محمد نيشابوري
دولتي بودن اقتصاد ايران درپرتوتابش درخشان آفتاب نيمروزي قراردارد وهيچکس نيست حقيقت آنرا انکارکند. بعضي ازآمارها حکايت ازآن دارد که 85 درصد اين اقتصاد دراختيار دولت و پانزده درصد بقيه هم ازبند ناف دولت تغذيه ميکند ونميتواند حضورمستقل داشته باشد . بعد ازجنگ ازدولت تا همه کارشناسان واقتصاددانان از ضرورت خصوصي سازي سخن گفتند ولي هر چه بيشتر در مورد آن شعار داده شده و درمورد ضرورتش سخن گفتند اين اقتصاد دولتي ترشد وحتي بخشهايي که به ظاهر خصوصي شد هم هزينه دولت را افزايش داد و توانست سطح دستمزد کارگران را به نفع کارفرماياني- بخوانيد مديريتهاي دولتي -که با تشکيل شرکتهاي صوري نمايش خصوصي سازي را به صحنه بردند کاهش دهد.محسن نوربخش که زماني وزيراقتصاد ورييس کل بانک مرکزي بود وازسکته قلبي چشم برجهان بست درهمان آغازتب تند خصوصي گفت خصوصي سازي کليد افزايش بهره وري نيروي انساني و چابک سازي اقتصاد از طريق کوچک سازي دولت و انگيزه داري بالاي بخش خصوصي است.اکنون که نزديک به سه دهه ازآن ماجرا گذشته است نه دولت کوچک شده و نه اقتصاد چالاک تر. براي اثبات اين نکته به سخنان مسئول اصلي اقتصاد دردولت اشاره ميکنيم . علي طيب نيا وزيراقتصاد دراصفهان گفت :؛نظام اقتصادي ما مبتني بردولت بوده وبخش خصوصي درآن کوچک است وعمده اقتصاد در دست بخش دولتي وشبه دولتيهاست و شرايط براي بخش خصوصي مناسب نيست.اين اعتراف مهم نشان ميدهد مشکل بايد دروراي اراده مسئولان باشد. چرا که حتي تفسيراصل چهل وچهار قانون اساسي هم نتوانست اين مشکل را حل کند.صاحب اين قلم اين مشکل حاد را بيشترمعرفت شناسانه ميداند تا يک بحث اقتصادي ناب . متاسفانه نگاه مقامات هنوزسنتي است و تفاوت بين سرمايه ودارايي را نميدانند . به همين دليل گمان ميکنند با انتقال داراييها به اشخاص حقيقي وشرکتهاي صوري خصوصي سازي به صورت طبيعي اتفاق ميافتد. تبديل دارايي به سرمايه است که بايد درخصوصي سازي اتفاق بيفتد. چه کساني ميتوانند اين انتقال را صورت بدهند کارآفرينان-آنترپونيورها- که براي کسب سود درگام اول هزينههاي زايد را حذف ميکنند و در گام دوم به نيروي انساني ماهر و خلاق ميدان ميدهند که ارزش اضافه بيشتري توليد کنند. آنها چه وقت دراين فرايند شريک ميشوند زماني که درسود حاصله سهم داشته ولاجرم به طورطبيعي دستمزدشان افزايش يابد . کارآفرين ضمن آنکه به نوآوري ميدان ميدهد شم قوي در بازاريابي و شناخت نيازهاي مشتريها دارد . آنها با مهندسي معکوس روز به روز کيفيت محصولاتشان را افزايش ميدهند . شرکتهايي مثل اپل ،ساموسنگ و... با اين منطق به سودهاي کلان دست مييابند.وقتي آلمان شرقي وغربي متحد شدند دولت مراکز توليد ناکارآمد بخش شرقي را با يک مارک به کارآفرينان واگذارکرد واکنون اين مراکز مدرن و سود آورشدند. درايران يا داراييهاي دولتي به اجبارو يا داوطلبانه به خصولتيها واگذارشدند که هم فربه گي بخش دولتي را داشتند وهم ازاقسام رانتها بهره ميگرفتند و براي کسب سود نيازي به نوآوري واتکا به منابع انساني ماهرنداشتند . داراييهايي هم به افراد پرنفوذ و يا آقازادهها واگذارشد و آنها با گرفتن وامهاي بزرگ که قرار نبود هرگز پس داده شود به سودهاي هنگفت رسيدند . در ضمن با ورشکسته کردن آگاهانه شرکتها کالاها وزمينهايش را فروختند و بجاي رونق توليد ما با تعطيلي فرايند توليد روبروشديم . درچنين حالتي با فشاراين گونه خصوصي سازيها کارآفرينان واقعي از ميدان اقتصاد کنارکشيدند و حاشيه نشين شدند . تنها با درک درست خصوصي سازي واهميت دادن به کارآفرينان ميتوان دارايي دولت را به سرمايه تبديل و توليد ثروت ملي و ديگراهداف خصوصي سازي را تحقق بخشيد. جزاين راه هرراه ديگري رفتن به سوي ترکستان است و بس.