات و امنیت در خلیج فارس است. هر گونه افدام انفرادی تهران از سوی سایر کشورها به عنوان اخلال در امنیت تلقی میشود. تنها زمانی که چند کشور منطقه ایران را همراهی کنند، تهران میتواند مدعی نقشآفرینی در جهت ثبات در منطقه باشد. مثلا ایران اگر بگوید در نتیجه همکاری و مذاکره با عربستان، امارات، کویت و... به این نتیجه رسیدهاند اقداماتی را در زمینه مقابله با قاچاق انرژی در خلیج فارس انجام دهند، آنگاه میتوان نقشآفرینی ایران را مثبت ارزیابی کرد. آمریکا در مقام یک ابر قدرت برای هر گونه حضور در یک منطقه در ابتدا به صورت مجزا با کشورهای مختلف قراردادهای همکاری نظامی و امنیتی امضا میکند؛ پایگاه نظامی را ایجاد میکند و در نهایت، در منطقه حضور مییابد.» ذاکرایان در بخش پایانی اظهارات خود در ارتباط با امکان برخورد نظامی میان ایران و آمریکا در نتیجه افزایش حضور نظامی آمریکا در خلیج فارس به «تجارت» گفت: «در مقطع کنونی که آمریکاییهای به سمت برگزاری انتخابات ریاست جمهوری میروند، رغبت چندانی برای ورود به هر گونه درگیری نظامی ندارند. مگر اینکه رخدادی ناخواسته رخ بدهد که جنگ را ناگریز کند. برای نمونه اتفاق خاصی همچون تصمیم افسران و تفنگداران آمریکایی برای شلیک به نیروهای نظامی ایران در صورت نزدیک شدن به نفت کشها صورت بگید، احتمالا جنگ رخ بدهد. در غیر این صورت در سطح کلان نه آمریکا و نه ایران برنامهای برای درگیری نظامی ندارند.»
مهدی مطهرنیا: جنگ نفتکشها مقدمهای برای محاصره منطقهای ایران است
مهدی مطهرنیا در ارتباط با اهداف احتمالی آمریکاییها از افزایش نیروهای نظامی در خلیج فارس تاکید کرد: « به این پرسش، سالها قبل در سال 1379 پاسخ دادهام. بر این باور هستم که اولیت آمریکا در قرن بیستویکم میلادی، ایران و فلات ایران و اولویت این کشور در سیاست خارجی شرق آسیا و مهار چین است. مهار تهران در فلات ایران، چندین دهه است که در اولیت سیاست خارجی کاخ سفید قرار دارد. از دهه 1990 میلادی به این سو، اولویت سیاست خارجی این کشور بر مهار چین و استحاله این کشور در بازار سرمایه جهانی متمرکز شده است.» وی افزود: «فراز و نشیبها در این حوزه متاثر از چند مولفه است. نخست؛ ناآگاهی از تصویرهای کلان برای آینده جهان. دوم؛ عدم تحلیل درست از بازیهای بینالمللی و استراتژیهای ناظر بر آن؛ سوم؛ سیاستهای آرزومندانه. برای نمونه بسیاری از عالمان و متخصصان علم سیاست، چین را به عنوان جایگزین آمریکا در مقام ابر قدرت جهانی معرفی کردهاند.
حتی سمینارهایی متعددی در ارتباط با جهان پساآمریکا در دههها و سالها اخیر برگزار شده است. اما هنوز آمریکا ابر قدرت جهان است. یا حداقل به نظر میرسد، در نیمه نخست این قرن یعنی تا سال 2050 همچنان این کشور ابرقدرتی خود را حفظ میکند. بعد از فروپاشی شوروی آمریکاییها دکترین امنیتی «پیشدستی» را در پیش گرفتند. بدین معنا که آنها تلاش کردند با بحران آفرینی و بحرانها را از نیمکره غربی به نیمکره شرقی به ویژه در محدوده خاورمیانه یا آنچه که من آن را هارتلند نو و نوهارتلند میدانم، منتقل کنند. آمریکاییها متوجه فلات ایران با مرکزیت تهران شدهاند. بارها تاکید کردهام، ایالات متحده آمریکا، برای نفت دیگر تعریف کد ندارد. یعنی دیگر نفت خاورمیانه را نمیخواهد اما کنترل تنگههای بینالمللی از مرکزیت و محوریت توجه آنها خارجی نشده است.» این کارشناس مسائل بینالملل در ادامه تصریح کرد: «آمریکاییها تلاش دارند، گلوگاههای مهم جهان را در اختیار داشته باشند. لذا از شعار مرگ بر آمریکا استقبال میکنند. از شعار بستن و مسدود کردن تنگه هرمز استقبال میکنند. از سال 2018 به بعد واشنگتن تلاش کرد که تسلط بر تنگه هرمز را با یک رژیم حقوقی با برخورد با داعش و ایجاد یک ائتلاف بینالمللی علیه جمهوری اسلامی ایران، استمرار ببخشد. این امر اولیت استراتژیک آمریکا است نه اولویت. اگر بخواهیم این موضوع را با زبان ساده و تمثیلگونه شرح دهیم، «برای نماز قدرت بینالمللی در قرن بیست و یکم، وضوی هارتلند و ایران ضرورت دارد.» آنچه که در چند دهه گذشته صورت گرفته، موجب تثبت حضور آمریکا علیرغم هزینه بوده است. آمریکا در گام نخست با تزریق ناامنی به منطقه، در گام دوم، ایجاد توازن ضعف بین ایران و کشورهای منطقه و در گام سوم، ایجاد امنیت نسبی در منطقه، توانسته جایگاهش را تثبیت کند. حالا در اقدامی مشابه آمریکا در پی انتقال بحران به شرق آسیا و تکرار سناریوی کنونی است. در مجموع میتوان گفت جنگ نفتکشها مقدمهای برای محاصره منطقهای ایران، فراتر از حلقه محاصره سیاسی و اقتصادی است.»