کد خبر: ۱۶۸۳۲
تاریخ انتشار: ۱۴ تير ۱۳۹۴ - ۰۹:۵۶
«اقتصاد» و «فرهنگ» رابطه ای دو سویه دارند. یک اقتصاد بیمار می تواند فرهنگی را بیمار کند و البته یک فرهنگ بیمار می تواند جامعه ای را به تباهی بکشد. برخی حتی پارا فراتر نهاده و معتقدند «اقتصاد» و «فرهنگ» همزاد يكديگرند و بر این باورند که با شكل‌گيري اقتصاد است که فرهنگ شكل مي‌گيرد. این شاید باوری افراطی باشد اما تجربیات جاری ما نشان می دهد با تغيير «اقتصاد»، «فرهنگ» هم تغيير مي‌كند. گویی نوعی از اقتصاد، نوعی از فرهنگ را‌ايجاد مي‌كند و بر عکس. با این حال رشد و توسعه اقتصاد نیز لزوما به رشد و توسعه فرهنگ نمي‌انجامد. رابطه «فرهنگ» و «اقتصاد» رابطه‌اي عجیب است.فرهنگ به همان اندازه که بر اقتصاد تاثير مي‌گذارد از اقتصاد تاثير مي‌گيرد و جالب اینکه «بازار» را می توان به شکلی سنتی نمود عینیت بخشی به این « فرهنگ » نامید.  آن‌ها كه دغدغه فرهنگ دارند لاجرم به تغييرات اقتصادي نیز در جامعه توجه دارند و همواره نوع مناسبات بین انسان‌ها بخصوص در بستری جذاب به نام «بازار» برایشان جالب است . اجازه دهید با این مقدمه در این نوشتار نگاهی داشته باشیم به پدیده ای جدید و در عین حال جالب در «بازار» که اگرچه ریشه ای اقتصادی دارد اما تاثیر آن بر «فرهنگ» و نیز نوع ارتباط بین افراد جامعه و البته رفتار اجتماعی خانواده‌ها به عنوان واحدهای فعال و اثر گذار اجتماعی انکار ناپذیر است .
       سالهاست که دیگر فراموش کرده ایم واحد پول ملی ما «ریال» است . مشکلات اقتصادی باعث شد که «ریال» خیلی سریع و ناگهانی جای خود را به «تومان» بدهد و این واژه خیلی سریع وارد زبان محاوره و ادبیات رایج جامعه شود . جالب اینکه این روزها حتی «تومان» به ملیارد هم رسیده و خیلی راحت وقتی می شنویم فلانی قطعه زمین داخل کوچه اش را «ده تومان»  فروخت می فهمیم که منظور ده میلیارد ! تومان است. پولی که خیلی‌ها نمی توانند به راحتی تعداد صفرهای آن را برحسب ریال بشمارند. اما بهارامسال، در کنار گرمای طاقت فرسا، یک برگ بامزه دیگر از حکایت روزگار ما را هم رو کرد که از قضا آن هم مرتبط با اقتصاد بیمار ما است .
        «بازار» بطور سنتی بخش دلگشایی از هر شهر است. وقتی وارد بازار می شوید انبوهی از رنگ و صدا و زیبایی پیش دیدگانتان قدم می زند. مردمانی با لباس‌های رنگارنگ، اجناس و میوه‌های متنوع و فروشندگانی که چشمان مشتری‌ها را شکار می کنند اما این روزها وقتی وارد بازار می شوید یک نکته آزار دهنده ممکن است شما را نگران کند. از همان لحظه اول که وارد هر بازاز یا میدان میوه و تره باری می شوید می بینید که هر کاسب مغازه دار یا میوه فروش طبق داری روی بار میوه اش نوشته ؛ «هلو پنج تومان» ، «گیلاس شش تومان» یا مثلا «زرد آلو هشت تومان» و وقتی جلوتر می روید با تعجب می بینید منظور فروشنده محترم  «نیم کیلو» از این اجناس لذیذ تابستانه است. نیم کیلو! بله این روزها واحد وزن هم مثل واحد پول رخت بر کنده و دیگر«کیلو» نیست اکنون کیلو جای خود را به «نیم کیلو» داده . یادش بخیر«من» و «خروار»  .... !
         این پدیده به ظاهر ساده حکایت تلخی با خود دارد که نمی توان به راحتی آن را تحلیل کرد، از یک طرف بدون شک این وضعیت را باید حاصل اقتصاد بیمار ما دانست و از طرف دیگر این پدیده را می توان روایت گر کمربندهایی دانست که محکم تر بسته شده اند تا این شکم خیره! دیگر هوس یک کیلو میوه سر سفره خانواده نکند و به تایی! بسازد. از بعد دیگری هم که به این وضعیت نگاه کنیم باز هم دو روی دیگر دارد؛ یکی خجالت زدگی برخی از فروشنده‌های محترم بابت رقم درشت نوشته شده بالای یک طبق فرسوده زرد آلو و دیگری تسلط  برخی فروشنده‌های بی اخلاق به علم تبلیغات! در کشاندن خریدار پای بساط و پس از آن ناچاری مشتری برای خرید، از ترس شرمندگی پیش اهل و عیال. بگذریم ... شاید این پدیده تلخ ابعاد دیگری هم داشته باشد اما هر چه باشد بی شک حق این مردم شریف این نیست .
         «اقتصاد» پیوند عمیقی با «فرهنگ» دارد و اگر به تاریخ خودمان نگاهی بیندازیم روایت تلخ و شیرین این پیوند پیداست با این حال سوال اصلی ما این است که چرا باید در کشور چهار فصل که هر وجبش نمودی از نعمت بی کران خداوند است، با این همه معدن و دریا و منابع خدادادی، جامعه از بیماری مزمن اقتصاد رنج ببرد؟ بسیاری از استان‌های ما در صورت مدیریت صحیح بر منابع  می توانند نه تنها خود را به خوبی اداره کنند بلکه چرخ زندگی نیمی از کشور را به حرکت درآورند. دورتا دور کشور عزیزمان ایران آکنده است از فرصت‌ها و مزیت‌های بی نظیرکشاورزی، دریایی، صنایع دستی و گردشگری و البته صنعت و معدن. با این حال بزرگترین دغدغه دولت‌های ما طی سالهای اخیر به جای مدیریت بهینه این منابع ، شده «طرح هدفمندی یارانه‌ها» که امروز به نظر می رسد باید نام آن را «طرح اعطای صدقه» گذاشت و در نهایت حاصل آن شده اقتصادی تک محصولی و «رانتیر» که روز به روز بر ابعاد نگران کننده فرهنگی اجتماعی آن افزوده می شود.
        «بازار» حرف‌های زیادی برای گفتن دارد و هشدارهای مهمی برای مسئولین. این افول تدریجی «کیلو» را جدی بگیریم. این « کیلو» نیست که نصف شده، قدرت خرید مردم است که تقلیل یافته و چرخی دیگر از چرخ‌های اقتصاد است که می لنگد. اکنون زمان آن است که اگر از «مدیریت جهادی» چیزی آموخته ایم رو کنیم. سالهاست رهبر معظم انقلاب اقتصاد را محور هشدارهای جدی خود در قالب شعارهای سال قرار داده اند و ظاهرا بسیاری از مسئولین و مدیران اقتصادی آنگونه که باید به خود نیامده اند. رمز موفقیت در آینده، حرکتی آگاهانه با پشتوانه علمی و بر اساس واقعیات موجود است و چه زمانی بهتر از امروز که مردم دست یاری به سوی دولت دراز کرده اند و نجیبانه و با صبر و تحمل ،همراهی همیشگی خود را اثبات می کنند. انتظار مردم از مسئولین این است که واقعیات جامعه را دریابند و با مراقبت از « بیت المال » و تلاش برای حل مشکلات، نجابت ایشان را پاس بدارند. شکی نیست رکن «اقتصاد مقاومتی» توجه و مدیریت درست بر منابع ملی و اتکا به تولیدات داخلی است  و کسی نیست که نداند اقتصاد ما بیش از تحریم‌ها از ناکارآمدی «سیستم تولید» و پس از آن «ساختارعرضه و تقاضا» رنج می برد .
       چند روز پیش یکی از دوستان به سادگی از من پرسید؛ چرا موز از اکوادور، یعنی از آن سوی دنیا تا اینجا می آید می شود « یک کیلو »  4000 تومان اما گوچه سبز شهریار که با میدان بار تنها دو ساعت فاصله دارد می شود « نیم کیلو» 4000 تومان ؟!!  سوال او خیلی ساده بود و من ماندم چرا نمی توانم به همان سادگی پاسخ او را بدهم. واقعیت این است که این یک پرسش به ظاهر ساده اما کاملا علمی است که باید در پاسخ به آن شتاب کنیم و به نظر می رسد پاسخ آن تنها در بازنگری شیوه‌های تولید و تغییر نگرش در مدیریت اقتصادی یافت می شود. حکایت بازار را جدی بگیریم. اگر غول اقتصاد را جدی نگیریم باید به زودی شاهد تغییرات عمیق تری در « فرهنگ »، باور و رفتار عمومی مردم باشیم. دیگر از دورهم نشستن‌های فامیلی خبری نخواهد بود. سلامت جامعه به خطر خواهد افتاد و چه بسا دیگر «سیب دندان زده» ای از دست کسی بر زمین نیافتد و عشقی جریان نپذیرد.
برچسب ها: اقتصاد ، فرهنگ ، بازار
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار