به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاعپرس، کتاب «صلح امام حسن (ع) پرشکوهترین نرمش قهرمانانه» در سال ۱۳۴۸ شمسی توسط حضرت آیتالله خامنهای با عنوان «صلح امام حسن؛ پرشکوهترین نرمش قهرمانانه تاریخ» به فارسی ترجمه شد. برای شناخت کتاب «صلح امام حسن (ع)»؛ پرشکوهترین نرمش قهرمانانه تاریخ» که ترجمهای است از کتاب «صلح الحسن (ع)» اثر شیخ راضی آلیاسین، باید به زمان ترجمه و نشر آن یعنی سالهای دهه ۴۰ شمسی را بهتر شناخت.
در آن سالها غربزدگان و در رأس آنان طاغوت پهلوی، فرنگیسازی فرهنگ و جامعه و کشور را با سرعت بیشتری نسبت به قبل پیگیری میکردند که مظهر آن، مبارزه عمیق با دین و ترویج فساد و مظاهر پوچی غرب و وابستگی روزافزون به قدرتها بود؛ همزمان، گروههای چپ مارکسیستی که بهواقع وابسته به رژیم کمونیستی شوروی بودند، بهشدت بهدنبال یارگیری از میان جوانان بودند.
واضح بود که جذب جوانان مبارز به آن مسلک، به معنای ورود در گمراهی بزرگی بود که پایانش در دفتر ناتمام تاریخچه این گروهها ثبت شده است و نیز برابر بود با درافتادن به دام برتریطلبی دو ابرقدرت شرق و غرب آن روزگار. از سوی دیگر در میانه مبارزات امام خمینی (ره) و یارانش که تماماً برگرفته از شریعت بود، تلقی عمومی متدینین، وجود تفاوت بارز در سیره پیشوایان دین بود؛ به گمان آنان، امام حسین (ع) اهل مبارزه و جهاد و امام حسن و بقیه امامان معصوم (ع) اهل صلح و مدارا بودهاند. پیامد این نگاه، گاه نفی و انکار و یا دستکم تردید در اصل مبارزه با رژیم طاغوت و بعضاً جذب جوانان اهل مبارزه به گروههای چپ بود.
با این وضع، یک مرحله از انجام وظیفه دینی و انقلابی و مبارزاتی، نفی و رد همین تصور غلط بود که با فلسفه امامت ائمه اهلبیت (ع) و نیز با واقعیات قطعی تاریخ اسلام و سیره ائمه هدی (ع) تعارض داشت.
حضرت آیتالله خامنهای در تبیین این حقیقت، تلاشی خستگیناپذیر داشتند که بازشناسی چهره امام حسن مجتبی (ع) از راه ترجمه کتاب صلح الحسن (ع) نمونه آن است. این کتاب، با پیامی که در بر داشت مورد حساسیت رژیم قرار گرفت. چاپ و انتشار آن ـ که با سختیها و موانعی مواجه بود ـ با تلاش و پیگیری مرحوم «حسن نیری تهرانی» که خود از مبارزان بود محقق شد.
رهبر معظم انقلاب اسلامی در مقدمه این کتاب، انگیزه خویش را اینگونه بیان میکنند:
«اینک که با فراهم آمدن ترجمه این کتاب پر ارزش و نامی، جامعترین و مستدلترین کتاب درباره «صلح امام حسن» در اختیار فارسیزبانان قرار میگیرد، اینجانب یکی از آرزوهای دیرین خود را برآورده مییابم و جبهه سپاس و شکر بر آستان لطف و توفیق پروردگار میسایم.
پیش از اینکه به ترجمه این کتاب بپردازم، مدتها در فکر تهیه نوشتهای در تحلیل موضوع صلح امام حسن بودم و حتی پارهای یادداشتهای لازم نیز گرد آورده بودم؛ ولی سپس امتیازات فراوان این کتاب، مرا از فکر نخستین بازداشت و به ترجمه این اثر ارزشمند وادار کرد. مگر که جامعه فارسیزبان نیز ـ چون من ـ از مطالعه آن بهره گیرد و هم برای اولین بار درباره این موضوع بسی بااهمیت، کتابی از همه رو جامع، در معرض افکار جویندگان و محققان قرار گیرد.»
این کتاب با گفتاری از علامه «عبدالحسن شرفالدین»، رهبر شیعیان لبنان در نیمه دوم قرن گذشته هجری قمری و پیشگفتار کوتاه «حضرت آیتالله خامنهای» درباره کتاب آغاز میشود و پس از پرداختی کوتاه به زندگینامه و سیره و سیمای حضرت امام حسن (علیهالسلام) به سراغ محور اصلی بحث یعنی زندگی سیاسی پر فراز و نشیب ایشان میرود.
در بخشهای دوم و سوم که پیکره اصلی کتاب را شکل میدهند، سخن از موقعیت سیاسی ویژه آن روزگار و چرایی و چگونگی صلح و پیامدهای آن است. نویسنده با نگاهی ژرف به تحلیل دادههای تاریخی و مدارک و اسناد معتبر پرداخته و تصویر روشن و منسجمی از موضوع ارائه کرده است. در بخش پایانی نیز مقایسهای کوتاه و فشرده میان شرایط زمانه امام حسن با روزگار امام حسین (علیهماالسلام) صورت گرفته است.
کتاب «صلح امام حسن» که برای اولین بار توسط انتشارات آسیا منتشر شد، تاکنون به چاپ شانزدهم رسیده است.
قسمتی از متن کتاب:
سیاست اموی که معاویه آن گذاری کرد و پس از او دیگر زمامداران اموی آن را تعقیب کردند، عبارت از این بود که در نظر مردم از خود سرورانی بسازند که تمامی خصال ستوده منحصرا از آن ایشان است و حلم و درایت و شجاعت و فصاحت، فقط بخشی از موهبتهای خدادادی است که در انحصار ایشان قرار گرفته و دیگران را از آن نصیبی نیست!
آنان برای پابرجا کردن این سیاست، تاریخ بیاساس درست کردند که سراپای آن را یک سلسله احادیث جعلی و داستانهای ساختگی و دروغهای رنگارنگ و ادعاهای پوچ تشکیل میداد و وعاظ و معلمان سایر شهرهای کشور اسلامی را مامور ساختند که مطالب دیکته شده آنها را که مشتمل بر ستایشهای بیجا و بدگوییهای خلاف واقع بود، مورد بحث و مذاکره قرار دهند و تا آنجا که میتوانستند، فعالیتهای خود را در راه جلب محبت کودکان نورس و برانگیختن حس ایمان کامل این نونهالان به درایت کاردانی ایشان، بسیج کردند.
درنتیجه، نسل جدید پس از زمانی کوتاه به سپاهی عظیم تبدیل میشد که خون پاک خود را به آسانی برای هدفهای پلید اموی نثار میکرد و سیل خون زمین را رنگین میکرد تا نوکران و خدمتگزاران و کارکنان هیئت حاکمه فاتح بتوانند به اربابان اموی خود خدمت کنند!
یگانه هدفی که موردنظر این طبقه قرار داشت آن بود که آقایی و حکومت و ثروت و دیگر لذتها و تنعمات دنیوی بیمقدار دنیوی را در اختیار و انحصار خود درآورند و این چیزی بود که دینداران و دین خواهان یعنی افراد خاندان محمد و مسلمانان با اخلاص و استوار به هیچ قیمت به آن رضا نمیدادند. کشمکشها و مخاصمتهای دائمی میان این دو گروه: گروه مسلمانان با اخلاص و حاملان میراث اسلام و گروه امویان حاکم از اینجا مایه میگرفت.
در تاریخ طبری به نقل از زید بن انس شرح کوتاهی از وضع فشار و اختناق عمومی شیعیان در دوران حکومت معاویه ذکر شده است، ازجمله از زبان یکی از شیعیان خطاب به دیگران چنین آورده:
شماها را بهخاطر دوستی با خاندان پیغمبر به قتل میرسانیدند؛ دست و پایتان را میبریدند؛ دیدگانتان را بیرون میآوردند و بدنتان را بر شاخههای نخل میآویختند و با این همه شماها در گوشه خانهها نشسته و دشمنانتان را فرمان میبردید.
این روایت، با وجود اختصار، صحنهای شگفتآور و منظرهای هولناک را مجسم میسازد. که مسعودی جز قسمتی از آن را روایت نکرده است. اما مدائنی(متوفی به سال 225) و سلیم بن قیس (متوفی به سال 70) هرکدام جداگانه به طور کامل ترسیم نمودهاند. «سلیم بن قیس» که در زمان معاویه میزیسته و ده سال پس از وی وفات یافته، خود یکی از شهود واقعه و مشمول آن رعب و اختناق عمومی بوده است و کدام شاهد از شاهد عیان بهتر؟ بنابراین در این مورد عبارت او دارای ترجیح است، گو آنکه شاید گفتار «مدائنی» نیز کمترین اختلافی با نقل او نداشته باشد.
مینویسد:
معاویه در عهد خلافتش یعنی پس از کشته شدن امیرالمؤمنین و صلح امام حسن به حج رفت. مردم مدینه از جمله قیس بن سعد به استقبال او رفتند. میان معاویه و قیس سخنانی مبادله شد تا اینکه به موضوع خلافت رسیدند. قیس گفت: سوگند یاد میکنم که با بودن علی و فرزندانش، هیچ یک از انصار و هیچ یک از قریش و هیچ کس از عرب و عجم را در خلافت حقی نیست. معاویه غضبناک شد و به همه کارگزارانش به یک نسخه نوشت: بدانید! زنهار و امان از کسی که درمنقبت علی و خاندانش حدیثی نقل کند برداشته شد.
خطبا، در هر آبادی و هر مکان، بر سر منبرها زبان به لعن علی و خاندانش گشودند و آنها بیزاری جستند و بس ناروا گفتند و لعنت کردند.
سپس معاویه بر جمعی از قریش عبور کرد، چون او را دیدند همه به پا خاستند جز عبدالله بن عباس. معاویه گفت: ای پسر عباس هیچچیز مانع از آن نشد که تو نیز چون رفقایت برخیزی مگر کینه جنگ صفین. ای پسر عباس! بهراستیکه پسرعمویم عثمان مظلوم کشته شد.
ابن عباس گفت: عمر بن خطاب نیز مظلوم کشته شد، پس حکومت را به بازماندگان او بده، این پسر او است.
معاویه گفت: عمر را کافری کشت.
ابن عباس گفت: پس عثمان را که کشت؟
گفت:مسلمانان.
گفت: این برای باطل ساختن حجت تو بهتر است. اگر او را مسلمانان کشته و واگذاشتهاند ناچار بجا بوده است.
معاویه گفت: ما به همه آفاق نوشتهایم که هیچکس مناقب علی و خاندانش را نگوید، زبانت را نگاهدار این عباس.
ابنعباس گفت: پس ما را از خواندن قرآن نهی میکنی؟».
گفت: نه.
گفت :پس از تاویل قرآن بازمیداری؟
گفت: آری.
گفت: پس قرآن را بخوانیم و سوال نکنیم که مقصود خدا چه بوده است؟
گفت: آری!
گفت: آیا خواندن قرآن واجبتر است یا عمل کردن به آن؟»
گفت: عمل واجبتر است
ابن عباس گفت: تا وقتی مقصود خداوند را از آیات نفهمیدهایم چگونه به آن عمل بکنیم؟
معاویه گفت: معنای قرآن را از کسی بپرس که به روش تو و خاندانت آن را تفسیر نکند.»
گفت: قرآن بر خاندان من نازل شده، میگویی تفسیر آن را از آل ابوسفیان و آل ابومعیط بپرسم؟!». معاویه گفت: قرآن را بخوانید ولی ازآنچه خداوند درباره شما نازل کرده، یا رسول خدا در این باره گفته چیزی روایت مکنید، چیزهای دیگری روایت کنید.
ابن عباس گفت: خدای تعالی میفرماید: نور خدا را به دهان خاموش کنند و خدا نمیپذیرد مگر که نور خود را کامل گرداند، گر چه کافران نپسندند.
معاویه گفت: ای پسر عباس جانت را از انتقام من حفظ کن و زبانت را از من بگردان، اگر ناچار چیزی خواهی گفت، نهانی و مگذار کسی بشنود.
سپس به مقر خود بازگشت و بلا و مصیبت در همهجا بر سر شیعیان و پیروان علی و خاندانش باریدن گرفت. در میان شهرها از همهجا سختتر کوفه بود. زیرا گروه زیادی از شیعیان در آن شهر سکونت داشتند. زیادبنابیه را کارگزار آنجا ساخت جست و عراقین ـ بصره و کوفه ـ را به او سپرد و او به تعقیب و جستوجوی شیعیان مشغول شد و چون خود او از میان شیعیان همین شهر بر خاسته بود همه آنان را نیک میشناخت، از این رو در هر گوشهای و زیر هر سنگ و سایبانی که بودند بر ایشان دست یافت؛ گروهی را به قتل رسانید؛ گروهی را آواره و بیخانمان ساخت؛ رعب در دلها افکند؛ عدهای را دست و پا برید و بر شاخههای نخل آویخت؛ گروهیّ را کور کرد...
معاویه به قاضیان و استاندارانش در همهجا نوشت که شهادت شیعیانی که و فضایل علی را روایت میکنند و از برتری او سخن میگویند باید قبول نشود! و باز به کارگزارانش نوشت: ببینید هر کس از شیعیان و دوستداران عثمان که در نزد شما هست و فضایل او را نقل میکند و سخن از برتری او میگوید، گرامیاش دارید و مزیتش دهید و هر کس در این باره حدیثی روایت میکند با نام و نشان آن راوی برای من بنویسید و بفرستید..
و برای همه آنان پاداشها و جایزهها فرستاد و تیولهای برای عرب مقرر ساخت، لذا تعداد این گونه مردم فزونی گرفت و میان آنان در منازل و املاک همچشمیها و رقابتها پدید آمد و جهان برایشان فراخگشت.
و باز به کارگزارانش نوشت: حدیث دربارهی عثمان بسیار شده، چون نامه من به شما رسید، مردم را به نقل حدیث درباره ابوبکر و عمر فراخوانید. هر قاضی و هر امیری این نامه را بر مردم فرو خواند و مردم به نقل احادیث در حالات و در فضایل ایشان روی آوردند.
آنگاه کتابی فراهم آورد و هر آنچه را که در مدح و منقبت خلفا فراهم آمده بود، در آن گردآورد و آن کتاب را برای همه کارگزاران ولایات فرستاد و دستور داد که بر منبرها و در همهی آبادیها و شهرها و مسجدها آن قرائت کنند و نوشت که معلمان مدارس را امر کنند تا این کتاب را به کودکان بیاموزند و بچهها همچنان که قرآن را فرامیگیرند، آن را فراگیرند و روایت کنند، و حتی به دختران و کنیزان نیز آن را تعلیم دادند. آنگاه به همه کارگزارانش به یک نسخه نوشت: هر کس که شهادت دادند از دوستان علی و خاندان علی است، نامش را از دیوان محو کنید.»
انتهای پیام/ 161