برپایه نظرسنجی موسسه گالوپ، مردم ایران در کنار عراقیها
«عصبانیترین» مردم جهان معرفی شده اند. بلافاصله این پرسش شکل میگیرد که
این نتیجه چگونه حاصل آمده است؟در نظرسنجی موسسه آمریکایی - که نتایج آن
جمعه ششم شهریور در نشریه ایندیپندنت منتشر شده - آمده است: مردم عراق،
ایران و کامبوج بالاترین میزان «تجربههای منفی روزانه» در جهان را دارند.
بنا براین مشخص میشود که بر چه اساسی به این نتیجه رسیدهاند.
برای
آشنایی با شیوه کار این موسسه بد نیست بدانیم چند پرسش مشخص را با مردمان
کشورهای متفاوت مطرح میکنند. مثلا در نظرسنجی سال قبل درباره شادي ۱۵۳هزار
نفر از ۱۴۳ کشور جهان به پرسشهای مطرح شده پاسخ داده بودند.درباره
خوشحالی و غمگینی این 5 پرسش مطرح شده بود: «آیا بهخوبی استراحت
کردهاید، مورد احترام قرار گرفتهاید، موقعیت لبخند و خنده زیاد برایتان
پیش آمده، موضوع جالب و تازه ای را یاد گرفتهاید و شاد شدهاید؟»بدین
ترتیب تعداد تجربههای منفی روزانه به عنوان شاخصی برای عصبانیت شناخته شده
است. ممکن است که عصبانیترین نباشیم ولی این واقعیت که عصبانی هستیم قابل
انکار نیست. چه گالوپ گفته باشد و چه نگفته باشد! هر چند همین در کنار
عراق قرار گرفتن، تلخ است. سالها گرفتاری ما این بود که شکل نوشتاری و
تلفظ دو کلمه ایران و عراق شبیه هم است و غربیها و انگلیسی زبانها این دو
را اشتباه میگیرند و در حالی که در جنگ با عراقِ دوران صدام حسین بودیم
این موضوع بسیار تلخ بود.درباره عصبانی بودن ایرانیان اما چند نکته یا عامل
را می توان برشمرد. هر چند که پاسخ را باید در مجموعهای از عوامل سیاسی،
اجتماعی، اقتصادی و روانشناختی جُست: 1- احساس عقب ماندن از دیگران یا به
حق خود نرسیدن از عوامل عصبانیت است و در يك كلمه مقايسه با ديگري در متن
يك مسابقه. شماری از مردم زندگی را عرصه «مسابقه با دیگران»
می دانند و
نه «مقایسه با دیروز خودشان». ریشه مشکل شاید در آموزش و پرورش باشد که
بچهها در طول سالها یاد نمیگیرند با دیروز خودشان مقایسه شوند و از رشد و
کسب اطلاعات بیشتر خودشان احساس شادمانی کنند. به عکس هم سامانه آموزشی و
هم خانوادهها مدام در حال مقایسه با دیگران و در واقع مسابقه هستند که در
نهایت در قالب کنکور خود را نشان می دهد. آدمی هنگامی از زندگی لذت می برد
که از این حس رها شده باشد و مدام خود را در مسابقهاي با ديگران احساس
نكند. احساس رضايت شايد مهم تر از موفقيت باشد اما در مسابقه با ديگران به
جاي رضايت بايد در انديشه موفقيت باشي و ناكاميعصبانيت ميآورد.2- از
نزدیک به 80 میلیون جمعیت ایران تنها 22 میلیون نفر شاغل هستند. این سخن به
معنی آن است که در بیشتر موارد یک نفر کار می کند تا هزینههای چند نفر
دیگر را تامین کند و همین موجب فشارهای روز افزون به افراد شده است و بخشی
از خشم اجتماعی را باید ناشی از مشکلات اقتصادی و معیشتی دانست. احساس فدا
شدگي و گاهي در زير چرخ دندهها بودن. عصبانیتها در واقع اعلام نارضایتی
از این وضعیت است. 3- برخی از رسانهها که اتفاقا به بودجههای فراوان متکی
و از حمایتهای خاص برخوردار هستند خشم و عصبیت را به عمد به جامعه تزریق
میکنند. از نگاه اینان به جز خودشان که در بهترین حالت 10 درصد مردم ایران
را نمایندگی میکنند بقیه ره به خطا می پیمایند. تصور کنید دوستدار یک
چهره مشهور هنری یا سیاسی دچار چه احساسی میشود وقتی مشاهده میکند برخی
به خود اجازه میدهند مدام به آنها توهین کنند تنها به این اتهام که اهل
کرنش نیستند و بر استقلال فکری خود تاکید میورزند. تورق و مشاهده برخی از
اینها واقعا عصبانیتآور است. همین که لحن مودبانه یک بخش خبری تلویزیون
درباره خبر بستری شدن استاد آواز ایران به یک خبر تبدیل شده نشان می دهد
نوع خبررسانی آنان قبلتر چقدر عصبانیتزا بوده كه به كار نگرفتن الفاظ
موهن درباره يك هنرمند بستري خبري خوب به حساب آمده چون نه او و نه مردم را
عصباني نكرده است. 4- بخشی از این عصبانیت بیگمان ریشه در نوع رانندگی و
فرهنگ آشفته ترافیکی ما خصوصا در کلانشهرها دارد. این همه صدای بوق در
خیابانها بهخصوص در تهران علامت جدی فوران عصبیت و خشم در این جامعه است.
ميتوان گفت تعداد بوق اتومبیلها نسبت مستقیمی با میزان آرامش در آن شهر
دارد.