کد خبر: ۱۶۹۷۱۴
تاریخ انتشار: ۲۹ خرداد ۱۴۰۰ - ۱۸:۰۰
عکس‌های بجا مانده از وی همه در میان دانشجویان و نقاشانی است که گرد او را گرفته‌اند و از نظریات استاد خود بهره می‌برند. اخم می‌کرد...

عکس‌های بجا مانده از وی همه در میان دانشجویان و نقاشانی است که گرد او را گرفته‌اند و از نظریات استاد خود بهره می‌برند. اخم می‌کرد...

نوگراترین زن نقاش ایرانی: شکوه ریاضی

کمتر کسی چون او توانست بر ذهن هنرمندان نوگرای معاصر، از جنبه معلمی، تأثیری اینچنین عمیق بر جا نهد.

او، اولین زنی است که در نقاشی نوین ایران نقشی چون نقش کمال‌الملک - برای نقاشان سنت‌گرا - را دارا بوده است. همچون کمال‌الملک (محمد غفاری) تمایلا‌ت انسان‌گرایانه و منش‌های بارز اخلا‌قی داشت، و دقیقاً به مخالفت با ذهنیت کمال‌الملکی در هنر، نوع دیگری از نقاشی را در این سرزمین معمول کرد. او و مادام آشوب، در دهه 30، تنها معلمینی بودند که در آموزش هنر رویکردی غرب‌شناسانه داشتند. در شرایطی که سفارتخانه‌ها در تهران از پی یک اندیشه اقتصادی- سیاسی پُر از مستشرقین شده بود و همگی پیگیر کوزه‌ها و کاسه‌های تپه ‌مارلیک و شیفته جام حسنلو بودند؛ این دو معلم سر کلا‌س‌های درس از عجیب‌نگاری‌های واسیلی کاندینسکی و کودک‌نگاری‌های پُل کِلِه می‌گفتند.

بیشتر بدانید : پیشگامان هنر نو واسیلی کاندینسکی

بیشتر بدانید : نگاهی به چند و چون آثار کمال‌الملک، پدر نقاشی معاصر ایران

شکوه ریاضی نقاش نوگرا
شکوه ریاضی نقاش نوگرا

هرچند نقاشی نخستین هنر اروپایی است که در ایرانِ زمان شاه‌طهماسب صفوی- تقلید شد، اما واقعیت این است ‌که ذهنیت سنتی و، مهم‌تر از آن، در اختیار بودن نقاشان به دربار و پادشاهان؛ اجازه تکامل طبیعی، از جنبه سیر تکمیلی آن در غرب، را در ایران ممکن نکرد. پادشاهان خوش داشتند صورت خود و جمال‌وکمال کاخ‌ها را در نقاشی به رخ بکشند؛ و در چهره و کمالا‌ت پادشاهی چیزی جز سنت هزارس اله دیده نمی‌شد. اولین تلنگر به ذهن پادشاهان جهت در اختیار گرفتن نقاشان به جای کاتبان از دوره صفویه شروع شد. در همین دوره است که برای ارتباط گرفتن با کشورهای دیگر، زبان مشترک از کتابت به نقاشی تبدیل می‌شود. پادشاهان غرب تصاویری از خود و کاخ‌های سلطنتی، به رسم هدیه توسط سفیران و مسافران برای پادشاهان ایران می‌فرستند و همین نقاشی‌هاست که یک نوع شیفتگی جهت تصویرگری در ذهن اینان به وجود آورد.

تا دوره رضاشاه نیز، علی‌رغم این ‌که صنعت عکاسی ذائقه نارسیسیسم حکومتیان را ارضا می‌کرد، نقاشی مختص به دربار بود؛ و درباریان هنوز از همان جواهرات و همان تخت‌وتاج قدیمی استفاده می‌کرده‌اند. کمال‌الملک از مهم‌ترین و، در حقیقت، آخرین فرد از این دسته نقاشان بود که با ایجاد یک مدرسه نقاشی (تنها مدرسه هنری موجود) با حمایت دولت بر همه نقاشان نسل بعد- که به اجبار و به واسطه دانش‌آموزی در مدرسه او شاگرد وی تلقی می‌شدند- تأثیر گذاشته بود. در نتیجه، تا پیش از آن‌ که مادام آشوب و دیگر تحصیل‌کردگان مدرسه بوزار پاریس به ایران دعوت شوند، ذهنیت کمال‌الملکی معمول هنر نقاشی بود. آثار نقاشان جنبش مدرنیسم در جهان، اول بار توسط این دو معلم به دانشجویان ایرانی نشان داده شد.

نقاشی اثر شکوه ریاضی
نقاشی اثر شکوه ریاضی

شکوه ریاضی تمایلی به هنر نداشت. از کودکی در مهم‌ترین تنفس‌گاه هنر مدرن (پاریس) زندگی کرده بود؛ چون استادان قدیم، غیر دسترس نبود. نگاه تفاخرآمیز نمی‌کرد. دستور نمی‌داد. به اجبار یک تابلو را نشان نمی‌کرد تا هنرجویان همه از روی آن کپی کنند. با هنرجو مشورت می‌کرد. از او حرف می‌گرفت. به او حرف می‌داد. این خصوصیات معلمی؛ به اضافه خصوصیات اخلا‌قی‌اش از او تندیسی ساخته بود که شیفتگی می‌آورد.

کم ‌حرف می‌زد. تنها بود. کسی او را با کسی نمی‌دید، اما همیشه در جمع دیده می‌شد. عکس‌های بجا مانده از وی همه در میان دانشجویان و نقاشانی است که گرد او را گرفته‌اند و از نظریات استاد خود بهره می‌برند. اخم می‌کرد، اما خنده هم داشت. به شدت مقررات را رعایت می‌کرد، و این میراث پدرش بود. اما مقرراتی نبود. خوش داشت تنها باشد. سر کلا‌س بغض هم داشت. این اواخر که داشت می‌مرد، می‌دانست. سرطان را به او گفته بودند. یک جا ساکن نبود. کارهای خود را نکرد تا دیگران که راه را نمی‌دانستند، کارهاشان را به سرانجامی برسانند. جدیدترین حرف‌ها را از دهان او می‌شنیدند. جدیدترین آثار نقاشان را در دستان او می‌دیدند. گویی که همه جهان را دیده بود و هنر جدید دنیا را می‌خواست به اینجاییان نشان دهد. از کودکی به واسطه شغل پدر در سفر بود.

شکوه ریاضی، در 1300 هجری شمسی، در یکی از مهم‌ترین خانواده‌ها و یکی از بهترین خانه‌های آن ‌دوره تهران چشم به جهان گشود. پدر او سرلشکر میرزا علی‌خان ریاضی بود که ده سال پیش از تولد شکوه و در 1290 با هزینه دولت به پاریس اعزام شد تا در مدرسه نظامی ورسای (مدرسه مهندسی نظام) آموزش نظامی بیاموزد. در بازگشت از فرانسه، به واسطه دوستی‌اش با سیدضیاء، درجه کلنلی می‌گیرد و رئیس ژاندارمری تهران می‌شود. بعدتر- در هفت‌سالگی شکوه- به سال 1307، که در دولت قانون اعزام محصل به خارج به تصویب رسید، همراه خانواده به کشور مورد علا‌قه خود می‌رود و سرپرست محصلین ایرانی در فرانسه را بر عهده می‌گیرد1.

شکوه با دو فرهنگ ایرانی و فرانسوی رشد می‌کند. پس از قطع رابطه ایران و فرانسه، او چهارده‌ساله است که پدرش را از پاریس به تهران احضار و از وی خلع درجه می‌کنند. تلا‌طم‌های زندگی سیاسی پدر در روحیه نوجوان او تأثیر خود را می‌گذارد. مدتی عملا‌ً پدر را بیکار نگه می‌دارند. بعد او را به وزارت فرهنگ منتقل می‌کنند. در همین وزارت‌خانه است که موزه پارس در شیراز را تأسیس می‌کند. یک سال بعد او را به شیراز می‌فرستند و رئیس فرهنگ فارس می‌شود. در همین سال آرامگاه حافظ را مرمت می‌کند. زندگی در شیراز برای دختر پانزده‌ساله‌ای که سال‌ها در پاریس درس می‌خواند، دشوار است. پدر بارها از دولت می‌خواهد تا او را به پایتخت منتقل کنند. در هجده‌سالگی شکوه، تیمسار ریاضی با ارتقا به درجه سرتیپی به ارتش بازگشت و رئیس اداره مهندسی در تهران شد. شکوه مدتی درس طب خواند، اما نیمه‌کاره رها کرد و وارد دانشکده هنرهای زیبا شد.

علا‌قه او به هنر نوین و تب رفتن به مدرسه بوزار پاریس- که در این دهه آرزوی پسران و دختران تهرانی است- گریبان او را نیز می‌گیرد. در 1325، که فارغ‌التحصیل هنرهای زیبا شد، برای تکمیل تحصیلا‌ت به فرانسه می‌رود. یک سال بیشتر از زندگی او در پاریس نمی‌گذرد که پدرش در فروردین 1326 می‌میرد. شکوه تا 1955 (1333) در بوزار درس می‌خواند و در همین سال با رتبه عالی و یک مدال طلا‌ دانشنامه می‌گیرد و به ایران بازمی‌گردد. دهه 30 در ایران، هنر به طور کلی از ذهنیت اجدادی خود جدا شده بود و اغلب دانشجویانی که محصل نقاشی بودند، به هنر مدرن غرب رویکرد داشتند. در نتیجه، حتا خانواده‌های اعیان پایتخت، که کودکان و نوجوانان خود را جهت تحصیل و یادگیری هنر می‌خواستند به جایی بفرستند، دیگر به مدرسه صنایع مستظرفه نمی‌فرستادند، بلکه استادانی می‌یافتند که تحصیلا‌ت خارجه داشتند و هنر نوین را می‌خواستند از طریق این کسان به فرزندان خود بیاموزانند.

ریاضی، دو سال در هنرستان عالی هنرهای تزئینی به تدریس طراحی- و نقاشی- می‌پردازد و در این دوره شاگردان ممتازی را تربیت می‌کند که بعدتر از سرآمدان هنر نقاشی نوگرا می‌شوند.

او شیوه آموزش هنر در دانشگاه را دگرگون کرد. لزوماً خود را مقید به درس‌آموزی از دروس پایه نمی‌کرد. اختیار می‌داد تا هنرجو هر طور که می‌پندارد بر بوم و کاغذ نقش بکشد. بر خلا‌ف استادان دیگر بالا‌ی سر کار، ایراد نمی‌گرفت. ایرادات هنرآموزان را نوعی کار می‌دانست. هنرجو را مجبور به پیروی از یک سنت فکری خاص نمی‌کرد. خوش داشت تا جدا از آموزه‌های خود، هنرجو خلا‌قیت‌هایی بیشتر از آنچه می‌آموزد، نشان دهد. پیوسته بر این بود تا قیدوبندها را برای نقاشی پاره کند. می‌فهمید و می‌دانست و می‌خواست تا هنرجو از حقیقت معمول فرار کند؛ چون خوانده بود و نسل خود را در پاریس دیده بود که از فرط فرار از حقیقت، به افیون پناه آورده بودند. نسل بعد از جنگ جهانی دست به هر کاری می‌زد تا حقیقت، غیر واقعی گردد. او می‌دانست که حقیقت مستتر در مینیاتورهای ایرانی با واقعیت انسان امروز در تعارض است. پیوسته می‌گفت که هنرمند از زمانه خود جلوتر است.

منش‌های رفتاری او موج جدیدی از هنرجو به وجود می‌آورد که دیگر نه این ‌که به پشت سر خود محترمانه نمی‌نگریستند، بلکه با نمایش آثاری بدیع و امروزین به نوعی مجادله و مقابله با ذهنیت نقاشی سنتی می‌پرداختند. اندیشه نوخیز او بر کسانی تأثیر گذاشت که بعدتر آثارشان شروع آوانگاردیسم در هنر این مملکت تلقی شد.

طلیعه کامران - از آوانگاردهای دهه 40 که شاگرد وی بوده است - در مصاحبه‌ای می‌گوید، شیوه کلا‌سیک را به سفارش استاد خود- شکوه ریاضی- کنار گذاشته است. به همین علت می‌گوید، “سوژه به آن صورت که عده‌ای فکر می‌کنند، لا‌اقل از نظر من در نقاشی مطرح نیست، و بیشتر به کمپوزیسیون و هماهنگی رنگ‌ها فکر می‌کنم”، و این از آموزه‌های شکوه ریاضی است. حسین زنده‌رودی- پیشگام دیگری از هنر نوگرایی- یادگیری اصول نقاشی خود را وامدار ریاضی می‌داند.

بیشتر بدانید : طلیعه کامران؛ از افسرده‌ترین نقاشان معاصر ایران

از او چند طرح، چند تابلو نقاشی و چند مجسمه بر جا مانده است. لا‌زم به یادآوری است که قسمت اعظم آثار او آزمایشی‌اند؛ یعنی بیشتر برای آموزش به هنرجویان کشیده شده‌اند. در نتیجه، طرح‌های بجا مانده از او با مداد، مداد رنگی، مداد رنگی بومی، مداد زغالی و مداد شمعی اتود زده شده است.

در طرح‌های زغالی نوعی فضاسازی را با ایجاد خطوط نشان می‌دهد. در عین حال، از فن مدادسایی استفاده می‌کند؛ یعنی جدا از خط به نوعی از رنگ و حجم خود خط استفاده ابزاری را مورد نظر دارد.

دو نوع خط در طرح‌های او دیده می‌شود. یک نوع خط درشت که وجه ستونی (طولی) آنها مد نظر است و بیشتر چارچوب طرح را به وجود می‌آورد. در این نوع خط به ندرت انحنا دیده می‌شود. حتا انحنای فک و حالت چهره (فیس) نیز، مجموع خط‌هایی است که آن ‌قدر کشیده و روی هم رفته تا فرم چانه را به وجود آورده است. در این نوع طرح‌ها او بیشتر تمایل دارد تا به هنرجو نشان دهد:‌ این خطوط‌ هستند که اندام را می‌سازند، نه رنگ‌ها و درون‌مایه مُدل. در حقیقت، او بر وجه خط برای طراحی تأکید دارد. به همین علت انواع مختلفی از خط را می‌سازد. در طرح‌های او خط ملیح، خط کتیبه‌ای، خط سایه، خط دورگیر و حتا خط تحریری دیده می‌شود، و این نشان می‌دهد که او همه چیز را در خط می‌بیند. حتا بعدتر در آثار نقاشی خود نیز نشان می‌دهد که یک نقاش بیشتر از این ‌که باید نقاشی کند، باید طراح باشد. در طرح‌های با خط ملیح و نازک‌‌‌کاری؛ از انحناهای ماتیس‌وار استفاده می‌کند.

ماتیس نیز با خطوط به رؤیت لخت فیگور به جای هرزه‌نگاری، جانی خداگونه می‌دهد. این تمایل در شکوه ریاضی به نقاشی که می‌رسد، طبیعتاً شیفته مودیلیانی می‌گردد. خود او بارها در سر کلا‌س‌ها و در آتلیه، برهنه نشسته از مودیلیانی را نشان می‌داد و تأثیر طراحی بر نقاشی را گوشزد می‌کرد. تمام این اثر مشخصه‌هایی خط‌گونه و طراحی‌وار دارد. او از طریق این اثر می‌آموخت که خط مهم‌تر از رنگ، نقاشی را به جلوه می‌آورد. از پی همین مهم اشاره به نفس‌کشی در بوم داشت؛ یعنی نمی‌گذاشت بوم با رنگ خفه شود و بار رنگ‌ها را بر خطوط استوار می‌کرد. در نتیجه، حتا در آسترزنی‌های تابلوهای نقاشی او با چپ و راست زدن فرچه و قلم‌مو از سطح تابلو، جدا از رنگ، نوعی خط نیز به وجود می‌آورد. در هیچ یک از نقاشی‌های او رنگ پایه، خام ریخته نشده، بلکه با قلم‌مو، خط‌خطی شده است. ریاضی با نشان دادن تصویر مادام سونیا از مودیلیانی اشاره می‌کرد، مهم نیست سرشانه‌ها همانی باشد که در مدل دیده می‌شود. گردن‌های باریک و دراز و دست‌های کلفت این تابلو را نشان می‌داد و می‌گفت، خارج شدن از نمونه عادی- کوچک‌تر یا بزرگ‌تر کردن آن- از حقیقت مدل، حقیقتی دیگر می‌سازد! در اینجاست که دیگر حقیقت همانی نیست که در بیرون از تابلو دیده می‌شود، بلکه حقیقت همانی است که مودیلیانی در تابلو به وجود آورده است. جالب این ‌که او به شاگردان تأکید می‌کرد، گرفتار پرسپکتیو نشوند. خوش داشت تا هر چه در پس تابلو می‌بایست باشد، در یک فضای فلوگونه ترسیم شود. او در آثار خود نیز این ذهنیت مودیلیانی را به اجرا درآورد؛‌ چون در آثار مودیلیانی “دراز کردن سروگردن و کوچک کردن چشم و ساده کردن طرح صورت و سادگی رنگ و پرهیز از پرسپکتیو و سایه روشن، نکاتی است که آثار او را ممتاز می‌کند و صورتی نو می‌بخشد2”.

بیشتر بدانید : راز پشت نقاشی پیچیده مودیلیانی فاش شد + عکس

نقاشی اثر شکوه ریاضی
نقاشی اثر شکوه ریاضی

شکوه ریاضی به این خاطر شیفته مودیلیانی بود که او در درجه اول، پیش از آن‌ که نقاشی قابل باشد، طراحی بی‌نظیر بود. خود نیز بر این اعتقاد بود که برای نقاش شدن باید طراح بود. در هیچ کدام از پرتره‌های بجا مانده از وی چشم همانی نیست که در بیرون تصور می‌شود. در معروف‌ترین پرتره کشیده شده به دست او، ظاهراً پس از به اتمام رساندن کار، با فشار قلم‌مو یکی از چشم‌ها را پخش و پُر کرده است. آنچنان که در لحظه دیدن، یک چشم خط سیاه و باریکی است که چشم را تداعی می‌کند و چشم دیگر همان خط سیاه و باریک به صورت فرچه‌ای با قلم‌مو پخش شده است. در تابلوی دیگری از او گوش یک لکه سیاه است که به فیگور اضافه شده و دقیقاً و به عمد نشان داده که پس از کشیدن فیگور با چند خط، گوش درست شده ا ست. شکوه ریاضی در اغلب کارهای خود تعمد داشت تا ظریف‌کاری از بین برود.

علا‌قه داشت تا با خطوط پیگیر و بی‌واسطه عقل، اثری به وجود بیاید که لزوماً عقلا‌نی نباشد. او برای ساختن پس‌زمینه تابلو به شدت قلم‌مو را فشار می‌‌داده و از چپ به راست و از بالا‌ به پایین‌و برعکس- رنگ را به تابلو می‌چسبانیده است. حتا به عنصر رنگ نیز در کار، بی‌اعتقاد بود. پیوسته به شوق می‌گفت که رنگ در کار مودیلیانی در خدمت خط است و این بدین معنی است که او از رنگ برای گویا کردن خطوط افقی و عمودی و گاهی منحنی استفاده می‌کرده است. حسین زنده‌رودی، که شاگرد شکوه ریاضی در هنرستان هنرهای زیبای پسران بوده است، ‌به خاطر می‌آورد: “خانم شکوه ریاضی آثار مودیلیانی را می‌ستود و هر گاه هنرجویان فیگورهایی با گردن‌های افراشته می‌ساختند، به آنان نمره‌های بهتری می‌داد3.”

در طرح مرکب‌هایی که از او بجا مانده لکه‌های ابری با خط‌های مرکبی نوعی سکون و سکوت را تداعی می‌کند. او مرکب را نیز جهت استفاده از خطوطش به کار می‌برده است. چند نقاشی از او نیز روی تخته‌های فیبری دیده می‌شود که به مرور زمان پوسته انداختن رنگ بر فیبر فضای تازه‌ای در پس‌زمینه فیگور به وجود آورده است. او در تلا‌ش بوده تا همچون مودیلیانی، که خط را به موسیقی نزدیک کرده است، نقاشی را به شعر پیوند دهد. در آثار بجا مانده از او یک نوع بی‌بندوباری و بی‌قیدی شاعرانه به وضوح دیده می‌شود. شاعران زمانه او، علی‌رغم تعهد در ارکان عروضی و اخلا‌قیات کهن‌الگویی، فضاهایی از زندگی بیرون را در شعر می‌ساختند- که هر چند نوعی رمانتیسیم عوامانه را تبلیغ یا توجیه می‌کرد- اما آن تصاویر همانی نبود که در زندگی روزمره دیده می‌شد. در نتیجه، شاعر، نقش پیام‌آوری را بازی می‌کرد که هر آنچه نسل فریب‌خورده و توسری‌خورده بعد از جنگ جهانی نداشت، به او نشان می‌داد. در حقیقت، در خیال، به او می‌داد.

شکوه ریاضی، مهم‌ترین معلم نقاشی مدرن و یکی از مثبت‌ترین مخالفان ذهنیت نقاشی کمال‌الملکی در این مملکت، خون دل خورد تا ذهنیتی تازه اما سالم را بیاموزاند. همه وقت خود را در آتلیه و در سر کلا‌س درس دانشکده محدود کرد. همچون پدر خود، که می‌خواست برای ایران و ایرانی قدمی پیش ببرد، سرخورده، قدم واپس کشید. ناشاد زندگی کرد. همچون دیگر هنرمندان هم‌عصر خود در جهان، کمتر به زنده بودن درک شد. هیچ گاه سیلی و قندره‌ای که رضاشاه به صورت و پشت پدرش زد، فراموش نکرد.4 دانست که در اینجا یک ذهنیت ایلیاتی و اخلا‌ق ددمنشانه بیمارگونه، همه چیز را از مغز تهی کرده است. خواست تا مغز را نشان دهد. هر یک از شاگردانی را که دوست می‌داشت و استعدادی در آنها می‌دید، توصیه می‌کرد تا در شرایط زاییده از اختناق نمانند. توصیه می‌کرد برای تحصیل هنر به پاریس بروند و در اینجا خام،‌ تلف نشوند. اما خود در پایان دهه چهارم زندگی‌اش، دوشنبه 18 تیر 1341، به درد و بیماری سرطان به چشم خود دید که در این مملکت، چون پدر و اجداد خود، که همه از ریاضی‌دانان به نام بودند، چه طور تلف شد.

از او جز چند طرح، چند اتود، چند نقاشی، یکی دو مجسمه آموزشی و یک نام نیک در هنر ایران، هیچ دیگر نماند.

پی‌نوشت:

1- در خرداد 1307 هجری شمسی قانون اعزام محصل به خارج به تصویب رسید. به موجب این قانون، دولت همه ساله یک‌صد نفر محصل را، به هزینه خود، برای انجام تحصیلا‌ت عالیه به اروپا اعزام می‌نمود. در همین سال سیدمحمدعلی جمالزاده- از پیشگامان داستان‌نویسی جدید در ایران- سرپرست محصلین ایرانی در آلمان بوده است. در هر کشوری که محصلین اعزام می‌شدند، یک نفر سرپرست به همراه آنها فرستاده می‌شد.

2- نقاشی نوین، تألیف احسان یارشاطر، جلد دوم، چاپ اول 1345، صص 133 و 134.

3- به نقل از: پیشگامان هنر نوگرای ایران (حسین زنده‌رودی)، به کوشش پاکباز و امدادیان، نشر ماه‌ریز، چاپ اول 1380، ص 27.

4- پدر شکوه ریاضی در شهریور 1320، در شورای عالی نظام، طرح مرخصی سربازان و استخدام سرباز پیمانی را تهیه و به تصویب و اجرا رسانید. سرتیپ ریاضی و یکی دو تن دیگر، که مدافع جدی این طرح بودند، در حضور گروه کثیری از درباریان مورد ضرب‌وشتم شدید رضا شاه قرار گرفتند. در همین جلسه، به دست رضاشاه، از او خلع درجه می‌شود و در ملا‌› عام، شاه به او توهین می‌کند و به زندانش می‌فرستد. هرچند پس از استعفای رضاشاه، از او اعاده حیثیت شد و القاب و عناوین مهمی یافت، اما آن ضرب‌وشتم هیچ گاه از ذهن او، خانواده‌اش و ملت ایران زدوده نشد.

- عکس‌ آثار: سعید بهروزی، از کتاب پیشگامان نقاشی معاصر ایران، نشر هنر ایران.


بیشتر بدانید : نگاهی به زندگی و هنر آندره سوروگین نقاش (درویش)

بیشتر بدانید : نگاهی به زندگی معصومه سیحون

بیشتر بدانید : نگاهی به زندگی و هنر فرامرز پیلارام؛ خطاط و نقاش + عکس

بیشتر بدانید : اسد بهروزان، ناگهان گُم شد و پیدا نشد

 

تهیه شده توسط: مجله تندیس
seemorgh.com/culture
اختصاصی سیمرغ


نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار