فيليپ استيفنز فايننشال تايمز
مترجم : فاطمه مهتدي
پيش از اين دموکراسيهاي ثروتمند فکر ميکردند که نظم پس از جنگ سرد تصويري از ايشان است حال آنهاي از چهان فراري شدهاند. سه ستون محکم نظم نوين جهاني را تشکيل ميدادند.به عنوان يک قدرت هژموني ، آمريکا صلح بين المللي را از ديد خود نوشت و دموکراسي ليبرال را گسترش داد. اروپا در نظر داشت تا مدل پست مدرن خود را از ادغام جهاني ارائه دهد و به همسايگان دور منتقل کند ، امري که در ميان کشورهاي جنوب شرقي آسيا نمايان شد. روسيه که با کاهش قدرت روبرو شده بود به چين ميپيوست و قدرتهاي نوظهور در شرق به عنوان صاحبان سهامهاي سيستم غربي منافع خود را پيش ميبردند. اما حال بدون توجه به نتيجه انتخابات رياست جمهوري آمريکا، اين کشور هنوز با فاصله قابل توجهي قدرت برتر است و تنش درسياست داخلي ميتواند باعث جدا شدن و عقب ماندن آمريکا از جهان شود. اروپا درگير پرکردن شکافهاي خود است و وقتي براي جاي ديگر ندارد. بحران مهاجرت ، اقتصاد منطقه يورو و برگزيت باعث شده تا قاره اروپا قابليت تفکر استراتژيک خود را ازدست بدهد. دراين ميان ، چين و روسيه هيچ تمايلي به پذيرش قوانين نوشته شده توسط آمريکا ندارند. دراين بين چه اتفاقي افتاد؟ جنگ عراق که باهدف نشان دادن قدرت آمريکا بود باعث مشخص شدن محدوديتها شد. بحران مالي درجهان در سال 2007تا 2008 باعث شد تا ضعفهاي کاپيتاليسم ليبرال خود را نشان دهد. روياي اروپايي ادغام با شوک اقتصادي به منطقه يورو شکسته شد. رشد اقتصادي چين بسيار سريع تر از انتظار باعث تسريع در توزيع مجدد قدرت در نظام جهاني شد. حال نقطه مشترک ناسيوناليسم است. در آمريکا اين امر به صورت تمايل به انزوا خود را نشان ميدهد. براي ولاديمير پوتين رئيس جمهور روسيه ، رويکرد نظاميچيزي است که برايش باقي مانده است ، روسيه در تماميابعاد ضعيف شده به جز ارتش. اروپا با پوپوليسم و سياستمداراني چون ويکتور اوربان رئيس جمهور مجارستان روبروست که از گذشته درسي نگرفتهاند. چين ميخواهد گذشته صدسال خود را پاک کند و اکنون رويکرد مدرن به خود گرفته است. سيستم غربي براي چين باشکست همراه شده و اکنون به سيستميتازه نياز است و بيشتر از آن اينکهامريکا بايد موقعيت خود را در شرق آسيا با واقعيتهاي تازه تطبيق دهد.دراين ميان مکتب فکري واقع گرايي ، پراگماتيزم يا اعتقاد به سرنوشت است که معتقد است هيچکاري نميتوان انجام داد و سرنوشت مشخص است. دير يا زود اين جهان چند قطبي تعادل تازه اي را براي خود پيدا ميکند.جهان بار ديگر به سوي جنگ سرد پيش ميرود و موسسات جهاني غرب فرسوده شدهاند . قوانين قدرت درمقابل قانون ، ناسيوناليسم و اينترناسيوناليسم قرارگرفته است.برخي معتقدند استقلال اقتصادي اين مشکل را حل خواهد کرد ولي پويايي اين روند ميتواند به سوي ديگر برود. اين يک اتفاق نيست که صندوق بين المللي پول در گزارش اخير خود اعلام کرد خطر تنش سياسي بزرگترين خطر براي اقتصاد جهاني بوده و سيستم ليبرال اقتصادي بيشتر از همه چيز وابسته به نظم امنيتي جهاني است.