خبرگزاری فارس-همدان: همه از ویروس منحوس کرونا متنفریم، ویروسی که با فاصله هممعنی است، اجتماع را برنمیتابد و جماعت را نمیپسندند، به هر دری میزند تا قربانی بیشتری بگیرد، ویروسی که مراکز فرهنگی را بست و مساجد را هم به تعطیلی کشاند. از زمانی که مساجد تعطیل شد و ماه مبارک رمضان از راه رسید، همه نگران شبهای قدر بودند، خیلیها کلی حرف جمع کرده بودند که در این شب که درهای رحمت الهی باز میشود، با خالق هستی در میان بگذارند، قرآن به سر بگیرند و طلب عفو کنند. در ابتدا خبری از بازگشایی مساجد نبود، اما کم کم وزارت بهداشت اعلام کرد با رعایت پروتکلهای بهداشتی میتوان برخی از مساجد را بازگشایی کرد تا مراسم شب قدر برگزار شود. دوربینها و فضای مجازی هم به کار آمدند تا شب احیا را برگزار کنند، بنابراین در مراکز مقدسه مستقر و از تلویزیون و گوشیهای همراه، راهی خانهها شدند، اما همچنان برخی ترجیح میدهند بر ستون میانه سرسرای مسجد تکیه بزنند و در جمع بندگانی اهل توبه و استغفار روی بر آسمان بگردانند و از صاحبخانه طلب مغفرت کنند.
کمی به آغاز مراسم احیا باقی مانده است، وارد حسینیه حضرت امام(ره) که میشوم، مردمانی با فاصله از یکدیگر نشستند، تبسنج مجوز ورود است، از نخستین آزمون سربلند بیرون آمده بودم، اما آزمون اصلی باقی بود.
اکثر مردم ماسک بر صورت دارند، بنابر توصیه وزارت بهداشت، سجاده و مهر اختصاص هم از خانه آوردند، هرکس گوشهای را اختیار کرده و مقابل تمثال شهیدی نشسته است.
نزدیکترین فرد نقطه استقرارم را نگاه میکنم، کتاب دعا در دست دارد و مشغول راز و نیاز، نمیدانم چگونه سر صحبت را باز کنم، آنقدر نگاه میکنم که او هم متوجه میشود و بالاخره سرش را بلند میکند، ماسک را کنار میزنم تا لبخندی که روانه او میکنم تا شاید آغازگر گفتوگو باشد را ببنید، او هم لبخندی میزند، از چشمانش میخوانم وگرنه ماسک اجازه دیدن کامل چهره را نمیدهد. بالاخره سر صحبت را باز میکنم، محمدمهدی ۲۸ سال سن دارد و میگوید: هر وقت دلم میگرفت، به نخستین مسجدی که میدیدم میرفتم و پس از وضو و چند رکعت نماز، خود را آرام میکردم، این روزها که مساجد بسته بودند، سرگشته و حیران بودم و وقتی شب قدر آمد و خبر از برگزاری مراسمها شد، خداوند را شکر کردم.
چند کلامی بیشتر سخن نمیگوید، میخواهد از فرصتی که به دست آورده نهایت استفاده را ببرد، مشخص نیست که باز هم مسجد یا حسینیهای قسمتش بشود یا نه؟!
گوشه دیگر، مردی همراه با کودکش نشسته است، با رعایت فاصله اجتماعی به او نزدیک که میشوم، پس از سلام و احوالپرسی، شغلم را میپرسد، شکهایی کرده اما میخواهد مطمئن شود، پس از اینکه شکش برطرف میشود، میگوید: دیدم با آن آقا هم صحبت کردی و به این سمت که آمدی حدس زدم خبرنگاری. من هم دیدم که اینجا راحتتر میتوان حرف زد، پس از نثار لبخندی به او، یکراست بدون مقدمهچینی وارد بحث میشوم و از بازگشایی مساجد در شب قدر و اهمیت آن میپرسم که میگوید: از پارسال شب قدر، پسرم از من قول گرفته که سال آینده هم بیاییم، از ابتدای ماه رمضان هم مدام سراغ شب قدر را میگرفت، کم کم مشغول این بودم که واقعیت را به او بگویم که امسال نمیشود، اما خوشبختانه خبر آمد که مراسم شب احیا برگزار میشود و ما هم آمدیم.
با آقامحسن و فرزندش امیراحسان، خداحافظی میکنم، برای هم دعا میکنیم و از یکدیگر میخواهیم که در زمان قرآن سرگرفتن، یکدیگر را فراموش نکنیم. یاد سخن معلم دوران دبیرستان میافتم که میگفت دعای دیگران در حق آدمی، زودتر مستجاب میشود.
مرد جوان دیگری که صدای صحبتهای ما توجهش را جلب کرده است، پس از اینکه احساس میکند، حرفی قرار نیست رد و بدل شود، بدون هیچ مقدمهای میگوید: مسجد پناهگاه آدم است که وقتی از همه جا ناامید شد، به آن پناه ببرد، این شبها بسیاری از افراد به زندگی بازمیگردند، بنابراین نباید این فرصت را از دست داد و بسیار خوشحالیم که امکان برگزاری شب قدر مهیا شد.
به همان سرعتی که وارد بحث شد، به همان سرعت نیز توجهش را به ادامه کارش جلب کرد و من هم تشکر کردم و او را گذاشتم به حال خودش.
از زمانی که وارد حسینیه شده بودم، جمعیت بیشتری وارد شدند، چشم میگردانم تا سوژه بعدی را بیابم، مردی که میانسالی را پشت سر گذاشته و در آستانه سالمندی است، با چشمان قرمز از کنارم عبور میکند، دنبالش میکنم و کنارش مینشینم، ابتدا به نظرم آمد که به او برخورد، ولی توجهی نمیکنم، او نیز بدون اینکه به روی خودش بیاورد، محتوای کیسهای که دست دارد را بیرون میکشد، سجاده، مهر، مفاتیح و قرآنش را مرتب میکند، با سلام و احوالپرسی و قبولی طاعات صحبت را آغاز میکنم، چندان تمایلی به حرف زدن ندارند و از روی احترام و رودربایستی پاسخم را میدهد؛ خودم را که معرفی میکنم و میگویم خبرنگارم، سنگینی فضا میشکند، کم کم لبخندی نیز میزند و با بیان عبارت در خدمتم مجوز مصاحبه را میدهد و میگوید: هر سال با خانواده راهی مراسم شب احیا میشدیم، اما امسال مجبور بودم تنها بیام و سایر اعضای خانواده در منزل مراسم را از تلویزیون دنبال میکنند که این اتفاق برایم سخت بود.
او درباره بازگشایی مساجد به مناسبت شب قدر بیان میکند: ماه رمضان بدون مسجد واقعا دشوار است، همیشه در ماه رمضان مساجد شلوغتر از همیشه میشود و حال و هوای خاصی دارد، اما امسال شکل دیگری از ماه رمضان را تجربه کردیم، شاید تلنگری بود که خداوند را در خلوت خود بهتر درک کنیم، به هر حال هر اتفاقی حکمتی دارد.
حسین آقا که بازنشسته است ادامه میدهد: هر روز از خداوند میخواهم که این بیماری هرچه زودتر ریشهکن شود و ما بتوانیم به زندگی عادی خود بازگردیم.
بیش از این خلوت او را برهم نمیزنم، چشمم دنبال گزینههای دیگری است که کم کم مراسم آغاز میشود. حسینیه حضرت امام از جمعیت پر شده و بر اساس رعایت فاصله اجتماعی دیگر جایی باقی نمانده است. برخی از افراد کنار یکدیگر نشستند که یا دوستان صمیمی هستند و یا از یک خانوادهاند. دل همه برای یک مراسم پرشور که همه کنار یکدیگر بدون فاصله نشستند و صدای کودکان و نوجوانان نیز از محوطه بیرون به گوش میرسد، تنگ شده و انگار فرصتی برای سینهزنی و خواندن نماز قضا هم نیست بنابراین مراسم آغاز میشود، دستان پناهآورندگان به درگاه احدیت بالا رفته است، حالا دعای مهم همگان ریشهکنی این ویروس منحوس است تا دوباره زندگی روال عادی به خود بگیرد.
صدای الغوث اول که به گوش میرسد، تمامی این افکار را پاره میکند، حالا وقت آن است که به حساب خود بپردازم و از پروردگار بخواهم که تقدیر شایستهای برایم رقم بزند صداهای الغوث یکی پس از دیگری سر داده میشود، خدا را شکر میکنم که شب قدر دیگری را به من فرصت داد تا به درگاهش دست دعا بردارم حالا دیگر باید قرآن را واسطه قرار داد تا نظر لطف و رحمت حضرت حق را جلب کرد، ریشهکنی کرونا و بازگشت به همان زندگی که شاید ناشکریاش را میکردیم، حالا آرزو وخواسته همه افرادی است که با حفظ فاصله اجتماعی در کنار هم نشستند.
انتهای پیام/89040/