خبر حضور اسم گلشیفته فراهانی در فهرست ده بازیگر نوظهور سال ۲۰۲۰ به انتخاب imdb برای ما که استعداد بازیگری گلشیفته فراهانی را از میانهی دههی هفتاد دیده بودیم، چیز عجیبی نیست. هر چند بعد از مهاجرت از ایران گلشیفته فراهانی در فیلمهای کارگردانان مشهوری مثل ریدلی اسکات و جیم جارموش بازی کرد و همین امسال هم فیلم «استخراج» با بازی او پربینندهترین فیلم نتفلیکس شد اما واقعیت این است که هیچکدام از فیلمهای خارج از کشورش، شاید به جز «پترسون»، چنان که باید و شاید از تواناییهای بازیگری گلشیفته فراهانی استفاده نکردند.
این را هم البته در نظر بگیریم که او اگر نگوییم تنها باید گفت از معدود بازیگران زن سینمای ایران است که پایش به هالیوود باز میشود و طبیعی است که چالشهای زیادی را پیش رو داشته و همین باعث میشود علیرغم تواناییاش به صحبت به زبانهای فارسی و فرانسه و انگلیسی دچار حاشیههایی شده باشد که در مسیر بازیگریاش دستانداز ایجاد کرده باشند. با این حال اینکه حضور کوتاه او در «استخراج» به دلیل پربیننده بودن فیلم مورد توجه قرار گرفت و حتی شنیده میشود در قسمت دوم هم حضور خواهد داشت خبر خوشحالکنندهای است. این مطلب مروری روی بهترین نقشآفرینیهای گلشیفته فراهانی است. بگذریم که او حتی در فیلم بدی مثل «دیوار» محمدعلی طالبی هم حضور گرمی داشت و البته در مقابلش فیلم عزیزی مثل «سنتوری» مهرجویی را هم داریم که بازی فراهانی در آن نچسب بود. به هر حال مرور فیلمهای او نشان میدهد که گلشیفته فراهانی کارنامهی قابل دفاعی دارد.
«درخت گلابی» اولین حضور گلشیفته فراهانی در مقابل دوربین بود. فقط ۱۴ سال داشت و مهرجویی به واسطهی پدر و مادر گلشیفته یعنی بهزاد فراهانی و فهیمه رحیمینیا با گلشیفته آشنا شده بود و احساس کرده بود که او همان میم داستان کوتاه گلی ترقی است. «درخت گلابی» یک اقتباس دوستداشتنی و یک عاشقانهی عمیق است. میم از اقوام محمود، قهرمان قصه است اما کاراکتر فرعی نیست. در حقیقت همهی رویاهای محمود حول و حوش میم شکل میگیرد. او از کودکی تحتتاثیر میم است که کتاب زیاد میخواند و دختر جسور و گستاخی است و روش و منش خودش را در زندگی دارد. گلشیفته بیشتر از همهی نقشهایش به میم «درخت گلابی» شباهت دارد. اولین بازیاش در سینما برایش سیمرغ بلورین جشنوارهی فیلم فجر را برای بهترین بازیگر زن به ارمغان آورد اما خودش بعدتر گفت که آن کاری که در «درخت گلابی» انجام داده بازیگری نبوده بلکه چیزی که روی پرده میبینیم هنر داریوش مهرجویی است که او را جوری هدایت کرده که میم تا این حد باورپذیر و درخشان از کار دربیاید. به هر حال او برای بازی در این فیلم تبدیل به جوانترین بازیگری شد که سیمرغ بلورین بازیگری جشنواره را دریافت میکرد.
نیمهی اول دههی هشتاد دورهی اوج گلشیفته فراهانی و پرکاریاش بود. فیلم «بوتیک» اولین ساختهی حمید نعمتالله هم یک استعداد کارگردانی به سینمای ایران معرفی کرد و هم تیم بازیگری فیلم کارش را درجه یک انجام داد. بهترین بازی کارنامهی محمدرضا گلزار، از اولین بازیهای مورد توجه حامد بهداد، از آخرین بازیهای خوب رضا رویگری و حضوری درخشان از گلشیفته فراهانی. گلشیفته فراهانی نقش دختری با آرزوهای بزرگ از طبقهی اجتماعی پایین را به نام اتی بازی میکند. اتی از خانه فرار کرده و میخواهد به خارج از کشور مهاجرت کند. این وسط با پسری که در یک بوتیک کار میکند آشنا میشود. پسر دلش به حال او میسوزد و میخواهد همراهیاش کند اما صاحب بوتیک دختر را فریب میدهد. گلشیفته فراهانی در نقش یک دختر سادهل که با چیزهای کوچکی مثل شلوار جین و با ماشین خیابانها را گز کردن خوشحال میشود، معصومیتی را به نمایش میگذارد که پایان فیلم را برایمان دردناکتر میکند.
در بیست و دومین جشنوارهی فیلم فجر از طرف انجمن منتقدان و نویسندگان سینمایی برای هر دو فیلم «اشک سرما» و «بوتیک» به عنوان بهترین بازیگر زن انتخاب شد. فیلم «اشک سرما» داستانی عاشقانه در بستر جنگ بود. گلشیفته فراهانی نقش دختر کردی را بازی میکرد که عضو گروههای چریکی بود و اوایل انقلاب و بعد از شروع جنگ ایران و عراق به نیروهای خودی حمله میکردند. این وسط یک سرباز برای پاک کردن مینها به کردستان رفته و وقتی در برف و بوران گیر میافتند علیرغم دستورات اکید به روناک، دختر کرد کمک میکند. دخترک اول زیر بار کمک او نمیرود اما شرایط جوی آنها را در وضعی قرار میدهد که به هم پناه ببرند و کمکم رابطهی عاطفی بینشان شکل میگیرد. از چالشهای بازی در این نقش حرف زدن با لهجهی کردی و فیلمبرداری در شرایط سخت زمستانی بود. گلشیفته فراهانی با بازیاش گرمایی به فیلم «اشک سرما» بخشید که اشک مخاطبان را جاری کرد.
این بهترین فیلم رسول ملاقلیپور نیست اما یکی از سانتیمانتالترین فیلمهایش است. از آنهایی که احتمال دارد از اول تا آخرش را گریه کنید. فیلم داستان زنی به نام سپیده است که در زمان جنگ ایران و عراق پرستار در مناطق غربی است. او موقع بمباران شیمیایی سردشت آنجا حضور دارد و شیمیایی میشود. بعد از جنگ سپیده که ازدواج کرده در انتظار کودکی است اما پزشکان میگویند که به دلیل تاثیر بمباران شیمیایی کودکش دچار معلولیت و نفس تنگی خواهد شد. شوهرش میخواهد بچه را بیاندازند اما سپیده مخالفت میکند و از شوهرش جدا میشود تا بچه را به دنیا بیاورد و به تنهایی بزرگ کند. طبعا میتوانید تصور کنید که بعد از به دنیا آمدن بچه سپیده برای خریدن داروهایش و مراقبت از او چه مشقتی میکشد. آنقدر که گلشیفته فراهانی در این فیلم گریه کرد در مجموعهی بازیهای کارنامهاش در بقیهی فیلمها اشک نریخته است! به هر حال بازی او متناسب با داستان سانتیمانتال فیلم بود و دل سنگ را هم آب میکرد.
اولین تجربهی سینمایی دکتر علی رفیعی، کارگردان بزرگ تئاتر ایران در سینما فیلم «ماهیها عاشق میشوند» بود. اثری به لحاظ بصری دلپذیر که داستانش در شمال کشور اتفاق میافتاد و تجربهی سلیقه و طراحی صحنهی علی رفیعی در فیلم مهمترین ویژگی آن بود و بعد هم گروه بازیگران زن فیلم متشکل از رویا نونهالی که نقش اول را داشت و گلشیفته فراهانی و مائده طهماسبی و مریم سعادت که شیرینی و جذابیت محشری نصیب فیلم کردند. گلشیفته فراهانی دختر آتیه است. زنی که زمانی مورد علاقهی عزیز بوده که به خاطر مسائل سیاسی زندان رفته و حالا که آزاد شده برای روشن کردن تکلیف مایملک پدرشاش به شمال میرود. جایی که آتیه به همراه بقیهی زنها یک رستوران محلی زیبا و باسلیقه راه انداختهاند. توکا معتقد است که میشود دل عزیز را به دست آورد تا آنها را بیرون نکند. او با سینیهای باسلیقهاش عزیز را نرم میکند. توکا به نوعی گذشتهی خود آتیه است. گلشیفته فراهانی خندان و سرزنده با لباسهای خوش آب و رنگ و شیطنتهای گاه به گاه در این فیلم از آن بازیهایی دارد که خیلی به دل مینشیند.
این عظیمترین دستاورد بازیگری گلشیفته فراهانی و به گواه خیلی از منتقدان هنوز بهترین فیلم اصغر فرهادی است. فیلمی پیچیده دربارهی طبقهی متوسط جامعهی ایرانی. اسم فیلم به الی اشاره دارد اما قهرمان فیلم درواقع سپیده است. سپیده است که نقش وجدان طبقهی متوسط را بازی میکند. داستان از جایی شروع میشود که سپیده به همراه شوهر و بچهاش و دوستان دورهی دانشگاهشان برای تعطیلات به شمال میروند. سپیده از الی معلم مهدکودک بچهاش هم دعوت میکند چون میخواهد او را با احمد، دوستشان آشنا کند. الی گذشتهای دارد که فقط تا حدی سپیده از آن باخبر است اما به آن بیتوجهی میکند تا بعد از گم شدن الی مجبور میشود برای همسفرانش کمی از ماجرا را بگوید و طبعا مورد خشم آنها قرار میگیرد. سیر بازی گلشیفته از زنی شاد که برای دوستش دنبال همسر است تا موجودی در هم شکسته که میخواهد علیرغم مخالفت همراهانش از آبروی دختری که گم شده دفاع کند، حیرتانگیز و تحسینبرانگیز است. نه فقط بهترین بازی گلشیفته فراهانی که یکی از بهترین بازیهای سینمای ایران است.
در میان فیلمهایی که گلشیفته فراهانی خارج از ایران در آنها بازی کرده پترسون مهمترین فیلمش است که در آن با جیم جارموش، کارگردان مهم سینمای مستقل آمریکا همکاری داشت. یکی از معدود نقشهای اصلی گلشیفته فراهانی در فیلم یک کارگردان مطرح در خارج از کشور است و البته گلشیفته در «پترسون» نشان میدهد که چرا همیشه او را به عنوان یکی از بهترین بازیگران زن سینمای ایران به یاد میآوریم و افسوس رفتنش را میخوریم.
او نقش دوستدختر یک رانندهی اتوبوس به نام پترسون را بازی میکند که با هم زندگی آرامی دارند. فیلم روایتی از زندگی این دو نفر در طول یک هفته است. پترسون شعر میگوید. لورا نقاشی میکند و میخواهد گیتار یاد بگیرد و آشپزی کند و کیکهایش را بفروشد. لورا به پترسون اصرار میکند که شعرهایش را برای او بخواند. همه چیز برای نشان دادن شگفتیهای یک زندگی روزمره است. و اشتباه نکنید. درست از کار درآوردن زندگی روزمره روی پردهی سینما کار سادهای نیست اما گلشیفته فراهانی و آدام درایور موفق میشوند به این دستاورد برسند.