پیمان مولوی
کارشناس اقتصادی
این روزها بحث چین بسیار داغ شده است، هم در سطح بین المللی و هم در سطح داخلی! در سطح جهانی چین به آرامی در حال خارج شدن از نقش قبلی است و آماده برای تغییر بر اساس چرخه کندراتیف و هژمون.چرخه کندراتیف که از ترقی بریتانیا و به نقطه اوج رسیدن آن شروع شد و در سالهای ۱۸۷۳ تا ۱۸۹۶ رو به افول نهاد و آمریکا سر برآورد و با صنایع شیمیایی و غذایی مدرن این جایگاه را تا ۲۰۰۰ پیمود و حال جهان در حال گذار است! بیشتر صاحبنظران بر روی چین شرط بستهاند.اما در بحبوحه جنگ تجاری امریکا و چین کمتر کسی را میبینید که بدون تعصب راوی توسعه فکری در چین باشد! همانطور که بسیاری با تعصب در دهههای گذشته رشد ایالات متحده را زیر سوال بردند و فرصتهای بسیاری را از اقتصاد گرفتند!اما چین و حرکت این کشور به مدار توسعه خود داستانی جالب دارد.
بسیاری چین را هنوز کشوری کمونیست مینامند، این اطلاق یا عامدانه است و یا از سر ناآگاهی! میخواهیم ببینیم که تحول و اراده تحول خواهی چگونه در کشوری با میلیاردها جمعیت توانسته بدین جا ختم شود.در سال ۱۹۸۰ گروهی از اقتصاددانان رفرمیست از جمله اکسو موکیائو گزارش و سندی را که حاوی خطوط اصلی اصلاحات در چین بود را منتشر کردند، این سند شامل برنامه اصلاحات و سازماندهی بنگاهها مطابق با کارایی اقتصادی، تولید کالا، نقش بازار در کنار برنامه و تمرکز زدایی اقتصادی بیشتر، برای استفاده مقامات رسمی بود.لی شیانیان رئیس جمهور اسبق و عضو حزب کمونیست چین پس از مطالعه این سند نوشته بود: من متن را دوبار خواندم و از آن سر در نیاوردم!این حکایت نشان از وضعیت اسفناک دانش اقتصادی و رشته اقتصاد در سر آغاز دوره اصلاحات در چین بود، رشته اقتصادی که از سالهای ۱۹۵۰ به محاق رفته بود اما چین برای مدرن شد و توسعه بدان نیاز داشت.کار از تجدید ساختار این رشته آغاز گردید، و تمام قدرت سیاسی نیز بیچون و چرا ان را حمایت می کرد. این اقتصاددان معروف آکسفور در این باب جمله مهمی دارد: در حالی که در اروپای شرقی و اتحاد جماهیر شوروی اشباع نظری وجود دارد (در حوزه اقتصاد) و پیشنهادات عملی، رهبرانی را که نمیخواستند و یا نمیتوانند اصلاحات اساسی را آغاز کنند تحت فشار قرار داد است، اما در چین رهبرانی دارد که برای اصلاحات بیتاب هستند اما فاقد ضرورت نظری و برنامه کار!سیر تحولات بگونهای شد که شاید تعداد اساتید اقتصاد این روزها در چین به اندازه بریتانیا باشد! دپارتمانهای اقتصادی که از نئو لیبرالیسم تا رویکردهای سوسیالیسم بازار محور همه و همه به مرور ظرف ۳۰ سال اقتصاد چین را به لحاظ فکری تغذیه کرده اند. چین بر خلاف بسیاری از کشورها که همه چیزدان هستند، با آغوش باز نظریات مختلف را جویا شد! بنیاد فورد و انجمن اقتصاد امریکا بازیگران کلیدی در استقرار رشته اقتصاد بودند. بله تصور کنید کشوری که سالها با هم دچار اختلاف بودند و رو در رو برای انتقال از اقتصاد نافرجام چنین به اقتصادی بازار محور از رقیب خود کمک می گرفت البته این بازی برای هر دو منفعت داشت و بازار یک میلیاردی چین برای سرمایه گذاران امریکایی بسیار جذاب !رهبری انجمن اقتصاد امریکا به عهده گریگوری چاو استاد اقتصاد پرینستون بود و وی از شاگردان میلتون فریدمن!خود فریدمن به چین برای سخنرانی دعوت شد! تخصص فریدمن در زمینه تحلیل قیمت ها و نیز جهت گیری ضد تورمی بنیادگراینه بود و این برای چینیها جذاب بود چرا که انها سالها با تورم درگیر بودند!