کد خبر: ۵۴۴۸
تاریخ انتشار: ۱۹ آذر ۱۳۹۳ - ۰۹:۱۱
علیرضا مرادی
چند روزي بيشتر از كوچ علي حاتمي، كارگردان بنام سينماي ايران نميگذارد. يادگاريهاي او براي سينما و سينما دوستان ايران از سوته دلان و هزار دستان تا دلشدگان و مادر، بهانههاي كافي و خوبي براي بار ديگر از او نوشتن هستند. از اينرو، اينبار در قالب دلنوشتهاي يادي از شاعر سينماي ايران ميكنيم.

تا هفت میشمارم و دست ذهن را میگیرم و به گذشته میبرم ... به سینماي تابستانی باغ گلستان و میبینم کودکیام را در آن باغ روباز تابستانی. دری چوبی و بزرگ با رنگ فیروزهای کهنه كه عصرها باز میشد.

ما که بعداز ظهر نیم ساعتی را زیر ملحفه تا خورده مثلا خوابیده بودیم روی پنجه میرفتیم تا از لای میلهها، آنطرف را ببینیم... اکران بزرگ سینما که کهنه و خاک گرفته بود، استخر بزرگ و قایقهای قو شکل سفید رنگ در کنار محوطه باغ و بوی شستشوی باغچهها و همه... بعد وارد میشدیم دست در دست والدین و من که درُدانه بودم روی کول پدرم که قویترین بود... هم شانههایش، هم قلمدوشش.

کم کم آفتاب میرفت و سرو کله خانمهای چادر به سر همسایه روی بامهای مجاور سینمای تابستانی، پیدا میشد و ما مطمئن بودیم که آنها هر شب این فیلمها را میبیینند ... بدون بلیت و با چادر سفید گلدار ... بعد کم کم سرو کله پسرکی که در جعبه گردنی سوسیس و کالباس میفروخت و گاه پشمک.... پیدا میشد.

آفتاب میرفت و ما به قدری بی قرار فیلم بودیم که آپاراتچی از ما مشتاقتر فیلم را شروع میکرد و ما 10 دقیقه اول فیلم را نمیدیدیم چون هنوز آفتاب کاملا نرفته بود.

فیلم شروع میشد و ما همراه میشدیم با بازي بازيگران فیلم فارسی که اکثرا زشت و بد قواره بودند، چرا که میبایست فقط نقش اول بدرخشد ... چهار شانه باشد و خوش چشم و ابرو ... و بیتردید چشم پاک.

بعد رقاصان دوزاری میآمدند با همان تکراراها ... گاه اکران مجاور براي فیلمهای هندی بود. میشد بری سری بزنی و برگردی ادامه فیلم نوچههای بیریخت را ببینی.

بعد دختر و پسر فقیر و ثروتمندی که با ریختن کتابها بر کف حیاط دانشگاه یا مدرسه با هم یار میشدند. گاها موتور سواری و جاده و... اغلب شنیدن ترانه باداباد مبارک بادا... و تکرار مکررات ولی همیشه و همیشه مادری که سجاده داشت، منزه بود، دعا میکرد، عاقل بود... با گذشت بود. مادری خدشه ناپذیر و نشکستنی.

تا هفت میشمارم و به اکنون برمیگردم. آگاهانه پرهیز میکنم از نوشتن در مورد مادر چرا كه سند خانه و ماشین حرف اول را میزند، رقاصهای در میان نیست شاید دیگر همه رقصیدن را بلدند. نوچه نداریم چون دنیای مجازی چشم و گوش شده. و باهمه آنچه گذشت، خدایش رحمت کند شاعر سينماي ايران را، که اگر نمیساخت فیلم مادر را... که بیتکرار است و شاهکار... تلویزیون فخیمه! چه میکرد روز مادر و روز سالمند را؟

علی حاتميسينماي ايران، زود رفتی... جایت سبز و نامت زیباست ... روحت شاد و در این روز بر همه مادرهاي دنیا تحفهای بفرست از جنس سلامتی که تحفهای گرانبهاست ...

نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار