روزنامه تجارت- داود میاندهی- عاطفه نژادسالاری؛ انسان ها هم به رسانه ها عادت کرده
اند، اگر نگوییم معتاد شده اند. سبک زندگی، شیوه تفکر و حتی باورها و
اعتقادات انسان ها امروز با استفاده از رسانه ها درحال تغییر شکل است. در
این رهگذر اما گوی سبقت در دست مدیران رسانههاي حرفه ای تر است؛ رسانه
هایی که در بازار رقابت جهانی بتوانند سهم بیشتری از مخاطبان را صید کنند و
میزان اثرگذاری واقعی تری داشته باشند. اداره یک سازمان رسانه ای مستلزم
مولفه ها و نیازهای بی شماریست که دانش "مدیریت رسانه" از مهمترین و با
اولویت ترین آنها به شمار ميرود. بی شک مدیرانی در این سازمان ها موفق
ترند که بتوانند با به کارگیری اصول حوزه مدیریت رسانه فعالیت ها را
سازماندهی کنند. مدیریت رسانه حدود 14 سال پيش با تاخیر نه چندان زیادی
نسبت به خاستگاهش در آمریکا و اروپا وارد ایران شد و باتوجه به شرایط موجود
به اذعان کارشناسان این عرصه توانسته جایگاه خوبی هم در کشور و منطقه کسب
کند. اما اینکه از این رشته چقدر در سازمانهاي رسانه ای ما به صورت علمی و
حرفه ای بهره گیری ميشود و اساسا سرفصلهاي آموزشی این رشته چه وضعیتی
دارد همزمان، محل بحث بسیاری از کارشناسان نیز است که به همین منظور با
دکتر "طاهر روشندل اربطانی" مدیرگروه مدیریت رسانه دانشگاه تهران که تاکنون
چند تالیف و ترجمه نیز در همین زمینه داشته به گفت و گو نشسته ایم. دکتر
روشندل اربطانی متولد 1357 نخستین دانش آموخته رشته مدیریت رسانه در کشور
است و در این گفت وگو نیز اصرار دارد که بگوید نخستین در بین ایرانیان خارج
از کشور در دنیا. نخستین دانش آموخته ای که بهمن ماه سال 93 در فرهنگسرای
فردوس تهران به عنوان یکی از مبتکران جوان کشور مورد تجلیل قرار گرفت. دکتر
روشندل اربطانی دانشیار دانشگاه تهران است و به عنوان نماینده تام
الاختیار رشتههاي مدیریت دانشکده مدیریت در پردیس بین المللی ارس نیز
فعالیت دارد. ساعت 9 صبح وقتی كه هنوز گرماي تابستاني مردادماه خود را به
رخمان نكشيده بود دکتر روشندل اربطانی در اتاق محل کارش واقع در ساختمان
دانشکده مدیریت دانشگاه تهران به استقبالمان آمد و گفت وگوی ما آغاز شد؛
گلدان شمعدانی روی میز خاک گرفته استاد که بعد فهمیدیم هدیه یکی ازفرزندان
وزیران فعلي کابینه و از شاگردان اوست طراوت اتاق محل کار او را دوچندان
کرده بود. مدت زمان یک و نیم ساعته گفت وگو، از زندگی شخصی استاد تا زندگی
کاری او پرسیدیم و گفت وگوی شیرینی از کار درآمد؛ مصاحبه ای که حتی صدای
ماشین علف زنی پشت پنجره اتاق هم نتوانست از لذت آن بکاهد، ماحصل این گفت
وگو را با هم مرور ميکنیم:
آقای دکتر شما را به عنوان نخستین دانش آموخته مقطع دكتراي رشته مدیریت رسانه در کشور ميشناسند. در ایران و تا جايي كه من اطلاع پيدا كردم در بین ایرانیهاي دنیا.
به
عنوان یکی از نخبگان جوان هم مطرح هستید، با توجه به این بحث جوان بودن از
اینجا و حوزه شخصی تر شروع کنیم تا به بحث مدیریت رسانه برسیم. سوابق شما
را که مطالعه ميکردم ارزیابی من این است که ورودتان به رشته مدیریت رسانه
از قبل برنامه ریزی شده نبود، بفرمایید که چه شد وارد عرصه بسیار مهم و
بزرگ مدیریت رسانه شدید؟
ابتدا تشکر ميکنم از شما که زحمت کشیدید.
تحصیلات من در مقاطع قبل از دکترا در رشته مدیریت دولتی بوده؛ برای دکترا
در همین رشته امکان ادامه تحصیل داشتم حتی رتبه اول رشته مدیریت دولتی شدم و
این امکان برایم وجود داشت که در همان رشته تحصیلی پایه خودم ادامه دهم
منتها همان سالی که من برای دکترا قبول شدم يعني سال 81 مدیریت رسانه به
عنوان یک رشته جدید دانشگاهی راهاندازی شده بود و اولین آزمون آن در
حال برگزاری بود. جدید بودن این گرایش خیلی جلب توجه کرد. من مشورتهاي
زیادی گرفتم، بررسیها و مطالعات زیادی در این خصوص انجام دادم و مهمترین
انگیزه ام از اینکه آمدم سراغ این رشته این بود که این رشته یک حوزه کاملا
بکر بود که به قول معروف خیلی جای کار دارد به دلیل نو بودن رشته حتی با
صاحبنظران عرصه ارتباطات كه مشورت کردم و آنان هم اشاره داشتند كه به این
بعد از بحث رسانه تا الان پرداخته نشده؛ سایر فرآیندهای ارتباط جمعی از
سالهاي گذشته در کشور مورد توجه بوده ولی به بعد مدیریتی آن پرداخته نشده
بود احساس ميکردم که ميشود در آن کار کرد و واقعیت هم این است که هر روز
که جلوتر ميرویم احساس ميکنم خیلی در عرصه مدیریت رسانه در کشور نیاز به
کار است. این مهمترین انگیزه من برای ورود به این رشته بود. حتی خیلیها آن
موقع من را اجتناب ميدادند و ميگفتند چون اولین دوره است معلوم نیست که
چقدر موفق باشد.
نام خانوادگی شما یک پسوند دارد؛ اربطانی. باید نام یک روستا در خطه آذربایجان باشد، درست است؟به
اسم اربطان چند نقطه جغرافیایی داریم که اینها در آذربایجان واقع شدند.
یعنی هم در کشور جمهوری آذربایجان یک منطقه شهری داریم تحت عنوان اربطان و
هم در استان آذربایجان شرقی. من متولد مرند هستم و اجدادا مربوط ميشویم
به روستای اربطان اين شهرستان.
می خواستم ببینم از چندسالگی در شهرستان بودید برای همین هم از نام خانوادگی شما شروع کردم. تا وقتی تحصیلات متوسطه ام تمام شد.
یعنی
تا شکل گیری کامل شخصیت نوجوانی در شهرستان بوده اید. معمولا آدمها سه
مقطع زمانی است که اگر از آنها سوال شود در آینده ميخواهند چکاره شوند
پاسخهاي متفاوتی خواهند داشت. دو مقطع زمانی آن البته خیلی مهم و
تاثیرگذار نیست؛ یکی زمان کودکی ماست که ميگویند ميخواهی چکاره شوی و یکی
زمان نوجوانی و دیگری هم زمان دیپلم که انسان قطعا مسیرزندگی اش را انتخاب
ميکند، شما در این سه مقطع قرار بود چکاره شوید که الان در كار استادي
دانشگاه آنهم در رشته مدريت رسانه قرار گرفتید؟در کودکی کسی از من این
سوال را نکرد ولی از دوران نوجوانی من علاقه شدیدی به کار معلمی داشتم. در
یک خانواده فرهنگی متولد شدم، پدر و مادرم معلم بودند و خیلی علاقه داشتم
به این کار به نحوی که برای برادران کوچکتر از خودم تخته سیاه درست کرده
بودم و در خانه به آنان درس ميدادم.
فرزند اول خانواده بودید؟ بله. بعد از گرفتن دیپلم هم علاقه مند بودم در یکی از رشتههاي پزشکی ادامه تحصیل دهم.
یعنی از معلمی تغییر جهت دادید به سمت پزشکی موقع انتخاب رشته؟بله.
در نوجوانی البته تصور استاددانشگاهی در ذهنم نبود و اطرافمان معلم
ميدیدیم. وقتی که به انتهای دوره متوسطه رسیدیم دوست داشتم پزشک شوم ولی
به این مسیر افتادم و علتش هم در این ميدانم که ازهمان ابتدا علایقم در
حوزه علوم انسانی بود ولی در فرهنگ ما مسایلی وجود دارد که خانوادهها زیاد
به علاقه بچه هایشان توجه نشان نمیدهند.
به این علت وارد این
مقوله شدم که برسم به این سوال که شما بعد از کارشناسی ارشد مدیریت دولتی،
رشته مدیریت رسانه را انتخاب کردید. زندگی شما از کودکی تا جوانی بیشتر در
شهرستان بوده و احتمالا کمتر با رسانه سروکار داشتید، انتخاب شما و ورود به
این رشته چطور بود- حالا اگر آشنایی هم به حوزه رسانه داشتید در حوزه
رسانه کار نکرده بودید- با وجود این پارادوکس چطوری توانستید این رشته را
انتخاب کنید؟من در مقطع نوجوانی- شاید اغراق باشد- ولی تقریبا فیلم
سینمایی نبود که تا فیلمبردارش را هم اگر سوال کنید نتوانم جواب بدهم، تمام
عواملش از اینکه بازیگرش و کارگردانش کیست را ميشناختم. علاقه شدید خصوصا
تابستانها کارم همین خرید کتابهاي مختلفی بود که در شهرستان از این نظر
مضیقه نيز وجود داشت. ميرفتم تا تبریز برای خرید، خصوصا به کتابهاي
سینمایی علاقه زیادی داشتم. تا دلتان بخواهد ميتوانم تعداد زیادی از
فیلمهاي دهه شصت سینما را نام ببرم؛ یک اطلاعات غنی سینمایی؛ در حوزههاي
دیگر کار تئاتر انجام ميدادم. در مقاطع راهنمایی و متوسطه کار تئاتر انجام
ميدادم، عضو گروه تئاتر مدرسه بودم. بالاخره به قول معروف شهرستان
امکاناتش در همین حد است ولی علاقه بود و ميخواهم بگویم ریشهها وجود
داشته، زمینه وجود داشته. از مقطع متوسطه خانواده بدرستی نتوانست تشخصیص
دهد و مسیر من را به سمت رشته تجربی برد و شاید اگر از ابتدا در حوزه علوم
انسانی ميرفتم بهتر بود.
تا قبل از ورود به حوزه مدیریت رسانه به صورت حرفه ای در رسانهای کار کرده اید؟ خیر
برای
کسی که در واقع در حوزه مدیریت اشراف پیداکرده و کارشناسی ارشد گرفته و
خودش علاقه مند به حوزه علوم انسانی است ولی در عین حال در رسانه هم کاری
نکرده و ميتوانیم بگوییم اشراف اطلاعاتی کاملی از حوزه رسانه به آن شکل
علمی و آکادمیک ندارد، واقعا خودتان موقع انتخاب این رشته به این فکر کردید
که در این حوزه کار نکرده ام، ميخواهم وارد این رشته شوم چه اتفاقی
ميخواهد بیافتد؟ این خوب است یا بد؟ روی آن تمرکز کردید یا خیر؟ما از
همان موقع هم در کلاس هایمان ميشنیدیم و هم خودمان به آن رسیدیم که شرط
موفقیت در حوزه علمی الزاما سابقه کار تجربی نیست و برعکس. یعنی شرط موفقیت
در حوزه عمل هم الزامش تحصیلات و دانش قضیه نیست، خاصه درخصوص مدیریت که
تلفیقی از علم و هنر است که باید جنبه اصطلاحا ذاتی قضیه هم در فرد وجود
داشته باشد. من هیچوقت در آن سن انتظار نداشتم که تجربه مدیریت رسانه داشته
باشم وقتی میخواستم وارد رشته مدیریت رسانه شوم. شاید اگر روابط عمومی یا
روزنامه نگاری بود این فرمایش شما صدق ميکرد ولی خیلی از بزرگان مدیریت
شما وقتی که زندگینامه آنان را ميبینید این نبوده که ابتدا در سازمان کار
کرده و استخوان خرد کرده باشند و بعد صاحبنظر مدیریت شوند. البته مواردی هم
بوده ولی ميخواهم بگویم قاعده این نیست.
میخواستم به اینجا برسم که
ممکن است این وضعیت کمک کرده باشد و اتفاق بهتری بیافتد برای ورود شما به
حوزه رسانه، یعنی کار مستقیم رسانه نکردن عاملی شود برای مطالعه و توجه
بیشتر و مضاعف برای شناخت حوزه رسانه. حال، اگر قرار باشد باز هم امکان
انتخاب داشته باشید، تصور کنید سال 81 است با این تفاوت که شناخت کاملی از
این رشته دارید. باتوجه به آن شناخت آیا باز این رشته را انتخاب ميکنید؟ صادقانه بگویم بله انتخاب ميکردم روز به روز علاقه من به این رشته بیشتر ميشود.
این
نقاشی ( روبه روی میز ) مال فرزند شماست احتمالا؛ اگر پسر شما بزرگ شود
اجازه ميدهید باتوجه به وضعیت موجود وارد حوزه رسانه شود؟من بیشتر
نگاه ميکنم به علاقه اش. اگر علاقه اش در حوزه هنر باشد به سمت رشته هنر
سوقش ميدهم، علاقه اش به حوزه علوم انسانی باشد به سمت حوزه علوم انسانی
سوق ميدهم. نمی خواهم اتفاقی که در مورد خودم افتاده در مورد او بیافتد.
حالا اگر فرزند شما علاقه مند به حوزه رسانه باشد با توجه به آینده شغلی این رشته چطور؟علاقه
مند باشد حتما پشتیبانی ميکنم چون ميدانم که اگر برای یک کاری شور و
اشتیاق باشد انسان حتما موفق ميشود. من در کار معلمی خودم علاقه داشتم از
همان ابتدا. علاقه درونی ام به کار معلمی احساس ميکنم باعث موفقیتم شد.
آقای
دکتر اینکه این صفت های"ترین" همراه انسان باشد، جوان ترین و اولین فارغ
التحصیل، چه حس و حالی دارد؟ نام شما همراه با این نخستین و جوان ترینها
درکنار بزرگانی مثل پروفسور فرهنگی و سایر اساتید چه حس و حالی به شما داد
در زمانی که جوان تر هم بودید؟عرض کردم که اولین ایرانی دارای مدرك دكتري در رشته مدیریت رسانه هستم. اما هیچوقت به این مساله غره نشدم و آن را افتخاري نميدانم.
یعنی هیچ حس خوبی به شما نداد؟چرا
حس خوبی ميدهد، حس خوبش در این است که بالاخره به اسم من ثبت شده است. من
خودم دانشجوی فوق لیسانس که بودم به قسمت پایان نامههاي دانشگاه تهران که
ميرفتم خیلی برایم جالب بود که ميدیدم رشته مدیریت برای اولین بار که در
ایران دکترایش راه اندازی شده اولین فارغ التحصیل مثلا آقای دکتر
عاصمیپور بوده است. شاید الان نه، ولی بعدها که رشته بزرگ ميشود و گسترش
پیدا ميکند ميگویند اولین فارغ التحصیل این رشته فلانی بود. اما این
اولین بودن به معنای این نیست که ما به لحاظ کیفی و غنا هم خودمان را در آن
سطح ميبینیم. بالاخره از ما بهتر زیاد هستند، شما اشاره فرمودید به
پروفسور فرهنگی ایشان خیلی برای این رشته زحمت کشیدند. یکی از بنیانگذاران
اصلي این رشته بودند.
قبل از اینکه وارد مبحث اصلی در مدیریت رسانه
شویم این را هم بپرسم، وقتی آدم جوان است و به مدارجی ميرسد در کنار
اساتیدی قرار ميگیرد که مسن تر هستند و کوله باری از تجربه دارند. شما در
یک مقطع خاص هستید، تدریس دارید و عضو هیات علمی، در یک جایگاه درکنار
بزرگان و پیشکسوتان قرار ميگیرید که حس متفاوتی دارد. چطور باید رفتار کرد
که هم برچسب ضعف اعتماد به نفس به شما نخورد و هم از آن طرف مورد پذیرش
بزرگان و پیشکسوتان قرار گیرید و تخصص و دانشتان را عرضه کنید، شما چکار
کرده اید؟من رابطه مستقیمی بین سن و سال و تجربه نمیبینم؛ خیلی
آدمهاي به قول معروف به لحاظ سنی مسن دیدیم که از نظر من بی تجربه عمل
ميکنند و این پختگی و تجربه را برآیند یا تابعی از خیلی عوامل دیگر
ميبینم. سعی کرده ام با اخلاق و ارزشهاي حاکم بر فضای دانشگاه که مثلا
یکی از آنها بحث ارشدیت است را رعایت کنم؛ در همه جا خاصه در دانشگاه بحث
ارشدیت یک ارزش است. من همیشه به این احترام گذاشتم ولی درکنار آن بر این
اعتقاد بودم کسی که بخواهد رشد کند باید اسطوره پدر را در ذهنش بکٌشد و من
این کار را کردم.
خیلی حرف بزرگی ميزنید، باید پای آن بایستید.بنویسید
و برجستهاش هم بکنید. من اسطوره پدر را در ذهنم کشتم از زمانی که خانه
پدرم بودم، نه فقط محیط دانشگاه چون غیر از آن احساس کردم فرد
نمیتواند
یک فرد بالغ و رشیدی شود، منتها به معنای آن نیست که آن ارزش احترام به
بزرگترها را که همیشه به آن قائل بودم را زیرپا بگذارم و با دانشجویانی که
این را زیر پا ميگذارند بشدت برخورد ميکنم.
دکتر روشندل اربطانی که
در حوزه مدیریت رسانه شروع به کار کرده برای خودش این وضعیت قابل پذیرش
بوده و لذت ميبرد از این که هست؟ آیا برای خانواده اش هم این وضعیت ورود
به مدیریت رسانه حاکم است؟من سالی که وارد این رشته شدم همان سال هم با
همسرم آشنا شدم که یکسال بعد ازدواج کردم یعنی 82. سال 82 حتی قبل از زمان
انتخاب رشته خانمم تاثیر زیادی در ورود من به این رشته داشت.
پس دست اندازی نمی کردند؟ نه
ایشان یکی از مشوقان بنده بودند، آنهم زمانی که خیلیها ميگفتند موش
آزمایشگاهی ميشوی اولین رشته است، استاد برای رشته تامین نمی شود، معلوم
نیست چی ميشوی، در همان مدیریت دولتی که بروی رتبه اولش هم هستی خیلی راحت
بورس ميشوی و جایگاه خودت را داری ولی ایشان (همسرم) باوجود اینکه اول
شکل گیری زندگی بود خیلی من را تشویق ميکرد كه به خاطر همين نو بودن رشته
وارد مديريترسانه شوم و همینجا از ایشان تشکر ميکنم.
همانطور که
اشاره کردید مدیریت رسانه رشته نوپایی است و دهه 90 در دنیا راه اندازی شد،
در مصاحبه نمی خواهیم بگوییم مدیریت رسانه چیست، چون مخاطبانمان خاص هستند
و نگاهمان این است که اینها را تاحدودی ميدانند. اما ورود رشته علمی
مدیریت رسانه به شکل آکادمیک در اروپا و آمریکا که خاستگاهش از آنجا بود،
آنجا و پذیرشش و اعمال کارکردهای این رشته در حوزه میدانی رسانه در آن
کشورها به چه شکل بود و در کشور ما به شکل؟ آیا اساسا این دو یکسان بود؟
آنجا چه تاثیراتی داشت اینجا چطور؟ یک تحلیل کلی و مقایسه از ابتدای ورود
این رشته بین آنجا به عنوان خاستگاه و در ایران به ما بدهید. آنجا ورود این
رشته چقدر به رسانهها کمک کرد و اینجا چقدر؟رشته، رشته جوانی است و
یکی از مزیتهاي ما این است که اصطلاحا گام به گام با تولد رشته جلو رفتیم
و جزو پیشتازان رشته در منطقه بودیم و حتی اگر اشتباه نكنم در آسیا اولین
بودیم؛ خودش خیلی نکته مهمی است. جاهایی مثل هند که الان به لحاظ کمی رشته
را توسعه دادند حتی بعد از ما وارد این حوزه شدند.
چه سالی وارد هند شد؟ دقیقا
نمی دانم ولی میدانم که اینجا زودتر از هند بود. ما این رشته را با یک
فاصله حدودا پنج ساله از آمریکا شروع کردیم خود این مساله خیلی نکته مهمی
است. چون این مربوط به نیمه دوم دهه 90 است که رشته راه اندازی ميشود در
ایالات متحده. در آنجا من ابتدای قضیه را نمی دانم با چه هدفی این رشته را
راه انداختند ولی در ایران تاریخچه اش به ریز وجود دارد همراه با مستندات.
اجازه دهید من اول ایران را بگویم بعد برویم سراغ اینکه الان وضعیت چگونه
است. شاید در مورد اهدافش در غرب نتوانم اظهارنظر کنم ولی در ایران واقعیت
امر این است که منشا آن بر ميگردد به تلاش هایی که ابتدا در مرکز تحقیقات
سازمان صداوسیما صورت گرفت. آقای دکتر رضی یکی از بانیان شکل گیری بحث
مدیریت رسانه و رشته مدیریت رسانه در کشور بودند. حسین رضی که آن زمان
ریاست آن مرکز را برعهده داشتند. در مرکز تحقیقات صداوسیما در قالب یکی از
گروههای پژوهشی بود که برای اولین بار در ایران اصطلاحا به صورت علمی به
بحث مدیریت رسانه پرداخته شد و قبل از آن ما سابقه نداشتیم. بعد بتدریج از
همانجا این هسته شکل ميگیرد و ميآید در دل دانشکده صداوسیما و آنجا
مجموعهای از اساتید آنجا و البته آقای دکتر فرهنگی از دانشگاه تهران دعوت
ميشوند به دلیل اینکه هم در حوزه مدیریت تخصص داشتند هم در حوزه ارتباطات،
مينشینند برنامه را با نیازهای سازمان صداوسیما تهیه ميکنند. الان
سرفصلهاي مصوب رسمی رشته را که نگاه کنید کاملا این مشهود است و در جای
جای این برنامه مصوب، رد پای صداوسیما را ميبینید. در خیلی از سرفصلها
صراحتا پسوند صداوسیما آمده. سال 2002 البته این همه از فضای مجازی و
ماهواره ای خبری نبود و رقیب بلامنازع و یکه تاز، صدا و سیما در کشور بود.
جایگاهی که آن زمان رادیو و تلویزیون داشت با جایگاه فعلی اش قابل مقایسه
نیست. آن موقع با هدف رفع نیازهای مدیریتی صداوسیما این رشته راه اندازی شد
و لذا بیشتر رنگ و لعاب رادیو تلویزیونی به خودش گرفت، منتها نظام رسانه
ای آمریکا کاملا با اینجا فرق ميکند. آنجا یک نظام بازار محور است برخلاف
اینجا. از همان زمان شکلگیری رشته هم هدفش پاسخگویی به نیازهای مدیران
رسانهها در مواجهه با عرصه رقابت بوده، چیزی که در برنامه مصوب رشته در
داخل چنین چیزی مدنظر نبوده. چون اصلا صداوسیما رقیبی نداشته ولی در آنجا
بازار رقابتی وجود دارد مثل خیلی از کسب و کارهای دیگر. آنجا برنامه
مدیریت رسانه همین الان هم که نگاه کنید بعد از چند سال رویکرد mba به خود
گرفته، آن رویکردی که درمورد خیلی از گرایشهاي مدیریت در غرب حاکم است،
این نگاه ارشد کسب و کار به مدیریت رسانه هم وجود دارد و ما الان در داخل
این را نداریم ولی در ایالات متحده حدود 20 دانشگاه این رشته را دارند و
شما نگاه کنید همه آنها با رویکرد mba این رشته را ارائه ميکنند.
پس
از این سال هایی که از تاسیس این رشته ميگذرد آیا هنوز رویکرد ما همان
رویکرد اولیه ای است که به خاطر رسانه خاص شکل گرفت یا نه الان تفاوت رامی
بینید و محسوس است؟
در عمل تغییر و تحولاتی صورت گرفته ولی به صورت رسمی
برنامه همان است و نیازمند بازنگری که آن سازوکارهای خاص خودش را دارد و
با این برنامه اصطلاحا تحول علوم انسانی، فرآیند بازنگری شروع شده است که
امیدواریم سرعت پیدا کند چون الان دیگر اين برنامه پاسخگوی نیازها نیست.
درعمل الان خیلی از اساتید ما زمانی که سر کلاسها ميروند وارد مباحث
مدیریتی فضای مجازی و مباحث مدیریتی رسانههاي نوین هم ميشوند، چیزی که در
گذشته وجود نداشته است.
یعنی سرفصلهاي آموزشی ما نیازمند بازنگری است؟کاملا نیازمند بازنگری است. این برنامه الان ژنرال تربیت ميکند يعني يك برنامه عام و كلي است. یکسری متخصص به معنای واقعی بیرون نمیدهد
که اینها متخصصانی باشند که فردا به عنوان تحلیلگر سیستمهاي مدیریتی و
کارشناسان امر مدیریت بتوانند کارآیی لازم را در سازمانهاي رسانهاي
داشته باشند.
به نکته خوبی اشاره کردید، در آمریکا با توجه به نیاز و
رقابتی که بین رسانهها وجود داشت این رشته راه اندازی شد و کارکرد هم
داشت. الان با توجه به اینکه شما ميفرمایید سرفصلهاي آموزشی ما باید
بازنگری شود، متخصص بیرون نمی دهیم و مشکل داریم در سالهاي گذشته آیا
مدیریت رسانه توانسته نیاز رسانههاي کنونی ما را پاسخ دهد؟ دانشجویان و
فارغ التحصیلان این رشته چقدر توانسته اند در رسانه هایمان کارکرد داشته
باشند؟قطعا با وضعیت ایده آل خیلی فاصله داریم، نکته مهمی که وجود دارد
و از آن نباید غافل شویم این است که دانشکده صداوسیما بانی طرح بحث مدیریت
رسانه در کشور بود. دانشکده صداوسیما از همان ابتدا فلسفه شکل گیری اش
تربیت نیروهای مورد نیاز برای سازمان صداوسیما بود. در رشتههاي کارگردانی و
تهیه کنندگی دانشجو ميگرفت و بعد اینها در بدنه سازمان جایگاه شغلی پیدا
ميکردند. در مورد مدیریت رسانه هم هدفشان این بود که به عنوان کارشناسان
سیستم و طبقه بندی مشاغل، تشکیلات، یکسری نيرو تربيت کنند. یعنی صداوسیما
قصد داشت فرمولی که در مورد سایر رشته هایش مانند تهیه کنندگی، انیمیشن،
کارگردانی و... اجرا ميکرد، در این رشته نیز انجام دهد. دانشجویانی که
ميگیرد برای آنها تعریف دارد. یکسری عناوین شغلی مثل کارشناسی سیستم،
کارشناس تحقیقات، تشکیلات، اینها از همین رشتههاي مدیریت جذب ميشوند در
سطح ستاد و همینطور مراکز استانی. این رشته بعد به دانشگاههای دیگر آمد و
چون با آن هدف طراحی شده بود در دانشگاههای دیگر جوابگو و کارآمد نبود. از
طرف دیگر در این مدت عوامل مختلفی از جمله بحث بازنگری در علوم انسانی و
تحول در علوم انسانی که در چهار، پنج سال گذشته بنا به دستور مقام معظم
رهبری شروع شده و این فرآیند فرآیندی است که باید با دقت انجام شود، دچار
کندی شده، اینها را در نظر بگیرید. عامل دیگر این بوده که دانشگاه
صداوسیما به طراحی رشته و شکل گیری آن کمک کرد ولی بعد از آن چون
زیرساختهاي لازم را نداشت نتوانست مجوز اجرا بگیرد و دانشگاه تهران پیشقدم
شد؛ دانشگاه تهران که پیشقدم شد با کمبود متخصص مواجه بود و فقط دکتر
فرهنگی در دانشگاه تهران بود. تا رشته آمد خودش را پیدا کند دکتر فرهنگی
بازنشسته شد و همه این عوامل دست به دست هم دادند. بماند که بعد از دانشگاه
تهران دانشگاههای دیگر شروع کردند مثل علامه که شنیدم البته متوقف کردند.
پارسال دانشجو نگرفت امسال هم شنیدم نمیخواهد بگیرد. این کار چون هدفش
اگر آن هدف بود خیلی هم موفق ميشد و همین الان هم دانشگاه صداوسیما چون
برنامه منطبق با سرفصلهاي آنجاست خوب عمل ميکند و دانشجوهایش هم جذب
ميشود ولی ما در مورد خروجیهاي خودمان موفق عمل نكردهايم حتی امسال که
رشته به عنوان بخش مستقل افتتاح شد و بنده افتخار مدیریت آن گروه را دارم
اعلام کردم پذیرش دانشجو را متوقف ميکنیم، باید مطالعه کنیم وحداقل یکسال
در میان دانشجو بگیریم. باید اول رشته متناسب با نیازهای بازار بازنگری شود
و گرایشهاي مختلف که در آن مزیت رقابتی داریم ایجاد شود. ما در گرایش
رادیو تلویزیونی مزیت رقابتی نداریم. جایی که صداوسیما محیط آزمایشگاهی این
قضیه را دارد. الان صنایع دیجیتال و فضای مجازی موضوعاتی هستند که کاملا
ميتوانیم در آن مزیت نسبی داشته باشیم.
مدیریــت رســـانه بــــحث بین
رشته ایست و اگر بخواهیم دو سرفصل بزرگ به اسم مدیریت و ارتباطات بگذاریم،
تصور خود من بر این بود که خاستگاه صداوسیمایی بودن مدیریت رسانه کمک کرده
بار ارتباطاتی این رشته در ایران بچربد و این مزیت باشد و به انتقادهایی
که ميگویند مدیریت رسانه بیشتر مدیریتی است تا رسانه ای و ارتباطاتی پاسخ
دهد؛ در سرفصلهاي آموزشی چطور است، ظرف کدامیک سنگین تر است؟این
انتقادی که ميفرمایید الان وجود دارد اصلا وارد نیست، مدیریت رسانه
صبغهاش مدیریت است و محصول تخصصی شدن علم مدیریت است، آن چیزی که باید
خیلی پررنگ باشد در رشته مدیریت رسانه بحث مدیریت است و در کل دنیا هم به
این شکل عمل ميشود. منابعی که ما در دنیا در این خصوص داریم و من بالاخره
کم و بیش اینها را مطالعه کردم، خیلی از اینها را در واقع تدریس کردیم و
بخشی از آنها را به شخصه ترجمه کردم و بخشی دیگر، را همکاران زحمت
کشیدهاند، صبغه بحث مدیریت است منتهی مدیریت سازمانها و تشکیلات رسانه ای
مدنظر است. چطور است که ما ميگوییم مثلا مدیریت بانکداری، مدیریت
بیمارستان، مدیریت سازمانهاي بیمه ای، اینجا هم مدیریت رسانه است. یعنی
سازمانهاي رسانه ای هم در یک بازار رقابتی هستند و برای اینکه در این
بازار رقابت بتوانند موفق عمل کنند نیاز به دانش مدیریت دارند نیازمند
تدوین استراتژی هستند. این جایگاهش در رشته ارتباطات نیست ولی این حرف از
این نظر درست است که اگر این را به عنوان یک میان رشته در نظر بگیریم یک
پایه اش مدیریت و یک پایهاش نظریههاي ارتباط جمعی است. چون وقتی یک
نفر ميخواهد رسانه را مدیریت کند، ما در بحث مهارتهاي یک مدیر ميگوییم
که مدیران سه دسته مهارت نیاز دارند. مهارتهاي ادارکی،انسانی و فنی و هر
چه سطح مدیریت بالاتر ميرود مهارتهاي مدیران براساس همین افزایش پیدا
کند. مدیری که درکی از دنیای رسانه و تئوریهاي ارتباط جمعی نداشته باشد
نمی تواند در مدیریت رسانه موفق باشد حتی در قسمت فنی. البته هدف رشته
مدیریت رسانه بیشتر سطح بالای مدیریت است یعنی ميخواهد مدیرانی در حد
مديريت جهاني تربیت کند، حداقل ما تاکیدمان را در این دانشکده بر این
گذاشتیم. بالاخره در بحث مهارت بر تکنیکها در حدی که بفهمد فرآیندهای
رسانه ای و سازوکارها چیست، مثلا بفهمد فرستنده در تلویزیون چیست، بحثهاي
فنی و اینها بخش کوچکی از کار است و آنچه مهم است مهارتهاي ادراکی است.
این را تئوریهاي مدیریت ميگوید. اگر مدیر بخواهد توانایی حل مساله به دست
آورد، اگر مدیر بخواهد تفکر استراتژیک داشته باشد، اگر مدیر بخواهد بینش
سیستمی به دست آورد این را تئوریهاي ارتباط جمعی به دست نمی دهد، مدیریت
ميدهد. ما الان رشتههاي دیگری مثل ژورنالیست، تحقیق در ارتباطات و
مطالعات رسانه داریم که در اینها آن مباحث بحث ميشود ولی در مدیریت رسانه
بحث، بحث جنبههاي مدیریتی و بنگاهداري رسانه است.
در اروپا و آمریکا
اساسا دعوای بین نظریه پردازان ارتباطات و مدیریت رسانه این است که مدیریت
رسانه از دل علوم ارتباطات درآمده و با آن چیزی که شما ميفرمایید مساله
پیدا ميکند، اما اساسا ما وقتی به کارکردهای اساسی و ذاتی رسانه نگاه
ميکنیم بویژه نقشهاي جامعه شناسی ارتباطات ميرسیم، بحث خرده فرهنگهاي
جامعه یعنی نقش و کارکردی که رسانه دارد در تغییر رفتار انسانها، آن نگاه
کلی در حوزه جامعه شناسی ارتباطات، از آن زاویه وقتی نگاه ميکنیم مدیریت
رسانه کجاست و چه کمکی ميتواند بکند و کجا قرار ميگیرد، آیا بر ميگردد
به همان که آن فرد درک ارتباطاتی داشته باشد نمی تواند یک سازمان رسانه ای
را اداره کند یا نه باید خیلی فراتر از آن برویم؟ الگویی داریم به نام
الگوی تعامل محیطی یک سازمان رسانه ای شامل لایههاي محیطی یک سازمان رسانه
ای، محیط عمومی یا دور و لایه نزدیک تر یا محیط عملیاتی. مدیریت رسانه
بایستی منابع انسانی را به صورت بهینه به خدمت بگیرد و تدوین استراتژی کند،
ساختار بچیند، تکنولوژی مطلوب برای آن سازمان را تشخیص دهد، با رقبا،
تامین کننده، مالکیت و با مخاطب تعامل کند. در عین حال حواسش به نظامهاي
سیاسی، پارلمان، حوزه اقتصادی و همینطور نظام اجتماعی- فرهنگی جامعه باشد.
یعنی بحث زیرساخت ها، نظام ارزشی و همه اینها. خب مدیریت رسانه جایگاهش
کجاست؟ پرواضح است. در ماتریس مديريت رسانه كه ابداعي من است و جای دیگری
نیامده مدیریت رسانه تلفیق کارکردهای رسانه است با کارکردهای مدیریت. رسانه
چهار کارکرد اساسی دارد: کارکرد خبری، آموزشی، سرگرمی و کارکرد تبلیغی.
مدیریت هم چهار کارکرد دارد: برنامه ریزی، سازماندهی، هدایت و کنترل.
مدیریت رسانه یعنی اینکه چگونه کارکردهای مدیریت را در مورد کارکردهای یک
رسانه جمعی به کار گیرید، یعنی برنامه ریزی برای خبر، سازماندهی، هدایت و
کنترل خبر. هر کدام از اینها تعریف عملیاتی خود را دارد و اگر بخواهم درس
بدهم هر کدام چند جلسه کلاس است. مدیریت رسانه آن جنبه مدیریتی قضیه است.
با کارکردهای مدیریت سروکار دارد یعنی برنامه ریزیها، سازماندهیها، ایجاد
انگیزش در پرسنل، ارتباطات سازمانی، بحث کنترل ها، تمرکزش روی اینهاست.
درمورد چهار کارکرد مدیریت، در عین حال براساس آن الگو ملاحظه ميفرمایید
که مدیر رسانه کسی است که باید منابع انسانی، تکنولوژی، ساختار و
استراتژیها را مدیریت کند و همینطور محیطش را هم بتواند مدیریت کند.
آقای دکتر آیا ما ميتوانیم بحث مدیریت را سخت افزار و آن طرف (رسانه) را نرم افزار قضیه تلقی کنیم که این دو باید باهم تلفیق شود؟مدیریت
سخت افزار نیست؛ مدیر مغزافزار است. ما در هر سازمانی یک مغزافزار داریم
که راس است، آن مدیریت است. یک نرم افزار داریم که استراتژیها و ساختارها
نرمافزار است. یک سخت افزار هم داریم که تجهیزات و ساختمان و اینهاست که لازمه کار است.
با
بحث هایی که شد رسانههاي ما به طور کلی هم رسانههاي مکتوب و هم
رسانههاي فضای مجازی، دیداری و شنیداری اگر بتوانند ظرفیتهاي حوزه مدیریت
رسانه را پیاده کنند به شرایط ایده آل ميرسند. الان وضع موجود رسانههاي
ما کجاست و چقدر با حوزه آکادمیک علمی ما فاصله دارد؟شکاف به نظر من
خیلی وسیع است چون مدیران رسانهها را ما اغلب ميشناسیم و با آنها به
شکلهاي مختلف ارتباط داریم، ارتباط پژوهشی و مشاورهای داریم یا ميبینیم
در همایشهاي مختلف. واقعیت این است که اهمیت مدیریت رسانه هنوز که هنوز
است بخوبی به جامعه شناسانده نشده و جامعه ما شاید اهمیت رسانهها را درک
کرده باشد ولی اهمیت مدیریت رسانهها را هنوز درک نکرده است و وقتی ميگویم
جامعه یعنی شما در آن دولتمردان و نظام سیاسی را ببینید، حتی خود مردم.
الان شما در خیلی از سازمانهاي رسانه ای که ميروید من خودم به این احساس
رسیدم، اینها در هر زمینه خودشان را نیازمند مشاوره ميبینند اما خود و
مدیریتشان را بی نیاز از هرگونه مشاوره ميبینند و ميگویند خودمان مدیر
هستیم ولی مثلا آقای دکتر شکرخواه بیاید در بحث اتاق خبر و مسائل
ژورنالیستی به ما مشاوره بدهد. در بحث تکنولوژی و حتی حقوقشان مشاوره
ميگیرند ولی درمدیریت آن نگاه وجود ندارد که مثلا ما در زمینه مدیریت باید
مشاوره بگیریم از دانشگاه و از جاهایی که در این رشته دارند کار ميکنند و
کارهای به روز انجام ميدهند، کارها، پایان نامهها و رسالههاي دکترا، به
همین دلیل احساسم این است که تفکر علمی وجود ندارد در سازمانهاي رسانه ای
ما یعنی به طور عموم، بالاخره استثناهایی هم وجود دارد ولی وضعیت غالب
بدین شکل است.
یعنی اگر مدیران رسانههاي ما تحصیلات آکادمیک مدیریت داشته باشند باز هم موفق نخواهند بود؟
به
نظر من نه، چون مدیریت رسانه است که با تلفیق مدیریت و کارکرد مدیریتی و
رسانه به کارآیی ميرسد. یعنی خود مدیریت ممکن است مباحثی که مطرح ميشود و
کیس (نمونه) هایی که مطرح ميشود با عالم رسانه ای خیلی فاصله داشته باشد.
اینکه مدیر رسانه یک MBA یا DBA هم بگیرد بی تاثیر نیست ولی چه بهتر که
این MBA خاص رسانه باشد.
آقای دکتر قبول دارید که در رسانههاي ما یک
سد و دیوار نانوشته و مقاومتی در برابر محیطهاي آکادمیک وجود دارد آیا این
را اساسا قبول دارید؟ما به لحاظ ادبیات واژه ای داریم تحت عنوان سقف
شیشه ای و یک واژه داریم تحت عنوان دیوار شیشه ای. البته اینها بیشتر در
مورد اقلیتها و خصوصا زنان در محیط کار به کار ميرود. ولی دقیقا همین
است. این دیوار شیشه ای یا سقف شیشهای آن تفکرات قالبی اعتقادات و باورهای
غلطی است که مانع ميشود. مانع ميشود یکسری اقلیتها یا زنان در محیطهاي
کار ارتقا پیدا کنند. مثلا این تفکر قالبی وجود دارد که خانمها نمی
توانند مدیران خوبی باشند چرا چون احساساتی هستند، این نمی گذارد و به یک
سقف شیشهای ميخورد. چون جنسش از باورها و اعتقادات است شیشه ایست و خودش
را نشان نمی دهد. این دیوار شیشه ای هم وجود دارد، یعنی دقیقا مانع ورود
چنین آدمهایی ميشود.
چرا در محیطهاي آکادمیک هم همین مقاومت و
دیوار نسبت به بدنه رسانهها وجود دارد، در این سمت چرا این مقاومت نسبت به
پذیرش و برای ارتباط و برقراری لینکها وجود دارد؟اینکه چرا دانشگاهها
مقاومت ميکنند اگر منظورتان در پذیرش است چون دو حالت است، یک بحث در
پذیرش از اصحاب رسانه است.مسائل به نظر من ریشه ای تر از این حرف هاست و
باید یک کارهای ساختاری در این زمینه انجام گیرد. یعنی ارتباط بین صنعت و
دانشگاه حالا هر صنعتی چه صنعت رسانه یا هر صنعتی یک میانجی و واسطه خیلی
موثر ميخواهد که به نظرم واسطه ای موثرتر از دولت نیست، یعنی قوه اجرایی
کشور.
دانشگاه چطور باید با صنعت ارتباط گیرد؟ یک حوزه آموزش است
که در این مشکلی نیست، البته در آموزشهاي کاربردی و ضمن خدمت و تطبیقی
چرا، نه آموزش رسمی. یک قسمت پژوهش است که خصوصا دراین زمینه انتظار
ميرود. جایی که خود جهاد کشاورزی، مرکز تحقیقات جهاد کشاورزی دارد با چهار
هزار پرسنل، آماری که من اطلاع دارم، یا خود صداوسیما مرکز تحقیقاتی دارد
با چند صد پرسنل با تشکیلات عریض و طویل. من سوالم این است که این همه
دانشکدههاي کشاورزی خصوصا دانشگاههای مادر حرفی برای گفتن دارند؟ فرصت
مطالعاتی ميروند؟ به روز هستند؟ و استادهایش به روز هستند و فرصت مطالعاتی
ميروند؟ اینها باید چکار کنند؟ یک تغییرات ساختاری باید شکل گیرد من جای
مسئولان باشم همه اینها را تعطیل، بودجه شان را قطع و فکری برای
نیروهایشان ميکنم و آنها را ادغام ميکنم در حوزههاي دیگر و بودجه پژوهشی
تعریف شده در اختیار دانشگاهها قرار ميگیرد. بودجه ميآید و دیگر اساتید
هم در دانشگاه نمی نشینند و کار موازی انجام دهند. استاد ميداند که بودجه
ای ردیف دار امسال از طرف دولت در اختیار گروه مدیریت رسانه است یک بودجه
در اختیار گروه بازرگانی است که اولویتهاي پژوهشی کاملا نیازمحور را حل
کند. اینها یک بخش کار است و با شعار و جلسات حل نمی شود.
آقای دکتر
رسانههاي ما مشکلات زیادی دارند و یکی از مسائل و مشکلات مهمشان حوزه
اقتصاد رسانه است، آن طور که شما فرمودید اگر مدیریت رسانه بدرستی به کار
گرفته شود با وضع موجود رسانه هایمان با همین کیفیت و فرآیند تولید محتوا و
با همین وضعیت سرفصلهاي آموزشی مدیریت رسانه، به نظر شما ميتواند اقتصاد
رسانه را تکان دهد یا خیر؟اقتصاد رسانه یک مقوله جدا از مدیریت است.
هر چند خود مدیریت یکی از زیرساختهاي اصلی آن اقتصاد است. ولی ميخواهم
بگویم الان چطور اقتصاد جدا در دانشگاه بحث و کار ميشود و مدیریت هم جدا،
اینها باید از هم تفکیک شوند مثلا آن چیزی که در اقتصاد رسانه با آن سروکار
داریم این است که ما یک محصول را چطور بیاییم تابع منحنی عرضه و تقاضایش
را در بیاوریم. چکار کنیم سودمان را حداکثر کنیم و درآمد افزایش پیدا کند و
هزینه کمتر شود. یعنی با متغیرهای مطرح اقتصاد آن هم اقتصاد خرد سروکار
دارد. یعنی بحثش عرصه رقابت پذیری سازمانهاي رسانه ای است. یکسری مباحثی
است که اینها بهتر است، هرچند خیلی ارتباط در هم بافته دارند ولی بهتر است
تفکیک شوند. مدیریت بهتر است که به مسائل مدیریت انسانی، به مسائل حوزه
ساختار، مسائل تکنولوژی و به استراتژیها بپردازد. به تعامل با محیط
بپردازد. این دو از هم جدا هستند درعین حالی که وقتی کسی ميخواهد مدیر
رسانه در حد مدير عالي شود باید هم اقتصاد رسانه و هم سیاست بداند و هم
خيلي چيزهاي ديگر.
فکر ميکنید با توجه به ورود شبکههاي اجتماعی جدید
و این ابزارها و فناوری هایی که در خدمت بشر قرار گرفته که الان رسانه در
قالب تلفن همراه معنا ميشود و سن و سال و جا و مکان هم نمیشناسد، تغییر و تحولات فناورانه، رسانهها در کشور را به کجا خواهد برد. چشم انداز را چطور ميبینید؟قطعا
تحت تاثیر قرار خواهدداد اما بحثی از حدود بیش از یک دهه پیش مطرح شده تحت
عنوان همگرایی رسانه ای. این همگرایی رسانه ای ميتواند فرصت تلقی شود
برای رسانههاي سنتی چون ماهیت تلویزیون حفظ ميشود ولی خودش را تطبیق
ميدهد و همگرا ميشود در این جهت و همه اینها به هم ميآیند و در کنار هم
قرار ميگیرند. ميخواهم بگویم هیچ فرقی نمی کند، یک عرصه رقابت است و خیلی
از رسانهها در موبایل جمع ميشود و رفته رفته ميشود یک تلویزیون هوشمند
منتها سازمانهاي رسانه ای ما ميتوانند خود را براساس تکنولوژی IPTV در
این فضا بیاورند و اینجا اهمیت مدیریت رسانه مشخص ميشود. وقتی ميگوییم
تکنولوژی را چگونه مدیریت کند، به کار گیرد و کجا تشخیص دهد که باید ریل را
عوض کند.