کد خبر: ۱۷۵۳۹
تاریخ انتشار: ۰۱ مرداد ۱۳۹۴ - ۱۰:۱۱
دكتر علي‌اصغر جهانگيري
تحول‌نیافتن اندیشه جامعه و حفظ بافت سنتی و تداوم آن در درازنای تاریخ و استفاده از الگوهای غربی بدون اصلاحات ساختاری آن با جامعه ایرانی و ده‌ها عامل دیگر موجب شد که امروزه به صورت غافلگیرانه‌ای در دام بیکاری جوانان گرفتار شویم؛ بدون آن که از قبل زیربنایی یا روشی ابداع شده باشد که لااقل روزنه‌ای برای آینده باشد. در این بخش به عوامل مهمی که در این رویداد نقش جدی‌‌تری داشته‌اند خواهیم پرداخت.
اولین مساله‌ای که به ذهن خواننده خطور می‌کند نقش دانشگاه‌هاست که رسالت علمی و صنعتی کشور را برعهده دارند و جامعه را با مسائل جهانی آگاه می‌سازند و زمینه‌ساز رشد و تعالی هر کشوری هستند. آیا در ایران دانشگاه‌ها نقش خود را درست به انجام رسانده‌اند.
دانشگاه در ایران سابقه‌ای ۷۰ ساله دارد و اگر الگوهای فرانسه و بلژیک که در ایران کپی شده مربوط به ۲۰ یا ۳۰ سال پیش از تاسیس دانشگاه در ایران باشد؛ بنابراین حدود سابقه را به یک صد سال می‌رساند. در یک قرن گذشته همگام با رشد علم و دانش و تکنولوژی دانشگاه‌ها به سرعت تغییر شکل دادند و متناسب با نیاز جامعه متحول شدند نظیر دانشگاه‌های صنعتی، کارآفرینی، خلاقیت، کاربردی و… همچنان هم در حال تحول هستند. ولی متاسفانه دانشگاه در ایران از الگوی نسل اول است و با ارائه تئوری‌های قدیمی هیچ‌گونه حرکت نبوغی و نوآورانه خلق نمی‌کند. فارغ‌التحصیلان دانشگاه‌های ایران حتی یک بار لغت بازار را که محل عرضه هر نوع خدمات و کالاست به گوش خود نشنیده‌اند و بعد از ورود به عرصه کار و جامعه با سوژه بازار آشنا می‌شوند.
بر خلاف دانشگاه‌های دنیا هرگز دانشجویان را با مدیران جامعه آشنا نساخته‌ایم؛ آن هم مدیرانی که با همه مشکلات آشنا هستند و تجارب ارزنده و عملی از عرصه کار و تلاش جامعه با خود به همراه دارند. دانشگاه‌ها کتاب مردان موفق کشورهای دیگر را در اختیار دانشجویان قرار می‌دهند؛ غافل از آن که ساختار اجتماعی و اقتصادی آن کشور قابل قیاس با شرایط کشور ما نیست؛ بنابراین چگونه ممکن است نسخه یک بیماری کره‌ای موجب شفای بیماری ایرانی شود. آیا در آن کشورها هم نرخ تورم ۴۰درصد، بهره بانکی ۳۰درصد و نزول پول ۶۰درصد است؟ دانشگاه‌ها برای تامین هزینه یا درآمد خود دانشجویان را جذب می‌کنند و به شکل آسان و با سطح سواد بسیار کم به آن‌ها مدرک می‌دهند و این وفور مدرک که صرفا بر اندوخته‌های تئوریک تکیه دارد؛ فارغ‌التحصیل را از کارهای اجتماعی دور می‌کند و او را همواره دنبال مدیریت پشت میز اداره تربیت می‌کند. ضمن آن‌که ده‌ها برابر نیاز کشور فارغ‌التحصیل عرضه می‌شود که شاید برای یک درصد آن‌ها هم شغلی وجود نداشته باشد.
درآمد نفتی
دوران نفت خوراکی ما روزهای واپسین خود را تجربه می‌کند. چیزی نمانده که چراغ نفت راه خاموش شدن بگیرد و مصرف داخلی کشور را هم پاسخگو نباشد. نفتی که با رفاه نسبی و امکاناتی که به دنبال داشت ما را از اندیشه‌کردن و نوآوری و خلاقیت بازداشت و در حقیقت بلای جان ما شد. جمعیت چندین برابر شد الگوهای زندگی تغییر یافت.
جای این‌که ماهی‌گیری به مردم بیاموزیم به آن‌ها ماهی داده‌ایم. اگر طرحی نو در نیندازیم و اگر سایر منابع عظیم به مراتب مهم‌تر از نفت را شناسایی نکنیم و اگر الگوهای قرن حاضر را به کار نگیریم تا کی می‌توان از جیب خورد؟
ناهنجاری‌های اجتماعی
برای انتخاب شغل یا ایده جدید چه گزینه‌ای پیش روی شماست. دوستان، فامیل، همسایه‌ها یا در شهرستانها یا در روستاها؟
جوان ایرانی زمانی که پا به عرصه اجتماعی می‌گذارد حتی اگر فارغ‌التحصیل دانشگاه باشد هیچ‌گونه آشنایی با کسب و کار ندارد و هیچ دری به روی او باز نیست که راهنما و مشاور او باشد. بنابراین تنها راه برای او کپی کردن کار دیگران است و هر شغل و حرفه‌ای را پررونق می‌بیند فورا دنبال کپی کردن آن می‌رود. غافل از آن که بعد از مدتی هر دو تعطیل و ورشکست خواهند شد.
در جامعه‌ای که ۱۸۰ روز آن تعطیل است و برای روزهای تعطیل هم باید بهره به بانک بپردازید آن هم با نرخ ۳۰درصد یا در کشوری که سرمایه خود را به بانک می‌سپارید و بدون دغدغه و مالیات ۲۰درصد دریافت می‌کنید؛ آیا انگیزه‌ای برای خلاقیت یا ایده‌پردازی باقی می‌ماند؟
ایا می‌توان طرحی اجرا کرد که بعد از تامین بهره و نرخ تورم و سود سرمایه همچنان برای مجری آن سودی باقی بگذارد و آیا کسی در ایران ۲۰۰درصد سود می‌برد که پس از کسر هزینه‌های ذکر شده چیزی باقی بماند؟ کلاهبرداری، چک جعلی یا بی‌محل، رقابت‌های فشرده، سرقت ایده و صدها ناهنجاری دیگر همواره شما را در معرض تهدید قرار می‌دهد. اعمال نفوذ، روابط، واسطه‌گری و رشوه نیز عوامل دیگر ناهنجاری‌ست.رانت و روابط اجتماعی خود ضربه دیگری بر پیکر اشتغال و اقتصاد است.
نشناختن منابع
ایرانیان تا چه میزان از توانمندی و پتانسیل کشور خود آگاهند؟ آیا می‌دانند دارایی‌های عینی ما چیست و چه منابع عظیمی دست نخورده در کشور باقی‌ست که می‌تواند زمینه‌ساز اقتصاد و اشتغال باشد. از دریا، جنگل، کویر، کوهستان، ضایعات هوا، گیاهان و… چه می‌دانیم؟
نبود سرمایه
درصد عمده‌ای از جوانان کشور از روستا و شهرستان‌ها هستند و از طبقه و خانواده کشاورز یا کارمندان دولت محسوب می‌شوند که حتی به سختی قادر به تامین شهریه دانشگاه هستند. بدیهی ا‌ست امکان سرمایه‌گذاری برای کسب و کار و ایجاد اشتغال ندارند و بنابراین هجوم فزاینده‌ای را برای استخدام در شرکت‌ها شاهد هستیم که مشتاق اعمال نفوذ و ایجاد رابطه برای حقوق ناچیز ادارات دولتی این هستند.
بنابراین لازم است با شناخت امکانات و توانمندی کشور الگوها و روشهایی که دیگر جوامع به خصوص کشورهای بدون نفت و گاز از آن بهره برده‌اند بستر و زمینه کسب و کار را برای جوانان فراهم سازیم و به آن‌ها بیاموزیم که دنبال ایجاد کسب و کار دانش‌محور باشند که نیاز چندانی به سرمایه نقدی ندارد؛ همان‌گونه که در کشورهای دیگر شاهد آن هستیم.
به دلیل شرایط نامناسب کسب و کار و نبود مشاور و راهنما برای جوانان، فرار از کشور و جستجو برای زمینه‌های کسب و کار در کشورهای دیگر سرمایه نیروی انسانی را که سرمایه گذاری عظیمی برای تربیت آن‌ها شده بر باد می‌دهد و کشور را از نخبگان کارآفرین محروم می‌سازد.
از طرفي ديگر، برای جوانی که هیچ اطلاعی از بازار، ایده، روش اجراکردن طرح و… ندارند دادن وام خود مشکل دیگری برایش ایجاد می‌کند و سرمایه کشور را بر باد می‌دهد.
* كارآفرين و جامعه‌شناس
نام:
ایمیل:
* نظر: