کد خبر: ۱۸۴۵۱
تاریخ انتشار: ۱۹ مرداد ۱۳۹۴ - ۱۱:۵۶

خبرنگارها به همان اندازه كه درآمد كمي دارند؛ امنيت شغلي كمتري نيز دارند. با اين حال بعضي وقت‌ها هوس تشكيل

خانواده به سرشان مي‌زند و به خواستگاري مي‌روند.

پدر دختر: خب شما شغلت چیه؟

خواستگار: من روزنامه‌نگارم با اجازه شما.

پدر دختر: یعنی رئيس روزنامه‌اي چيزي هستي؟

خواستگار: نه رتبه من پائين‌تره...

پدردختر: يعني خودت نمي‌نويسي به نوشته‌هاي بقيه دقت مي‌كني؟

خواستگار:‌ نه اون سردبيره؛ يك رتبه پائين‌تر.

پدر دختر: يعني چیزي می‌نویسی كه چاپ بشه؟

مادر دختر: چه جالب اون‌وقت پول هم می‌دن بهتون؟

خواستگار: بله؛ يعني طوري نیست که ندن.

پدر دختر: الان درآمد ماهانه‌ت چقدره؟

خواستگار: من صبح تا ظهر می‌رم دفتر يك روزنامه، ظهر می‌رم يك روزنامه ديگه تا حدود ساعت شش و هفت، بعدش می‌رم دفتر هفته‌نامه، با يك سايت خبري هم همكاري دارم... دو، سه تايي هم ماهنامه و مجله هست که غیرحضوری مطلب ميفرستم، روی هم رفته نزديك دو ميليون آخر برج هست.

مادر دختر: حالا كدوم روزنامه‌ها هستی شما؟

خواستگار: روزنامه جديد و قديم. تازه تاسیس شدن.

مادر دختر: اونا كه هر دوتاشون توقیف شدن.

خواستگار: اشتباه می‌کنید؛ من از همونجا اومدم پيش شما...

مادر دختر گوشي‌شو به سمت خواستگار مي‌گيره: بيا همين10 دقیقه قبل خبرش اومد. مدیرمسئول و سردبير هر دوتا روزنامه روهم بردن.

خواستگار: آخ...

پدردختر: بدون روزنامه چقدر می‌شه حقوقت؟

خواستگار: كمتر از يك ميليون...

پدر دختر: نگران نباش پسرم ما مادی نیستیم اما صداقت مهمه برامون.

خواستگار: حالا که صحبت از صداقت شد بذارين من بگم اون هفته‌نامه که گفتم... چندهفته پيش توقيف شد اما خب گفتن زود باز ميشه.

پدر دختر: بدون اون درآمدت چقدره؟

خواستگار: 500 تومن.

مادر دختر: سايت خبري كه گفتي چي؟

خواستگار: بله... اجازه بدین روی موبایل نشون بدم.... اینو کی فیلتر کردن؟!

مادردختر: زرشك!

پدردختر: الان چقدر شد؟

خواستگار: 200 تومن.

پدردختر: پس مجله‌هایی که گفتی غیرحضوری کار می‌کنی چي؟

خواستگار: اونا که پول نمی‌دن. منم چهار سالي طلب دارم، بدنم عادت كرده همينطوري دارم ادامه ميدم. اگه ادامه ندم پول اون چهار سال رو هم نمی‌دن.

مادردختر: خب...

خواستگار: راستش خارج از وقت تايپ و سرچ مقاله دانشجويي انجام ميدم كه همون 200 تومن ميشه.

پدر دختر: اجازه بده ما یه فکری بکنیم. هفته آینده تماس می‌گیریم.

خواستگار: ممكنه من هفته آينده نباشم، الان دم در تماس گرفتن كه باید خودمو معرفی کنم.

مادردختر: واسه چی؟

خواستگار: چیزی نیست، يه مطلب طنز بوده شاكي خصوصي پيدا كرده...

پدردختر: چی بگم... دخترم احتمالش هست؛ جوابت مثبت باشه؟

دختر: مگه روانی‌ام؟

مادر دختر: خوش اومدی پسرم.

پدردختر: بیا این 30 تومن بذار جيبت باشه.

خواستگار: نه... پول هست...

پدردختر: بیا بگیر اینجا ایستگاه بي ار تي نداره.


نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار