پیش از اینکه به یافته هایم بپردازم، باید بگویم که نگاه و تحلیل پیشگامان کسب و کار، چه بسا بیش از اندیشمندان گستره سیاست، آینده یک کشور را جلوهگر میسازد، چرا که جریان اقتصاد یک کشور بستگی زیادی به گونه بازیگریِ بازیگران اقتصاد آن کشور دارد. اگر ایشان به آینده امیدوار باشند، به گسترش سرمایهگذاری میپردازند، افزایش سرمایهگذاری ایجاد کار میکند، ایجاد کار پایه افزایش رفاه شهروندان میشود، افزایش رفاه شهروندان به درآمد دولت میافزاید، دولت بدین سبب میتواند با دست پرتری به آبادانی کشور بپردازد و این سلسله، افزایش و پایداری رشد اقتصادی را در پی دارد و در سرمایهگذاران ایرانی و خارجی انگیزه سرمایهگذاری بیشتر فراهم میآورد. این چنین است که این زنجیره تکرار میشود و کشور در راه بالندگی و پیشرفت میافتد.
بزرگان و بالادستان بخش خصوصی، خواه در ایران و خواه در دیگر کشورها، با دولت و حاکمان کمتر بیپیرایه و آشکار سخن میگویند. آنان همواره نگران هستند که بیپرده از آسیبها و کاستیها گفتن برایشان دردسرآفرین شود و آنها را از کارشان بیاندازد. من در گفت وگوهای دوستانه و از نزدیک که با مدیران و کارآفرینان بخشهای گوناگون کسب وکار داشتم، چند نگاه را در آنها یگانه یا نزدیک به هم یافتم.
نخست: همه آنها بسیار نگران آینده کشور هستند. آنها گمان میکنند که کشور آبستن رخدادهایی است که اقتصاد را دستخوش تنگناهای بیشتر میکند.
دوم: بسیاری از آنها بهترین سناریو را نگهداشت کشور در وضعیت نه بد، نه خوب میبینند. آنها بر این باورند که حد بهینه سالهای آینده این است که تنها پیشامدهای سخت و پرتنش روی ندهد، وگرنه بخت بهبود ریشهای شرایط، بالا نیست.
سوم: آنها با برداشتشان از آینده و باور به اینکه سقف شیشهای بالای سر بخش خصوصی ناوابسته نمیگذارد که اندازه کسب وکارهای کسانی که میخواهند جدای از کانون قدرت رشد کنند، بزرگ و همتراز همتایان جهانی آنان شود، در سرمایهگذاری محتاطانه تصمیم میگیرند و پروژههای بزرگ را متوقف کردهاند.
چهارم: گروه بزرگی از آنان در اندیشه توسعه سرمایهگذاریهای خود در آن سوی آبها هستند، آنها میخواهند بدینوسیله تأثیر نااطمینانیهای آینده را بر کار خود کمینه کنند.
پنجم: بسیاری از آنها بر این باورند که نسلهای بعدیشان بهتر است بیش از آنها به فکر خانه دومی برای خود باشند. آنها با فرستادن فرزندان خود برای تحصیل یا اداره کسب وکارهایشان در کشورهای دیگر، این گزینه را برایشان فراهم میکنند تا در روز مبادا، دوری از کشور و زندگی در آن سو، برایشان ممکن باشد.
ششم: آنها بر این باورند که در دهه هشتاد و اوان دهه نود، تلاش فراوان شد تا با دادن امتیازها و رانتهای گوناگون، بخش خصوصی تازهای در کشور آفریده شود که وابستگی بیشتری به هستههای قدرت در کشور داشته باشد و برایشان قابل اعتمادتر باشد، اما پیامد این سیاست نه تنها بروز و افزایش فساد در کشور شد، بلکه نوکیسههایی را به وجود آورد، که خود یا فرزندانشان دست به کارهایی بسیار ناهنجارتر از بخش خصوصی ریشهدار زدند و تف سربالا برای پدیدآورندگان و پدرخواندههایشان شدند و چه بسا پرشتابتر از دیگر صاحبان سرمایه، به بردن سرمایههای خود به آن سوی آبها پرداختند.
به همین شش نکته بسنده میکنم و از تحلیلهای سیاسی و اجتماعی برخاسته از نشستهای خبرگان کسب وکار میگذرم، زیرا در آنها گوناگونی اندیشه و پیشبینی بیشتر است. اما آنها که در تاریخ تحولات سیاسی – اجتماعی کشورهای دیگر، به ویژه کشورهای جهان سومی که دستخوش تنشهای فراوان و دیرینه بودهاند، غور کرده اند، میتوانند همسانی زیادی در این پیشبینیها با اتفاقاتی که در آن کشورها افتاده است بیابند. به باور من تاب و توان جامعه اقتصادی کشور، به ویژه کسانی که امکان برداشتن گزینه دیگری به جز ایران را دارند، در سراشیب تند فرسایش افتاده است.
بخش خصوصی سررشتهای در قدرت نظامی یا راهبرد سیاسی ندارد، اما سالها کار اقتصادی به او شمی داده که بارها در تاریخ ایران و دیگر کشورها درستی آن محک خورده است. از این روست که حاکمان کشور باید برداشتها و پیشبینیهای آنان را هشدارگونه بدانند. شاید پایداری یک رویکرد سیاسی یا ایدئولوژیک برای کشورداران افتخار دانسته شود، اما پایداری یک کشور باید والاتر دانسته شود. هیچ کشوری نمیتواند با سوزاندن اقتصاد، تنور سیاست را تا سالیان دراز گرم نگه دارد.
* پدرام سلطانی، نایب رئیس اتاق بازرگانی، صنایع، معادن و کشاورزی ایران * منتشر شده در دیپلماسی ایرانی