کد خبر: ۲۰۹۰۲
تاریخ انتشار: ۲۶ مهر ۱۳۹۴ - ۰۹:۳۱
بوی اسپند و کندر، پرچمهای سیاه، علم و کتل های جلوی هیئت ها،ایستگاههای صلواتی و صدای نوحه های برخاسته از آنها و هیئتهایی که مملو از جوان و پیر است برای عزای داغی که هنوز تازه است....

شنیده بودیم خاک سرد است و سردی می آورد و دل اهل عزا را تسلا می بخشد. شنیده بودیم خاصیت آدمیزاد فراموشی است و خداوند نسیان را برای آرامش بخشیدن به دل داغدیدگان به آنها عطا کرده ...اما چرا این داغ بعد از هزار و اندی سال هنوز تازه است؟ چرا هنوز می سوزاند و اشک می گیرد؟

مظلومیت و معصومیت و تنهایی و غم غربت حسین و یارانش دردی است که در طول تاریخ هرگز قابل فراموشی نبوده است. مصائب و مرارتهایی که به آل رسول (ص) رفت قابل توجیه و درک و توصیف نیست و حق دارد شیعه اگر سالها خون بگرید بر این همه شقاوت و رنج بنی هاشم، اما دردناک تر از این کشتار ددمنشانه یزید و خاندانش، غفلت و بی خبری و باورهای غلطی است که ما از کودکی تا کهنسالی با آن رشد می کنیم.

از وقتی چشم به دنیا گشودیم محرم را سیاه دیدیم و گریان و اشک ریزان که البته به حق است برای فقدان چونان حسین و عباس و علی اصغری . اما در محافل و مجالس عزایمان تنها از مظلومیت حسین و دستان بریده ابوالفضل و لبهای تشنه علی اکبر و ستمهای پیاپی زینب سلام الله خواندیم و شنیدیم و گفتند و دیدیم... دریغ از حتی کلمه ای از شجاعت و جسارت و شهامت و بزرگ منشی اهل بیت نبی خدا!

یادمان دادند که امام حسین را لب تشنه شهید کردند، سر از تنش جدا کردند و تن برهنه او را زیر سم ستوران انداختند. اما نگفتند که این سلاله علی و فاطمه چطور یکه و تنها جلوی کرور کرور دشمن هم دین و هم کیش اما غافلش ایستاد و فریفته مال و جاه و تزویر نشد تا اسلام زنده بماند.نگفتند که شبانه در تاریکی شب بیعت از یارانش برداشت تا کسی به جبر کنارش نماند و نگفتند مردی به سن و سال او در سالهای میانسالی اش حتی تا دم مرگ از عقیده اش عقب ننشست و ایستاد و خون داد اما ذلت و خواری را تاب نیاورد.

یادمان دادند که عباس علمدار کربلا لب تشنه با دستان بریده شهید شد اما نگذاشتند حتی صحنه شهادت شجاعانه ماه بنی هاشم را در یک سریال تلویزیونی ببینیم و بدانیم و بشناسیم که عباس در تهور و بی باکی سرآمد آل الله بود و تن به خفت و ذلت نداد و مردانه ایستاد و مردانه افتاد و مردانه شهید شد.

از مصائب زینب کبری و سختی ها و ستمهایش بعد از شهادت فرزندان و برادران و عزیزانش گفتند و بارها شنیدیم اما نگفتند که زینب پرچمدار قیام کربلا بود و پیام رسان همه شقاوتی که مسلمانان! بر اهل بیت روا داشتند و اگر کلمات نافذ و خطبه های جسورانه این زن نبود پیام عاشورا نسل به نسل به ما نمی رسید.

از بیماری حضرت سجاد و در بستر بودنش گفتند اما نگفتند که همین امام بیمار با سخنانش پیامبر عاشورا بود و دلهای خفته بسیاری را بیدار کرد. از عاشورا و مظلومیت فرزندان نبی آنچه باید می دانستیم به ما منتقل نشد اما سالهای سال شنیدیم و خواندیم که حسین مظلوم بود... حسین تشنه بود... حسین غریب بود... حسین تنها بود... حسین بی سر و بی کفن بود... اینها همه فرعیاتی بود که خواستند بدانیم اما یادمان رفت که حسین مرد بود... شجاع بود... تن به خفت نداد... یک تنه ایستاد... دینش را به دنیا نفروخت... خون سرخ را بر زندگی سیاه ترجیح داد... حسین روح خدا بود در کالبد انسان و قیام حسین قیام آزادگی و انسانیت بود بر جهل و حیوانیت حاکم.

حسین جانشینان و شیعیانش را بیشتر از آنکه سینه زن و سیاهپوش و عزادار و قمه زن بخواهد آزاد مرد و آزاد زن می خواهد. حسین امتش را بیشتر از آنکه اشک ریزان و بر سر زنان و مویه کنان و شعرخوانان بخواهد انسان می خواهد و مومن به دینی که او برایش جان داد.

ارزش عزاداری های ما محفوظ و ماجور است لیکن حسین بیشتر از آب، تشنه لبیک بود. افسوس که از حسین تنها لبهای تشنه اش را نشانمان دادند و افکار و اندیشه هایش را نه!

کاش در این ایام به جای شنیدن و خواندن نوحه هایی که اهل بیت را انسانهایی زبون و ضعیف و ذلیل و ستمکش معرفی می کند کمی در فرهنگ قیام حسینی تدبر کنیم و بشناسیم حسین و عباس و زینب را و باور کنیم فلسفه قیامشان را و بکوشیم حسینی زندگی کنیم و حسینی بمیریم ... نه فقط سینه زن بی تعقل و بی تفکر و بی ریشه ای که ده روز سیاه می پوشد و یک عمر گناه می کند و انتظار شفاعت از حسین (ع) دارد...

به قول استاد بزرگ دکتر علی شریعتی: افسوس که به جای اندیشه های حسین زخمهای تنش را نشانمان دادند و بزرگترین دردش را بی آبی تفسیر کردند...

ای کاش از این پس حسین وار زیستن را تمرین کنیم ... ما در برابر حسین و اهل بیتش و همه خونهایی که ریخته شد تا انسانیت نمیرد مسئولیم... حسین را بشناسیم...

چند روز پیش در یکی از شبکه های مجازی پیام جالبی خواندم که عجیب به فکر فرو رفتم. پیامی با این مضمون که حاضران در کربلا سه دسته بودند: یکی امام حسین (ع) که حاضر به بیعت نشد تا آخرین نفس و ایستاد و جنگید و خون داد و خودش ، فرزندانش و حتی طفل شش ماهه اش را به مسلخ شهادت برد اما قدمی از هدف و عقیده اش عقب نشینی نکرد.

یکی یزید بود که آمده بود بیعت بستاند به هر قیمتی. ایستاد و یکی یکی خاندان اهل بیت را به شهادت رساند اما کوتاه نیامد چون خودش را بر حق میدانست و حسین را باطل...

و اما نفر سوم عمر سعد بود که با لشگریانش به کربلا آمده بود و راه را برحسین بن علی بسته بود اما هنوز تکلیفش با خودش روشن نبود. هم نمیخواست رو در روی پسر پیامبر بایستد هم وسوسه عمارت ری رهایش نمی کرد. هم خدا را می خواست هم خرما را. سرگردان بود بین دنیا و آخرتش... اما در نهایت نه دنیا برایش ماند و نه آخرت!

و سوال آخر پیام اینکه چند نفرمان عمر سعدیم؟
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار