کد خبر: ۱۴۹۸۸۳
تاریخ انتشار: ۱۵ دی ۱۳۹۹ - ۱۴:۲۶
راننده بنز با نزدیک شدن به مانعی که دو نگهبان با لباس مخصوص کنارش ایستاده‌اند، نیش‌ترمزی می‌کند. نگهبانان دستی برایش تکان می‌دهند و اجازه ورود به منطقه ممنوعه را صادر می‌کنند. کار نگهبانان این است که به کسی اجازه ورود به محدوده بازار را ندهند اما بسیاری اجازه ورود را می‌گیرند!

زورگیری‌های محترمانه در بازار تهران

راننده بنز با نزدیک شدن به مانعی که دو نگهبان با لباس مخصوص کنارش ایستاده‌اند، نیش‌ترمزی می‌کند. نگهبانان دستی برایش تکان می‌دهند و اجازه ورود به منطقه ممنوعه را صادر می‌کنند. کار نگهبانان این است که به کسی اجازه ورود به محدوده بازار را ندهند اما بسیاری اجازه ورود را می‌گیرند!

نیم‌ساعتی می‌شود که کنار اولین مانع ورود به خیابان پامنار نشسته‌ام. جریان زندگی در این محدوده روی دور تند است. از بالاترین طبقه جامعه که می‌خواهد به مغازه‌هایش سرکشی کند تا پایین‌ترین طبقه که بیدار شده و کارتنش را دارد جمع می‌کند، در عرض حدود ۳۰ دقیقه جلوی چشمم ظاهر می‌شوند؛ یکی می‌آید و دیگری می‌رود.

خیابان شلوغ است و اطرافش پر از موتورها و ماشین‌هایی است که پارک شده‌اند. گاهی صف وسایل نقلیه طولانی می‌شود تا چک و چانه‌های یکی از سرنشینان خودروها با نگهبانان به نتیجه برسد. ماشین‌های شاسی‌بلند و گران‌تر حق تقدم دارند. برخی موتورسوارها برگه‌ای نشان می‌دهند و می‌روند. پیک‌موتوری‌ها اما اجازه ورود ندارند؛ حتی اگر بار یا بسته‌ای برای یکی از مغازه‌دارها داشته باشند. باید آنقدر صبر کنند تا شاگردمغازه از راه برسد و بسته‌ را بگیرد و برود.

سعی می‌کنم از همان نقطه‌ای که ایستاده‌ام و این مستند را دنبال می‌کنم، عکس بگیرم. اولین عکسم تار می‌شود. دومی و سومی هم همین‌طور. چهارمی کمی بهتر است. یکی از نگهبانان متوجه حضورم می‌شود. همان‌طور که با چشم‌هایش دنبالم می‌کند، درِ گوش همکارش چیزی می‌گوید. حالا چهار چشم دنبالم می‌کنند. یکی از نگهبانان کنار مانع می‌ایستد و دیگری جلو می‌آید:

- نباید بندازی خانوم.

- چرا؟

- اینجا عکسبرداری ممنوعه. نباید بندازی. پاکش کن.

- تابلوی «عکسبرداری ممنوع» کجاست؟

- اصن مجوز داری؟

- مگه منطقه نظامیه؟

- یا مجوزتو نشون بده یا همین الان عکستو پاک کن.

- مگه کار بدی کردی که می‌ترسی؟ من خبرنگارم.

- کارتتو ببینم.

- شما برو عقب تا کارتمو نشون بدم.

چشمانش چندثانیه‌ای به اطلاعات روی کارتم خیره می‌شود. گوشی تلفنش را درمی‌آورد و زیرلب می‌گوید: «اینجوری نمیشه که هر کی از راه می‌رسه یه عکسی بگیره. من الان به بالا میگم پیگیری کنه». همان طور که با خودش حرف می‌زند آهسته به سمت جای قبلی‌اش برمی‌گردد.

سراغ برخی از کاسب‌ها می‌روم تا حرفشان را بشنوم: «خیابون ۱۵ خرداد و پامنار اول آسفالت بود و ماشینا می‌رفتن و می‌اومدن اما بعد سنگفرشش کردن و سر چهارراه سیروس و پامنار مانع و نگهبان گذاشتن و از ساعت ۸ صبح تا ۵ عصر خیابون رو می‌بندن. ساعتایی که خیابون بسته‌ست منبع درآمد شده واسه بعضیا. یه سری ون گذاشتن سر چهارراه سیروس تا گلوبندک و مسجد شاه، برای هر رفت و آمدی نفری دو هزار تومن می‌گیرن. همه موتورسوارا یا اونایی که  ماشین دارن هم نمی‌تونن وارد بازار بشن. یه سری موتوریا اینجا کار می‌کنن، یا پیکن یا کارگر که نونشونو از همین کار در میارن و برای مغازه‌ها بسته می‌برن و میارن. به خاطر همین مجبورن ماهانه یه پولی به نگهبانا بدن تا اجازه ورود به بازارو بهشون بدن. شما فکر کن این بنده‌خداها یه نفر و چند نفر نیستن. صد تا موتور هفته‌ای ۱۰۰ تومن هم به این نگهبانا بدن، میدونی چه پولی میشه؟ نگهبانا هم شیفتی کار می‌کنن و حقوق‌بگیر شهرداری‌ان. صبح تا ظهر دو نفرن، ظهر تا شب هم دو نفر دیگه. شهرداری هم یه چیزایی میدونه چون هر چند وقت یه بار نگهبانا رو عوض می‌کنه اما بازم وضعیت همینه. من نگهبان می‌شناسم اول که اومده بود اینجا دوچرخه هم نداشت که بیاد و بره اما با همین باج سیبیلایی که گرفته، الان یه ماشین خوب داره! چون کاسب مجبوره رد بشه و به کار و کاسبیش برسه، اینا هم سواستفاده می‌کنن و تا جا داره میتیغن. یه جور زورگیریه دیگه؛ منتها محترمانه.»

مشتری‌های مغازه زیاد می‌شوند و صاحب‌مغازه وقت صحبت‌کردن ندارد. مجبور می‌شوم آنجا را ترک کنم.  

اعتراض برخی بازاری‌ها از سال ۱۳۹۴ شروع شد؛ زمانی که طرح پیاده‌راه‌سازی در محدوده بازار و خیابان پامنار کلید خورد. عده‌ای راضی بودند و برخی دیگر اعتقاد داشتند راه‌اندازی قطارهای فانتزی و ممانعت از ورود تاکسی و ون‌های خطی به محدوده بازار، باعث می‌شود کسب و کارشان از رونق بیفتد. با همه این حرف‌ها طرح «ارتقای کیفیت زندگی در قلب تهران» و سنگفرش‌کردن هشت مسیر «طهران قدیم» در منطقه ۱۲ اجرا و رفت و آمدها هم محدود شد. حالا چند نگهبان و مانع برای جلوگیری از ورود خودروها و موتورسیکلت‌های متفرقه به محدوده بازار گذاشته‌اند که خودش تبدیل به معضلی جدید شده است.

وارد مغازه دیگری می‌شوم. صاحبش دل پری دارد: «خیلی از کاسبا با موتور میرن و میان چون ترافیک اینجا زیاده. به صرفه نیس ماشین بیاریم. مثلا یه پارکینگ روبروی پله‌های نوروزخانه که به صاب‌مغازه‌هایی که موتور دارن برچسب میده و روزی پنج تومن پول پارکینگ می‌گیره. اون برچسب میشه مجوز ورود. البته ماها که قدیمی‌تریم دیگه نیازی به برچسب نداریم چون نگهبانا می‌شناسنمون، وقتی هم که وارد بازار میشیم موتورمونو تو پارکینگ میذاریم و میریم دنبال کارمون اما تازه‌واردا باید برچسب بگیرن. روزی بیشتر از هزارتا موتور تو این پارکینگ پارک میشه. اگه صاب‌پارکینگ بخواد زمینشو بفروشه متری ۱۰۰ میلیون پولشه و می‌تونه پول فروششو بذاره بانک و ماهی دو میلیارد سود بگیره. شهرداری چند سال پیش بازارو سنگفرش کرد که موتوریا نتونن وارد بشن ولی حالا دیگه این وضعیت جا افتاده. یه سری هم مشتری‌ان و هفته‌ای یکی دو بار میان بازار که برای اونا یه سری پارکینگ گذاشتن و اجازه نمیدن موتوراشونو بیارن تو، به خاطر همینم موتوراشونو پارک می‌کنن و پیاده وارد بازار میشن. مثلا منو از سمت چهارراه سیروس راه نمیدن چون نمی‌شناسنم. حتما باید از درِ پامنار بیام. در کل طرح پیاده‌راه‌سازی، مشتری خیلیا رو کم کرد از جمله خود من. واسه همینم بازار صالح‌آباد راه افتاد. کسی که اونجا مغازه میگیره بسته به کاری که انجام میده از سالی ۳ میلیارد تا ۱۰۰ میلیارد تومن دستش میاد اما هزینه‌ها انقدر سرسام‌آور شده که دخل و خرج جور در نمیاد. البته اونی که ۱۰۰ میلیارد درمیاره که مشکلی نداره اما یکی مث من با سه میلیارد هم نمی‌تونه یه خونه بخره. ۹۰ درصد کاسبای بازار که کارشونو بلدن تو صالح‌آباد هم شعبه دارن. الان یه متر زمین تو صالح‌آباد شده خدا تومن. اجاره‌مغازه‌ها هم از ماهی ۴ تومن رسیده به ۱۰ تومن. هیچ نظارتی هم نیست! چن سال پیش می‌شد با ۲۰۰ تومن تو صالح‌آباد یه مغازه یا زمین خرید اما حالا باید واسه خرید یه مغازه ۱۵ میلیارد بدی!»

برخی از مغازه‌دارهای بازار هم می‌گویند مسائل مهم‌تری از نگهبانان و معضلی که به وجود آمده، هست؛ مثل تعرض به بازار که خودش آثار تاریخی محسوب می‌شود: «ساخت و ساز تو بازار ممنوعه اما تو همین پاساژی که ما مغازه داریم هر کاری که بخوان یه‌شبه می‌کنن. یه وقتایی شبونه ۱۰۰ تا کارگر و کامیون، کامیون شن و ماسه می‌آوردن تا چند تا مغازه بیشتر بسازن یا حتی یه طبقه جدید راه بندازن. کی جرات داره یه جرثقیل چند تنی واسه جابجایی پله‌برقی یه پاساژ بیاره تو بازار؟ خب چطوری این کارا رو میکنن؟ یه پیمانکار معروف تو بازار هست که همه می‌شناسنش. اون آدم میدونه چطوری باید همه کارا رو ردیف کنه که آب از آب تکون نخوره. پولای درشتی واسه این کارا تو بازار جابجا میشه. از این موارد هم خیلی زیاده. کسی متوجه نمیشه. اما ما که هر روز اینجا رفت و آمد می‌کنیم خیلی چیزا رو می‌فهمیم و می‌بینیم ولی مجبوریم ندیده و نشنیده بگیریم که خودمون از نون‌خوردن نیفتیم.»

با یکی از پیک‌موتوری‌ها هم همکلام می‌شوم. اسمش «حسین» است. دانشجوست و برای آنکه شهریه دانشگاهش را بپردازد در بازار کار می‌کند: «پیک‌موتوریا تو بازار خوب پول در میارن. اگه قدیمی باشی مغازه‌دارا بهت اعتماد می‌کنن و بارشونو میدن بهت اما اگه یه پیک‌موتوری عادی باشی کار سخت میشه چون محوطه بازار بسته‌ست و به هر کسی اجازه ورود نمیدن. اما اگه بتونی وارد محدوده بشی کلی مسافر بهت می‌خوره چون هر کی میاد بازار باید ساعتا وقت بگذرونه و چون خسته‌ست دنبال موتوره. اما وقتی ممنوعیت ورود هست باید سر پامنار منتظر بمونی تا اگه یه وقت مسافری از اونجا رد شد سوار بشه. اگرم که بسته داشته باشی باید موتورو سر پامنار و ناصرخسرو پارک کنی و چند دقیقه‌ای پیاده‌روی کنی تا بسته رو به دست صاحابش برسونی که اینم خودش یه مسئله‌ایه. کنار خیابون امنیت نداره که بتونی موتورو پارک کنی و بری دنبال کارِت. اگرم بخوای موتورو بذاری پارکینگ که واسه دو دقیقه باید کلی پول بدی، بازم نمی‌صرفه. من همه این راها رو امتحان کردم. یه وقتایی بسته‌های سنگین بهم میدادن و مجبور بودم تا جایی که موتورمو پارک کردم چرخ بگیرم. گرفتن کرایه همون چرخ از صاب‌مغازه خودش یه داستان بود. بعضی‌وقتا از جیب خودم می‌رفت. اما یه سریا راحت میان تو بازار چون یا به نگهبانا پول میدن یا آشنا دارن یا برگه پارکینگ می‌گیرن که برگه پارکینگ هم به هر کسی نمیدن. راستش خودِ منم آشنا پیدا کردم. حتی یه مدتی هم رفتم با پیکایی که اپلیکیشن‌شونو نصب می‌کنن کار کردم چون قیمتاشون پایین‌تره مشتری بیشتری دارن اما واقعا نمی‌صرفید چون یه درصدی ازت می‌گیرن. همین الانشم شما چند دقیقه کنار نگهبانا وایسی می‌بینی سر ورود و خروج روزی چقدر دعوا میشه.» بین صحبت‌هایش تلفنش زنگ می‌خورد، عذرخواهی می‌کند و می‌رود.

ماسکم را سفت‌تر می‌کنم و از محدوده بازار بیرون می‌زنم. خیلی از باربرها بدون ماسک از اینور به آنور می‌روند. مردم در تکاپوی خرید ارزان‌تر مغازه‌ها را می‌چرخند. اینجا همچنان زندگی روی دور تند است.

نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار