خبرنگارها به همان اندازه كه درآمد كمي دارند؛ امنيت شغلي كمتري نيز دارند. با اين حال بعضي وقتها هوس تشكيل
خانواده به سرشان ميزند و به خواستگاري ميروند.
پدر دختر: خب شما شغلت چیه؟
خواستگار: من روزنامهنگارم با اجازه شما.
پدر دختر: یعنی رئيس روزنامهاي چيزي هستي؟
خواستگار: نه رتبه من پائينتره...
پدردختر: يعني خودت نمينويسي به نوشتههاي بقيه دقت ميكني؟
خواستگار: نه اون سردبيره؛ يك رتبه پائينتر.
پدر دختر: يعني چیزي مینویسی كه چاپ بشه؟
مادر دختر: چه جالب اونوقت پول هم میدن بهتون؟
خواستگار: بله؛ يعني طوري نیست که ندن.
پدر دختر: الان درآمد ماهانهت چقدره؟
خواستگار: من صبح تا ظهر میرم دفتر يك روزنامه، ظهر میرم يك روزنامه ديگه تا حدود ساعت شش و هفت، بعدش میرم دفتر هفتهنامه، با يك سايت خبري هم همكاري دارم... دو، سه تايي هم ماهنامه و مجله هست که غیرحضوری مطلب ميفرستم، روی هم رفته نزديك دو ميليون آخر برج هست.
مادر دختر: حالا كدوم روزنامهها هستی شما؟
خواستگار: روزنامه جديد و قديم. تازه تاسیس شدن.
مادر دختر: اونا كه هر دوتاشون توقیف شدن.
خواستگار: اشتباه میکنید؛ من از همونجا اومدم پيش شما...
مادر دختر گوشيشو به سمت خواستگار ميگيره: بيا همين10 دقیقه قبل خبرش اومد. مدیرمسئول و سردبير هر دوتا روزنامه روهم بردن.
خواستگار: آخ...
پدردختر: بدون روزنامه چقدر میشه حقوقت؟
خواستگار: كمتر از يك ميليون...
پدر دختر: نگران نباش پسرم ما مادی نیستیم اما صداقت مهمه برامون.
خواستگار: حالا که صحبت از صداقت شد بذارين من بگم اون هفتهنامه که گفتم... چندهفته پيش توقيف شد اما خب گفتن زود باز ميشه.
پدر دختر: بدون اون درآمدت چقدره؟
خواستگار: 500 تومن.
مادر دختر: سايت خبري كه گفتي چي؟
خواستگار: بله... اجازه بدین روی موبایل نشون بدم.... اینو کی فیلتر کردن؟!
مادردختر: زرشك!
پدردختر: الان چقدر شد؟
خواستگار: 200 تومن.
پدردختر: پس مجلههایی که گفتی غیرحضوری کار میکنی چي؟
خواستگار: اونا که پول نمیدن. منم چهار سالي طلب دارم، بدنم عادت كرده همينطوري دارم ادامه ميدم. اگه ادامه ندم پول اون چهار سال رو هم نمیدن.
مادردختر: خب...
خواستگار: راستش خارج از وقت تايپ و سرچ مقاله دانشجويي انجام ميدم كه همون 200 تومن ميشه.
پدر دختر: اجازه بده ما یه فکری بکنیم. هفته آینده تماس میگیریم.
خواستگار: ممكنه من هفته آينده نباشم، الان دم در تماس گرفتن كه باید خودمو معرفی کنم.
مادردختر: واسه چی؟
خواستگار: چیزی نیست، يه مطلب طنز بوده شاكي خصوصي پيدا كرده...
پدردختر: چی بگم... دخترم احتمالش هست؛ جوابت مثبت باشه؟
دختر: مگه روانیام؟
مادر دختر: خوش اومدی پسرم.
پدردختر: بیا این 30 تومن بذار جيبت باشه.
خواستگار: نه... پول هست...
پدردختر: بیا بگیر اینجا ایستگاه بي ار تي نداره.