گروه جامعه خبرگزاری فارس؛عطیه اکبری: سال ۱۳۸۴ جایزه انساندوستی و اقدامات بشردوستانه سازمان جهانی مؤسسات غیردولتی در میان ۱۴۳ کشور به «اشرف بهادر زاده»؛ موسس بانوان نیکوکار آسایشگاه کهریزک تعلق گرفت. سال ۱۳۷۸ گروه بانوان نیکوکار به رهبری او بهعنوان اولین گروه غیردولتی ایران کرسی خاص را در شورای اقتصادی اجتماعی سازمان ملل متحد احراز کرد و این انتخاب یکبار دیگر نام ایران و انسانهای نیکاندیشش را بر سر زبانها انداخت.اما هیچیک از این القاب و عناوین و جایزهها به چشم این بانوی سالخورده نمیآمد. دلخوشی او خندههای از ته دل مددجویانی بود که بهترین سالهای زندگیاش را وقف کرده بود تا شاهد همین آرامش و خندههایشان باشد.
«اشرف بهادرزاده»؛موسس گروه بانوان نیکوکار آسایشگاه کهریزک
اما اشرف بهادر زاده که بود و چه کرده بود که سازمان های بین المللی مجذوب فعالیت های خیرخواهانه اش شده بودند؟ او مؤسس گروه خیریه بانوان نیکوکار آسایشگاه کهریزک بود و یک پای رقم زدن همه اتفاقات خوبی که حالا آسایشگاه کهریزک را بزرگترین آسایشگاه سالمندان و معلولان خاورمیانه کرده است.
همین حالا در ایران ده ها مرکز نگهداری از سالمندان وجود دارد که همه آنها را خیران نیکاندیش ساختهاند و مدیریت میکنند! چرا دبیر کل سازمان ملل از این بانوی خیر به دلیل خدماتش در آسایشگاه کهریزک تقدیر کرد؟
این روزها در چهارمین سالگرد درگذشت اشرف بهادر زاده؛ مادر معنوی مددجویان آسایشگاه کهریزک سراغ یکی از قدیمیترین نیکوکاران و همراهان او در سال های خدمت میرویم و رو به روی «زهره مس گرا» مینشینیم تا راز ماندگاری این بانوی نیکوکار را از دل خاطرات او جویا شویم.
*چرا دختر تاجر سرشنس ایرانی به کهریزک آمد؟
«زهره مس گرا» که سالها دوشادوش خانم بهادر زاده به معلولان و سالمندان خدمت کرده بود برای پاسخ دادن به سؤالات ما کتاب خاطرات قطور ۴۰ ساله خدمت او را ورق میزند و ما را به سالهای دهه ۵۰ میبرد؛ «بانو اشرف بهادر زاده قندهاری متولد ۱۳۰۱ بود و متمول و شمیران نشین. پدرش از تاجران سرشناس و خوشنام ایران بود. خانواده او دستبهخیر بودند. در شمیران کنار خانهشان حسینیهای ساخته بودند به نام حسینیه قندهاریها. در این حسینیه جلسات قران و روضه برگزار میشد و درهایش به روی نیازمندان باز بود.
نمایی از آسایشگاه کهریزک در سال ۱۳۵۴
خانم بهادر زاده در اوایل دهه ۵۰ خبردار میشود دکتر حکیم زاده؛ رئیس وقت بیمارستان فیروزآبادی که خیلیها او را به خیرخواهی میشناختند آسایشگاه خیریهای را برای نگهداری از سالمندان و معلولان تنها و بیپناه در روستایی در جنوب تهران راهاندازی کرده است.
وقتی خبر ساخت آسایشگاه کهریزک به گوش خانم بهادر زاده میرسد ایشان به دیدن دکتر حکیم زاده میروند تا در تأمین لوازم موردنیاز آسایشگاه سهیم شود و در این دیدار پرماجرا حرفهایی ردوبدل میشود که بانو بهادر زاده زیر پای خوشنشینی در شمیران را خالی میکند و همهسالهای میانسالی و سالمندی زندگیاش با کهریزک گره میخورد.»
اشرف بهادرزاده؛ سال ۱۳۵۵ درآسایشگاه کهریزک
*من وقتت را میخواهم، پولت را به رخ من نکش!
آسایشگاه کهریزک سرزمین حادثههاست، سرزمین به خاک افتادنها و دوباره برخاستنها، اشکها و لبخندها. این را وقتی میفهمی که پای خاطرات کسانی بنشینی که بهترین سالهای عمرشان را وقف سروسامان دادن به آسایشگاه کردند. مس گرا خاطره این دیدار را که بارها از زبان بانو بهادر زاده شنیده بود روایت میکند:
«خانم اشرف زاده قراری با دکتر حکیم زاده میگذارد و به ایشان میگوید شنیدهام آسایشگاهی در روستای کهریزک برای معلولان و سالمندان بیپناه تأسیس کردهاید، قصد کمک دارم. بیماران به چه وسایلی نیاز دارند تا من تهیه کنم؟ دکتر حکیم زاده با عصبانیت میگوید هر وقت به این مرحله از عقل رسیدید که آنها بینیازند و شما نیازمند، آنوقت سراغ من بیایید و بعد هم ادامه داده شما خودت نیازمندی که در مقابل اینهمه نعمت الهی هیچ کاری نکردهای و به خدا بدهکاری. باید برای خودت کارکنی. پولت را به رخ من نکش.
خانم اشرف زاده تعریف میکرد که از من اصرار و از دکتر حکیم زاده انکار. به دکتر گفتم اجازه دهید چند کارگر استخدام کنم و حقوقشان را بدهم و بفرستمشان آسایشگاه خدمت کنند یا اینکه اجازه بدهید حقوق دستمزد ماهیانه چند کارگر را در اختیارتان بگذارم، خودتان هرکسی را که صلاح میدانید استخدام کنید! دکتر حکیم زاده گفته بودند هیچکدام. من وقتت را از شما میخواهم و نه چیز دیگری.
به دکتر گفتم من خودم را میشناسم، در برابر کار بدنی واقعاً ناتوانم، کارگر قطعاً از من بهتر خواهد بود.
دکتر گفته بودند پس دیگر هیچ کمکی را قبول نمیکنم و هر چه بفرستی پس میفرستم. من فقط نیروی انسانی لازم دارم.
دستآخر با صدایی بلند گفتند بگو یا علی مدد، بیا و یکبار امتحان کن. وقتی از صمیم قلب بگویی یا علی مدد. علی به تو نیرو، سلامت، جرئت و شهامت و قوت کار کردن میدهد.
نمایی از حضور بانوان نیکوکار آسایشگاه کهریزک در سال ۱۳۵۵
*پایان خوشنشینی در شمیران و آغاز فصل عاشقی
مس گرا به دعوت خانم بهادر زاده به آسایشگاه کهریزک آمد و عضو گروه بانوان نیکوکار شد. همنشینی او با مادر معنوی مددجویان آسایشگاه کفه خاطراتش را سنگین کرده است و این خاطرات را برای ما روایت میکند؛
«خانم هر وقت از کار زیاد خسته میشد، خاطرات روزهای اول آسایشگاه کهریزک را مرور میکرد و من خیلی وقتها شنونده این خاطرات بودم. ایشان بعد از دیدار با دکتر حکیم زاده یا علی میگوید و در سال ۱۳۵۴ همراه باخانم کاتوزیان؛ یکی از دوستانشان راهی آسایشگاه کهریزک میشود تا غبار از چهره غم گرفته معلولان و سالمندان بردارد. وقتی خانم بهادر زاده وارد آسایشگاه میشود دکتر حکیم زاده با دیدن ایشان گریهاش میگیرد و میگوید دیدی همین اول کار خدا دری به رویت باز کرد. د همین روز اولی دو نفر شدید.
خانم میگفت نمیدانستم باید از کجا باید شروع کنم؟ آن زمان ۶۰ سالمند ازکارافتاده و معلول وابسته به تخت در آسایشگاه بودند و بیشتر آنها زخم بستر گرفته بودند و بعضی زخمهایشان بوگرفته بود و نیاز به مراقبت بیشتری داشتند اما نه نیروی کمکی نبود و نه امکانات بهداشتی و توانبخشی. بانو تعریف میکرد و میگفت چند بار تا انتهای راهروی آسایشگاه بالا و پایین رفتم. میخواستم مریضها را حمام کنیم اما نه آب گرم و حمام داشتیم و نه وسیلهای برای بلند کردن و جابهجایی بیمار.
خانم قندهاری از فردای آن روز شروع میکند به دعوت کردن نزدیکان و آشنایان و اقوام. در حسینیه قندهاری از آسایشگاه میگوید و از خیران میخواهد برای کمک و خدمت به معلولان با او همراه شوند. ایشان میدانست سروسامان دادن به آسایشگاهی تازه تأسیس آنهم در دل روستایی در جنوب تهران بدون امکانات با نفراتی معدود حلشدنی نیست. از طرفی هرکسی هم راضی نمیشد با شرایط و کمبود امکاناتی که آن زمان در کهریزک بود کنار بیاید و برای کار خیر به اینجا بیاید. باید مسافتی طولانی را طی میکردی تا به کهریزک برسی. با همه فراز و نشیبها چند نفر را با خودش همراه میکند و به آسایشگاه میآورد.»
«به امروز آسایشگاه کهریزک نگاه نکنید که با کمک خیران همهچیز برای زندگی یک هزار و ۷۰۰ معلول و سالمند فراهم است. آن زمان یعنی سال ۵۴ آسایشگاه کهریزک یک ساختمان بدون امکانات وسط زمینهای بایر بود. خانم بهادر زاده بهسختی سالمندان و معلولان را حمام میکردند. حالا شما تصور کنید دخترنارپرورده تاجر سرشناس هموغمش میشود حمام کردن معلولان و سالمندان، اینکه ملافهها و تشک سالمندان همیشه مرتب و تمیز باشد مبادا گرفتار زخم بستر شوند. اگر کسی نبود خودش برای شستوشو در نهری که جلوی آسایشگاه بوده دستبهکار میشد.»
*از خرید زبالهسوز و سردخانه تا ساخت حمام وی آی پی برای معلولان
اشرف بهادر زاده آنقدر دغدغه سروسامان دادن به اوضاع آسایشگاه تازه تأسیس کهریزک را داشت که نه سوز و سرما و یخبندان، نه گرمای تابستان مانع حضورش نمیشد و خدمت به معلولان و سالمندانی که ده ها مشکل ریزودرشت داشتند را حتی برای یک روز تعطیل نکرد.
ماجرای اشرف بهادر زاده و آسایشگاه کهریزک هرلحظه شنیدنیتر میشود؛ «خانم بهادر زاده هرروز قبل از طلوع آفتاب به آسایشگاه میآمد و تا شبکار میکرد. هرروز از هرکسی که داوطلب خدمت به معلولان شد کمک میگرفت و با هزار مشقت دو سه معلول را حمام میکرد. آن زمان یعنی حولوحوش سال ۱۳۵۵ آسایشگاه کهریزک سردخانهای برای نگهداری پیکر متوفیان نداشت و اگر سالمندی فوت میکرد مجبور میشدند پیکر او را زیر پلهها بگذارند. گاهی یکی دو روز طول میکشید تا بهشتزهرا برای بردن متوفی به کهریزک بیاید و جسد متوفی بو میگرفت. از طرفی امکانات برای زبالهسوزی و از بین بردن زبالههای عفونی آسایشگاه وجود نداشت و این مشکل باعث ایجاد بوی بد در محوطه آسایشگاه میشد.
خانم بهادر زاده با هزینه خودش و با کمک خیران مکانی را برای زبالهسوزی در آسایشگاه کهریزک مشخص میکند و امکانات موردنیاز آن را تهیه میکند. همزمان سردخانهای را ویژه نگهداری از اجساد متوفیان آسایشگاه خریداری میکند. در همان سال بانی ساخت حمامهای زنانه و مردانه برای شست و شوی معلولان در دوطبقه میشود. نقشه حمام با کمک گرفتن از مهندسان فنی تهیه میشود و حمامهایی متناسب با نیازهای معلولان در مدت سه ماه ساخته میشود. اما فقط حمام کافی نبود و باید امکانات موردنیاز معلولان تهیه میشد. خانم بهادر زاده بعد از پایان کار در کهریزک به بازار میرفت و بهترین امکانات توانبخشی موجود در بازار را با پول خودش و خیران تهیه میکرد و به آسایشگاه میآورد. همان زمان با کمک آشنایان و خیران دو دستگاه لیفتر و یک دستگاه برانکارد فایبرگلاس مخصوص حمام معلول بهاضافه چند دستگاه ویلچر مخصوص حمام و صندلی حمام تهیه میکند و به آسایشگاه میآورد. بانو نیازها را شناسایی میکرد و برای تأمین آنها دستبهکار میشد.»
*حاج میرزا باقر آشتیانی گفت: مستحبات بعد نماز را کنار بگذار و به آسایشگاه برو
کتاب خاطرات بانوی فداکار آسایشگاه کهریزک به فصلهای شیرین میرسد و مس گرا آن را روایت میکند: «با تلاش شبانهروزی خانم بهادر زاده هرروز به تعداد نیکوکاران افزوده میشد. دکتر حکیم زاده به فکر توسعه آسایشگاه بودند اما مسئولیت رسیدگی به اوضاع معلولان و سالمندان و رتقوفتق امور جاری بر عهده خانم بهادر زاده بود. این زن زندگیاش را وقف آسایشگاه و اهالی غریبش کرد. دلش برای تکتک مددجوها میتپید. شیرینی خندهای که بر لب یک معلول مینشست بر جان و روح او هم مینشست. یک روز از خانم پرسیدم آن اوایل با مشکلاتی که کهریزک داشت، خانوادهتان مخالف حضور شما نبودند؟ شما همهوقتتان را وقف آسایشگاه کردید. ایشان گفتند خانوادهام گاهی مخالفت میکردند اما با دیدن حال من و شنیدن مشکلات معلولان، کوتاه میآمدند.
اما به خاطرهای جالب از مخالفت مادرشان اشاره کردند و گفتند خانواده ما مذهبی بودند. ابتدای شروع کار در آسایشگاه کهریزک مادر به من میگفتند کار تو گناه است چون دائماً با مردها سروکار داری تا اینکه یک روز خدمت «حاج میرزا باقر آشتیانی» رفتم و کسب تکلیف کردم. ایشان هم وقت گذاشتند و با من به آسایشگاه آمدند. حتی به حاجآقا گفتم، وقتی خدمت شما میرسم به احترام شما چادر سر میکنم ولی در آسایشگاه با مانتو و روسری هستم چون واقعاً با چادر نمیتوانم کارکنم. خلاصه حاجآقا فضای آنجا را دیدند و بعد گفتند: نهتنها کارت گناه نیست، بلکه بعد از نماز، حتی وقتت را برای تعقیبات هم تلف نکن، بلافاصله به سمت آسایشگاه برو و در طول راه ذکر تسبیحات بگو. وقتی مادر، این را شنیدند، خیالشان راحت شد.»
جشن ازدواج معلولان آسایشگاه کهریزک در سال ۱۳۵۶
*بهادر زاده بانی ازدواج معلولان آسایشگاه کهریزک شد
فکر میکردند آسایشگاه کهریزک برایشان آخر دنیاست اما بانو اشرف بهادر زاده به آنها ثابت کرد زندگی جریان دارد. مس گرا فصل اتفاقات خوب کهریزک را ورق میزند؛ «بانو بهادر زاده وقتی اوضاع کمی سامان گرفت، بساط اولین جشن ازدواج معلولان تنهای آسایشگاه را راه انداخت. دوشیزه پروین بلبل آبادی و صفرعلی حمزهای اولین عروس و داماد معلول کهریزک بودند. دکتر حکیم زاده به آنها سکه طلا داد و خانم قندهاری و دوستانشان برای کادوی عروسی به آنها ویلچر کادو دادند. همانجا در آسایشگاه یک سوییت برای زندگی آنها آماده شد. چند ماه بعد خانم قندهاری بانی دومین مراسم ازدواج عروسی شد. معلولان آسایشگاه جان تازه گرفتند. دومین داماد آسایشگاه در مسابقه ویلچررانی دور ایران و اروپا و بعد هم مسابقه ویلچررانی دور دنیا شرکت کرد و یکی از برندگان شد. یکی دو سال بعد باهمت خانم بهادر زاده و کمک خیران نیکوکار برای زندگی زوجهای معلولان آسایشگاه، شهرک امید با ۲۰ خانه کوچک و نقلی ساخته شد.»
*تعبیر تدریجی یک رویا/ میگفتند معلولان ایرانی با معلولان ژاپنی فرق دارند
هرروز صبح خروسخوان قبل از طلوع آفتاب همراه با بانوان نیکوکار وارد کهریزک میشد. کارها را تقسیم میکرد اما انجام هر کار با هزاران مشکل روبهرو بود. یکییکی مشکلات را رفعورجوع میکرد. برای هر قدم به سمت جلو ده قدم به عقب رانده میشد. اما ناامیدی در او راه نداشت.
اگر امروز بسیاری از معلولان آسایشگاه کهریزک درس میخوانند، دانشجو هستند، تئاتر بازی میکنند و با همه ناتوانیهایشان در رشتههای مختلف هنرمند هستند اتفاقی به اینجا نرسیدهاند و میدانند مادر جون آسایشگاه کهریزک برای رساندن معلولان بهجایی که هستند زحمت کشید و خوندل خورد.
عضو قدیمی گروه بانوان نیکوکار از خاطره راهاندازی ساختمان توانبخشی و کاردرمانی آسایشگاه که فصل جدیدی در زندگی معلولان باز کرد میگوید: «خانم بهادر زاده در دهه ۵۰ به ژاپن میرود. آنجا از چند آسایشگاه معلولان و سالمندان بازدید میکند و میبیند معلولانی که دچار نقص عضو هستند در کارگاههایی که در خود آسایشگاه برایشان راهاندازی شده کار میکنند. همان زمان یاد معلولانی در آسایشگاه افتاد که از نیروی عقلی و قدرت فکر بیبهره نبودند اما به دلیل نقص عضو از زندگی ساقطشده بودند و تمامروز بدون کار و بدون سرگرمی فقط به خوردن و خوابیدن و فکر و غصه خوردن مشغول بودند.
مددجویان در کارگاه توانبخشی آسایشگاه کهریزک
ایشان وقتی از ژاپن برگشت، تصمیم گرفت در آسایشگاه کهریزک هم کارگاه توانبخشی راهاندازی کند. آن زمان این فکر برای آسایشگاهی باآنهمه مشکل یک آرزوی خندهدار و مثل یک رؤیا بود. اما خانم بهادر زاده میدانست که وجود مرکز فیزیوتراپی، توانبخشی، کاردرمانی و گفتاردرمانی جزو اصول نگهداری از معلولان است.
خیلیها با تصمیم ایشان مخالفت کردند با این توجیهها که معلول ایرانی با معلول ژاپنی تفاوت دارد. بهانهشان این بود که عمر معلول کوتاه است، به او گفتند وقتت را تلف نکن، اما ایشان با همه مخالفتها تصمیم گرفت برای تغییر اوضاع جسمی و روحی معلولان و روشن شدن چراغ مردهدلشان کاری کند.
بالاخره با تصمیم خانم بهادر زاده برای ساختن ساختمانی برای کاردرمانی و توانبخشی و فیزیوتراپی موافقت شد. خانم بهادر زاده به دکتر حکیم زاده گفتند من از شما هیچ پولی نمیخواهم. فقط زمینی را در اختیار من قرار دهید تا کار را آغاز کنم. از بهترین مهندسان ایرانی دعوت کرد برای نقشهبرداری و طراحی ساختمان توانبخشی. آن زمان خیلیها از تصورشان هم خارج بود و در حیرت بودند که این رشد سریع در کهریزک در آن زمان و مکان چگونه ایجاد شد. یکی دو سال بعد ساخت ساختمان توانبخشی به پایان رسید. اما این پایان راه نبود. در طی این سالها با تلاشهای خستگیناپذیر خانم بهادر زاده و ارتباط سازنده او با خیران در داخل و خارج از کشور ساختمان گل یاس که محل نگهداری بیماران اماس، بلوک ارغوان ویژه نگهداری از معلولان جوان و میانسال، کارگاه تولیدی مددجویان ساخته شد و ده ها طرح عمرانی دیگر به سرانجام رسید تا امروز شما میبینید آسایشگاه کهریزک مجهزترین و بزرگترین آسایشگاه خاورمیانه است.»
*سفرهای یکروزه
سال ۱۳۵۵ با تلاش بانو بهادر زاده اولین گروه بانوان نیکوکار تشکیل شد. کمی بعد دومین گروه و سومین گروه بانوان نیکوکار همشکل گرفت. با حضور بانوان نیکوکار و داوطلب اوضاع سالمندان و معلولان روزبهروز بهتر میشد. هرچقدر اوضاع بهتر میشد تعداد معلولان و سالمندان پذیرششده هم بیشتر میشد و حجم کار بیشتر و بیشتر.
اما هرروز دریچه تازهای به روی مددجویان آسایشگاه باز میشد: «معلولانی که ماهها رنگ بیرون از آسایشگاه را ندیده بودند با نظر خانم قندهاری و با کمک بانوان خیر به سفر یکروزه برده میشدند. خانمهای خیر معلولانی را که قدرت و تحمل سفر یکروزه را داشتند و علاقهمند به گردش در بیرون از آسایشگاه بودند را به تفریح و گاهی به زیارت حضرت عبدالعظیم و یا سفر به قم و زیارت حضرت معصومه میبردند و این بهترین غذای روحی و روانی برای آنها بود. گاهی در سبزهزارها و یا کنار رودخانهها به آنها نهار میدادند و از مغازههای شهر برایشان خرید میکردند و شامگاه معلولان را بادلی شاد به آسایشگاه برمیگرداندند.»
*مادر جون در ۹۴ سالگی با ماسک اکسیژن به آسایشگاه میآمد
بانو بهادر زاده از سال ۱۳۵۴ تا سال ۱۳۹۵ بیوقفه و شبانهروز به معلولان و سالمندان آسایشگاه خدمت کرد و معلولان و سالمند شاهدند که در ۹۴ سالگی باوجود بیماری با ماسک اکسیژن به آسایشگاه میآمد. گروه بانوان نیکوکاری که خانم بهادر زاده ملقب به مادر جون آسایشگاه تأسیس کرد، حالا بیش از ۲ هزار عضو دارد. از نوجوان ۱۷ ساله تا نیکوکارانی که خودشان سالمندند اما پابند عهد عاشقیشان با آسایشگاه کهریزک هستند.
آوازه گروه بانوان نیکوکار خانم بهادر زاده در آنسوی مرزها هم پیچید. نمایندگان خانم بهادر زاده در ۶ کشور در میان ایرانیان، گروه بانوان نیکوکار را راهاندازی کردند. در کشورهای اروپایی برای جلب کمک از ایرانیان، بازارچههای خیریه راه میانداختند و عواید حاصل از آن را برای آسایشگاه کهریزک میفرستادند.
اشرف بهادر زاده در سال ۶۹ پس از زلزله رودبار با تعدادی از اعضای گروه بانوان نیکوکار به رودبار رفت و برای سرپرستی موقت کودکانی که خانوادهشان را در زلزله از دست دادند طرح پدر یار و مادر یار را اجرا کرد. این طرح باهمت ایشان پس از زلزله بم هم اجرا شد و بانوان نیکوکار علاوه بر کمکهای مالی قابلتوجه به داد کودکان و افرادی که پس از زلزله دچار معلولیت شدند رسیدند. مس گرا بانوی نیکوکار میگوید: «اینطور شد که خانم بهادر زاده و گروه بانوان نیکوکاری که ایشان تأسیس کردند الگویی جهانی برای کنشگریهای اجتماعی در امور خیریه شدند و بارها موردتقدیر قرار گرفتند.»
*وقتی یک موسسه مردمنهاد ایرانی عضو مشورتی سازمان ملل متحد میشود
مدیر گروه بانوان نیکوکار باغ فردوس قبل از افتخارات خانم بهادر زاده در ایران و مجامع بینالمللی میگوید: «گروه بانوان نیکوکار در لندن و کالیفرنیای شمالی و جنوبی و کانادا به نام kahrizak foundation به ثبت رسید و همچنین در سازمان ملل متحد بهعنوان سازمان غیردولتی شناخته شد. در تاریخ ۷ خرداد ۱۳۷۷ سازمان ملل متحد مقام مشورتی اکوسوک (شورای خاص اقتصادی اجتماعی) را به گروه بانوان نیکوکار اعطا کرد.
احراز مقام مشورتی توسط این گروه بانوان نیکوکار کهریزک فرصت مهمی را به ما داد تا در اجلاسهای مهم بینالمللی بهعنوان یک سازمان غیردولتی متعهد مسلمان که برای تحقق اهداف آن سازمان مبنی بر اهداف اسلامی فعالیت میکند، شناخته شویم.
وقتی سال ۱۹۹۹ از سوی سازمان ملل متحد بهعنوان سال جهانی سالمند اعلام شد، گروه بانوان نیکوکار بانوان وابسته به آسایشگاه کهریزک بهعنوان یک سازمان غیردولتی که دارای مقام مشورتی خاص شورای اقتصادی اجتماعی سازمان ملل متحد بود باسابقه ۲۷ سال خدمت به سالمندان، اولین کنفرانس بینالمللی سالمندی در ایران را در سال ۱۳۷۸ برگزار کرد.»
*سلام زندگی!
در این سالها چه بسیار مددجویانی که در کهریزک، توانمند شدند چون مادر معنوی مددجویان آسایشگاه باور داشت آنها ناتوان نیستند. همه به او میگفتند مادر جون. مادر جون معلولان را "توان یاب" خطاب میکرد که باور کنند توانا هستند. چه معلولانی که به مسابقات پارالمپیک و جهانی اعزام شدند. چه بسیار سالمندانی که در کهریزک با شوق به زندگی، از خمودگی رهایی یافتند و ساز زدند و آواز خواندند و کارکردند و چه بسیار هنرمندانی که از دل کهریزک آموزش دیدند و برخاستند و....
مادر جون آسایشگاه کهریزک، اسفند سال ۹۵ مددجویان را تنها گذاشت. در روز وفاتش همه اشک میریختند. جسم مادر معنوی آسایشگاه کهریزک از هزاران فرزندش خداحافظی کرد و در محوطه ورودی آسایشگاه در کنار مزار دکتر حکیم زاده؛ مؤسس آسایشگاه آرام گرفت، اما او با یکعمر فعالیت اجتماعی عاشقانه و مادرانه، به هزاران نفر آموخت که رخبهرخ بهصورت زندگی زل بزنند و به او سلام کنند.
انتهای پیام/