کد خبر: ۹۵۷۵۳
تاریخ انتشار: ۱۳ بهمن ۱۳۹۸ - ۲۲:۴۶
سی و هشتمین جشنواره فیلم فجر -1
روز اول جشنواره سی‌وهشتم علی‌رغم اینکه انتظار می‌رفت به روال معمول سال‌های پیش نسبت به روزهای میانی و پایانی خلوت‌تر باشد، اما اینچنین نبود و شلوغ‌تر از همیشه به نظر رسید. یعنی علی‌رغم داشتن کارت و سالن مشخص از همان سانس اول روز اول، ناچار شدیم زمانی را در صف سپری کنیم تا بتوانیم داخل سالن شویم. راستش را بخواهید ته دلمان خوشحال بودیم که گفتند عده‌ای جشنواره را تحریم کرده‌اند! چرا که براین تصور بودیم، اندکی هم خلوت شدن باعث می‌شود دیگر حداقل مدت‌ها در صف نایستیم یا به کسی نسپاریم که برایمان در صف جا بگیرد! و از همه بدتر، کسی را جلوتر نفرستیم که در سالن برایمان صندلی‌ اشغال کند!!




از طرف دیگر هم بدمان نمی‌آمد که به همین بهانه به اصطلاح تحریم، برخی فیلم‌های بعضی فیلمسازان قدیمی از جشنواره بیرون کشیده شود تا بلکه حداقل از یک عذاب الیم دو ساعته تماشای آن فیلم خلاص شویم! اما نشد که نشد!! هم سالن جشنواره به لحاظ ازدحام آنچنان شلوغ بود که از روز اول برای دیدن فیلم‌ها باید در صف می‌ایستادیم و هم به‌دلیل آنکه هیچ فیلمی از جشنواره بیرون کشیده نشد بازهم باید همان فیلم‌های عذاب‌آور را تحمل کنیم! پس تحریمی‌ها چی شدند؟!!
لباس شخصی
آتش به اختیار
نخستین فیلمی که درباره عملیات پیچیده و خطرناک کشف جاسوسی و دستگیری عوامل پیدا و نهان حزب توده ساخته شده البته با یک تاخیر حداقل 30 ساله! از یک فیلمساز جوان به نام امیر عباس ربیعی و با تیمی که اعم از بازیگران و گروه فنی اغلب جوان و مثل خود کارگردان، فیلم اولی به‌شمار می‌روند.
فیلم در حد یک کار اول قابل قبول است و حتی از بسیاری آثار فیلمسازان باتجربه، به یک اثر سینمایی استاندارد نزدیک‌تر به نظر می‌آید. فیلمنامه پرتعلیق که در برخی جاها حتی برای آشنایان به تاریخ آن دوران، شک و تردید و پرسش‌های جدی به‌وجود می‌آورد، از نقاط قوت کار است. اینکه آیا با نفوذ ماموران انگلیس چنین عملیاتی طراحی شده؟ یا کدام یک از افراد، نفوذی انگلیس یا آمریکا هستند؟ و یا آن کدام نفوذی است که تا بالاترین مقامات نظام پیش رفته؟ همه این پرسش‌ها با توجه به برخی رفتارها و عملکرد دوگانه و چندبعدی شخصیت‌های اصلی در طول فیلم، بارها برای مخاطب جابه‌جا شده و فضایی چندگانه به‌وجود می‌آورند که حدس پایان ماجرا را دشوار می‌سازد.
طراحی صحنه و ساخت و آماده کردن تهران سال‌های اوایل دهه 60 به خوبی اجرا شده، تعقیب و‌گریزها بعضا به برخی فیلم‌های هالیوودی آشنا تنه می‌زند و بازی‌ها به جز برخی لحظات ایفای نقش یاسر و حنیف، بقیه قابل قبول و حرفه‌ای از کار درآمده است. درگیری‌های مداوم شخصیت‌های اصلی داستان در حد متهم کردن یکدیگر و پیچیدگی مسیری که برای عملیات شناسایی و کشف وجود دارد، برای نخستین‌بار در چنین آثاری دیده می‌شود.
فیلم «لباس شخصی» در ابتدا، لحظاتی به فیلم‌های آماتوری با جملات شعاری شباهت پیدا می‌کند، اما هرچه پیشتر می‌رود، کم نقص‌تر می‌شود. اگرچه فیلم برای اهل تاریخ و کسانی که آن مقطع را مطالعه کرده یا به نوعی درگیر آن بوده‌اند، قابل تامل‌تر به نظر می‌آید. به خصوص با شخصیت‌هایی در فیلم مواجه می‌شویم که مربوط به همین دوسه دهه پیش بوده و بازیگرانی با چهره‌پردازی‌های نسبتا دقیق، به جای آنها ایفای نقش کرده‌اند.
اما نام «لباس شخصی» در فیلم، وجهی دوگانه پیدا می‌کند؛ از یک طرف مشخصه افرادی از حزب توده اعلام می‌شود که نظامی و مخفی نبوده، بلکه در ارگان‌های فرهنگی و هنری نفوذ کرده‌اند و از دیگر سوی می‌تواند همان معنی و مفهوم لباس شخصی در افواه عمومی را داشته باشد یعنی نیروهایی که فراتر از چارت‌های سازمانی و مقررات اداری و به صورت آتش به اختیار عمل می‌کنند که این فیلم نشان می‌دهد تا چه حد در روزهای پرخطر ابتدای انقلاب، در حفظ و بقای امنیت کشور موثر بودند.
پدران
کمربندها را محکم ببندیم!
فیلم «پدران» ساخته اول «سالم صلواتی» و البته با فیلمنامه‌ای از محمدرضا گوهری است که آثاری همچون «فرزند خاک» و «رخ دیوانه» و «یه حبه قند» را نوشته است. اما این فیلم، فقط یک قصه یک خطی را شامل می‌شود که شاید برای یک فیلم ده دقیقه‌ای کفایت می‌کرد. دو جوان و دوست قدیمی در یک ماجرای سبکسرانه با حادثه‌ای دلخراش مواجه شده که یکی از آنها می‌میرد و دیگری به سختی مجروح می‌شود. آزمایش‌های پلیس معلوم می‌کند، آنکه مجروح شده در واقع رانندگی می‌کرده، ضمن اینکه مواد مخدر هم مصرف کرده بوده و حالا این مسئله، پدر داغدار جوان ناکام را با پدر جوان مصدوم، علی‌رغم دوستی چندین و چند ساله درگیر می‌سازد.
بقیه فیلمِ بیش از 90 دقیقه‌ای «پدران» را کش دادن همین ماجرا تشکیل می‌دهد که هر کدام از خانواده‌ها در پی آن هستند که بفهمند، راننده چه کسی بوده است؟! ضمن اینکه همچنان فرمول همیشگی پدرهای بی‌فکر و هیولامانند و بی‌مسئولیت هم مطرح است به علاوه شکاف تحمیلی بین نسل‌ها که اغلب در این نوع فرمول‌ها، مطرح می‌شوند.
اما یک شوک هم در فیلم وجود دارد که به دلیل اصرار فیلمساز بر تکرار صحنه‌های کشدار درگیری خانواده‌ها و تحقیقات شرلوک هلمزی آنها، متاسفانه شوک یاد شده قبل از طرح شدن، از دست می‌رود و در واقع تماشاگر خسته از تکرار مکررات اساسا دیگر به دنبال شوک یا چیزی شبیه به آن نیست تا پای فرد سومی هم در تصادف فوق به میان آید.
اما علی‌رغم همه غیراستاندارد بودن فیلم «پدران» ، یک نکته آموزشی در این فیلم وجود دارد که پرسش بسیار جدی تماشاگر درباره علت زنده ماندن و حتی مجروح نشدن فرد سوم (به جز خراشی کوچک بر صورت) را علی‌رغم غلتیدن مکرر و تقریبا له شدن اتومبیل آنها، پاسخ می‌دهد! و آن هم بستن کمربند ایمنی است!! پلیس در گزارش‌هایش تاکید دارد که هیچ‌یک از دو جوان کمربند نبسته بوده و از همین روی به بیرون از اتومبیل پرتاب شدند. اما فلاش بک فرد سوم نشان می‌دهد که وی کمربند خود را سفت و محکم بسته بوده!! به نظر همین نکته برای فیلم «پدران» کافی است!!!

تومان
سرگیجه ساختاری
فیلم «تومان» سومین اثر بلند داستانی مرتضی فرشباف است، فیلمی درباره عده‌ای شرط‌بند و قمارباز در ترکمن صحرا که روی همه چیز از اسب و فوتبال گرفته تا نفس‌گیری زیرآب و شلیک به بطری‌های خالی شرط بسته و از همین راه گاهی پولدار می‌شوند و گاهی بازنده. گاهی نامزد یا بهتر بگوییم دوست دختر یکدیگر را ربوده، گاهی از اسب افتاده و فلج می‌شوند و گاهی هم خودکشی می‌کنند. به غیر از این، فیلم «تومان» سرشار از صحنه‌ها و پرگویی‌های بسیار بی‌ربط و اضافی است که احتمالا فیلمساز و هوادارانش ادعا خواهند کرد برای شخصیت‌پردازی بوده ولی کوچک‌ترین تاثیری بر پردازش شخصیت‌ها ندارد که اصلا در فیلم شخصیتی وجود ندارد و هر چه هست، تعدادی تیپ‌های کلیشه‌ای به سبک و سیاق فیلمفارسی‌های شبه‌روشنفکری هستند که دوروبر هم می‌لولند.
فیلمساز گویا صحنه‌هایی از هر فیلمی که در عمرش دیده را در «تومان» گنجانده، از فیلم‌هایی همچون «سی بیسکویت»‌گری راس درباره اسب سواری گرفته تا آثاری همچون «بچه سین سیناتی» نورمن جویسن و «بیلیارد باز» رابرت راسن و تا فیلم «متولد چهارم ژوییه» الیور استون و حتی در سکانس‌های پایانی که گویا فیلمساز یکدفعه به یاد فیلم «حادثه توماس کراون» نورمن حویسن افتاده و صحنه فرار داوود با کیسه پول‌ها را طراحی کرده و سپس آنها را با نماهای کارت پستالی و سکانس‌های تجربی هنرجویان سینما مانند سکانس/ پلان و فیلمبرداری لولایت و نماهای تعقیبی پر تکان و تحرک و... ترکیب کرده ‌اما متاسفانه این انبوه نماها و سکانس‌های منفک از هم و فاقد حتی یک داستان و قصه معمولی، به هم دست نداده و مانند غذایی جا نیفتاده، باعث رودل و ثقل سرد تماشاگر می‌شوند.
البته پیشاپیش باید گفت که احتمالا فیلم «تومان» با همین ساختار به نظر برخی اعم از نویسنده سینمایی و داور بی‌تجربه و فیلم ندیده، نو و بدیع به نظر آمده و مانند ذوق کردن در برابر فیلم تئاتری و بی‌دروپیکر «مسخره باز»، شاید امسال هم جایزه نگاه نو را به فیلم «تومان» بدهند!
متاسفانه این تنها فیلمی که ماجرایش در ترکمن صحرا می‌گذرد و یکی از اقوام ایرانی شخصیت‌های اصلی آن هستند، تصویر چندان روشن و مثبتی از این قوم شریف و دوست داشتنی و زحمتکش ارائه نمی‌دهد. انبوه آدم‌هایی که در این فیلم به‌عنوان ترکمن رویت می‌شوند، اغلب قمارباز و الّاف و شرط‌بند و دلال هستند و حتی پرورش اسب آنها هم برخلاف آثار مشابه خارجی به قصد شرط‌بندی و قماربازی صورت می‌گیرد!

نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار