خرداد 1385: احمدی نژاد هنوز یک سال نبود که رئیس دولت شده بود
اما فیلش یاد بقیه نقاط دیگر دنیا را کرد. برای همین بدون هیچ مقدمه ای
اعلام کرد : ما مقدمه یک اتفاق بزرگ هستیم و خود را برای مدیریت جهانی
آماده می کنیم ... ظاهرا تنها مشکل برای در دست گرفتن مدیریت جهانی در آن
زمان این بود که جهان خودش را برای احمدی نژاد آماده نکرده بود؛ برای همین
هم قرار شد یک فرصت مطالعاتی به دنیا داده شود و بعد از آن سند مدیریت
جهانی برای برادر احمدی نژاد صادر شود!
بهمن 1390: احمدی نژاد رفته بود
سفر استانی و مثل همیشه سعی می کرد لبخند ژکوند بزند ولی فیزیک صورتش چنین
اجازه ای به او نمی داد. قیمت سکه، طلا و ارز، لحظه به لحظه در حال بالا
رفتن بود و دیگر نمی شد به مردم گفت که نخیر، در محله ما قیمتها اصلا گران
نشده است. برای همین رئیس دولت پاکدست به مردم اعلام کرد که پیامکهای یک
خبرگزاری باعث افزایش قیمت طلا و ارز شده است! اصلا هم به روی خودش نیاورد
که مدعی «مدیریت جهانی » است و حالا دارد از یک پیامک شکست می خورد!
مهر
1391: نه تنها خبرگزاری مورد نظر دیگر پیامک نمی زد، بلکه اصولا کلیه
پایگاههای خبری و روزنامهها قیمت سکه، طلا و ارز را اعلام نمی کردند اما
سر برادر احمدی نژاد و دولت پاکدستش سلامت، قیمت طلا و ارز همچنان داشت
بالا می رفت. احمدی نژاد طبق معمول این جور مواقع، ساکت بود و داشت تمرین
«سکوت وحدت آفرین»می کرد ... اما برادر محمدرضا رحیمی معاون اول پاکدست
دولت به شدت پاکدست مثل شیر وارد صحنه شد و آخرین ارزیابی دولت از گرانیها
را به سمع و نظر مردم رساند : کار، کار جمشید بسم ا... است ! جمشید روی
چارپایه اش می ایستد و قیمت ارز در بازار ایران را تعیین می کند! حتما بعد
از این حرف گفته بود : فعلا قضیه را ماست مالی کنیم، گور بابای مدیریت
جهانی ...
تیر 1394: دو سال است احمدی نژاد صحنه مدیریت ایران رفته است و
در اتاق مدیریت جهانی در یک ساختمان در نارمک در حال تلاش شبانه روزی است.
قیمت سکه و ارز هر روز بیش از دیروز در حال پایین آمدن است و به پایین
ترین سطح در طول پنج سال گذشته رسیده است! از هر کس بپرسید می گوید برادر
احمدی نژاد به درد همان مدیریت جهانی می خورد، ای کاش از همان سال 1384
مستقیم رفته بود اتاق مدیریت جهان و به ایران کاری نداشت!