کد خبر: ۱۷۱۱۹
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۲۱ تير ۱۳۹۴ - ۰۹:۴۰
روايت داستان زندگي يكي از تجار بزرگ يزدي؛
سوژه، زندگي و منش صاحب يكي از 6 تجارتخانه بزرگ‌ايران قاجاري است و فيلمي‌كه براي اولين‌بار از زندگي او روايت شده است.
روزنامه تجارت- اشكان خسروپور؛ اين روايت پرداختن به راه و روش كسي است كه بنابر اسناد و روايت‌ها، كارها و اقداماتش، در نهايت شالوده بانك استقراضي‌ايران و انگلستان را از هم مي‌پاشد و زمينه را براي‌ايجاد يك بانك ملي در‌ايران پايه مي‌گذارد.
اين شخص، پرويز شاه‌جهان است. كسي كه او را كمتر مي‌شناسيم. از گشتن لابه‌لاي اسناد و مدارك جا مانده در گنجينه اسناد كتابخانه ملي، همان‌قدر برمي‌آيد كه او، صاحب تجارتخانه بزرگي بوده و با خارج از‌ايران هم مراوده تجاري داشته است و حتي به مظفرالدين‌شاه قاجار، پيشنهاد وام 400 هزار توماني مي‌دهد؛ با‌اين شرط كه،‌اين وام را از بانك شاهنشاهي نگيرد.
پرويز شاه‌جهان كه از پشتيبانان مشروطه بود و به ستارخان كمك مالي مي‌رساند را خيلي كم مي‌شناسيم. زندگي او، دستاوردها و اقداماتش، اولين‌بار است كه در يك فيلم روايت مي‌شود. فيلمي‌به نام «شاه‌جهان»،‌ به نويسندگي و كارگرداني حسن نقاشي كه برنده عنوان بهترين مستند تاريخي جشنواره فيلم سينما حقيقت هم هست.

آغاز راه: پرويز كه بود؟
داستان ساخت فيلم شاه‌جهان،‌اين‌طور كه حسن نقاشي مي‌گويد، از يك سابقه تاريخي خانوادگي آغاز شد: «خودم يزدي هستم و به واسطه زندگي در‌اين شهر، با زرتشتيان رفت و آمد بسياري داشته‌ام. من در محله‌اي بزرگ شدم كه هموطنان زرتشتي بسياري در آن زندگي مي‌كردند شايد به دليل همين حضور، اندك شناخت از پرويز شاه‌جهان داشتم. اما‌اين دانايي بسيار كم بود. آن‌قدر مي‌دانستم كه او تاجري بوده و در اواخر روزگار قاجار زندگي مي‌كرده‌است.» ماجرا از همين كنجكاوي آغاز شد و همين‌طور ادامه داشت تا 4 سال پيش ‌كه «نقاشي» با يك دوست تازه ملاقات كرد، شخصي به نام پرويز ورجاوند كه با تاريخ معاصر زرتشتيان آشنا بود و ماجرا را با جزيياتش براي او تعريف كرد. «همين تعريف‌ها هم مرا مشتاق كرد كه از زندگي‌اين تاجر بزرگ سر در بياورم. براي همين شروع به بررسي اسناد و مكتوبات تاريخي يزد، اسناد، مدارك و داشته‌ها كردم و فهميدم آن‌چيزي كه ما به صورت خيلي خلاصه از پرويز شاه‌جهان مي‌دانيم، در واقع خيلي كم است و او را بايد خيلي بيشتر از‌اينها جدي مي‌گرفتيم.» حسن نقاشي هرچه بيشتر پيش مي‌رفت، كنجكاوتر مي‌شد. او به دنبال‌اين بود كه، نشان بدهد مردم زيادي در به ثمر نشستن نهال مشروطه نقش داشته‌اند، در صورتي كه، ما بيشتر وقت‌ها تهراني‌ها را مي‌بينيم. در همين راه هم با مورخان محلي گفت وگو كرد و پاي حرف شاهدان آن روزها نشست اما هميشه يك چيزي را كم داشت؛از خانواده و نوادگان خود پرويز، كسي را نمي‌يافت. «اواسط كار، يعني بعد از يك سال، به طور اتفاقي با آقاي جمشيد ورزا آشنا شدم كه يكي از نوادگان پرويز شاه‌جهان بود. او را پرويز ورجاوند به من معرفي كرد.» بعد از‌اين‌ هم خانه قديمي‌ارباب پرويز پيدا شد، جايي كه هم حكم خانه را داشته، هم تجارتخانه؛ همان تجارتخانه‌اي كه بعدها بانك شد و در تمام شهرهاي بزرگ و مهم‌ايران شعبه جديد افتتاح كرد.

نامه‌هاي عاشقانه و خصوصي پرويز
راه پيدا كردن «نقاشي» به جمشيد ورزا و بعدتر، خانه شخصي ارباب پرويز شاه‌جهان باعث مي‌شود او به مدارك مهم و تازه‌اي دست پيدا كند كه تا پيش از آن، در دسترس نبوده‌اند: «پيش‌تر در كتابخانه ملي، مداركي مثل اسناد بانكي و نامه‌هاي تجاري كه بين تجارتخانه جهانيان و چند تجارتخانه ديگر رد و بدل شده بود را ديده بودم اما‌اين مدارك خيلي كم و ناقص بودند. در خانه ارباب پرويز با نامه‌هايي جديد و كاملا متفاوت روبه‌رو شديم. بخشي از‌اين نامه‌ها را هم خيلي اتفاقي پيدا كرديم.‌اين نامه‌هاي مهم از تجار، افراد داخل حكومت و كساني خارج از‌ايران به زبان‌هاي انگليسي، گجراتي، هندي و‌ايراني به شخص پرويز نوشته شده و يك طرفه بود؛البته به غير از يكي دو مورد كه پرويز مهر خودش را پاي نامه زده است. از لحن نامه مي‌شد فهميد كه در آن دوران چه خبر بوده است. در چند نامه‌ها هم ارباب را‌اين‌گونه خطاب كرده‌اند: پرويز ولد شاه‌جان » بخشي از نامه‌ها اما خصوصي‌تر هستند، مثل نامه‌اي كه خورشيدبانو، همسر ارباب پرويز براي او نوشته و جنبه خصوصي دارد: «خورشيدبانو گلايه مي‌كند كه تو قرار بود هفت‌ساله به سفر بروي اما 15 سال است كه رفته‌اي. او براي همسرش شرح درد و غصه‌هايش رامي‌دهد و‌اين‌كه چه اتفاقاتي در آن سالها افتاده‌است. او در‌اين نامه عاشقانه مي‌نويسد كه، من در تمام‌اين سالها،  رخت خواب تو را جمع نكرده‌ام چون هميشه، هرجاي خانه را كه مي‌بينم تو هستي. دست آخر هم به "تمام درياهاي عالم كه ما را از هم جدا كرد"، لعنت مي‌فرستد؛ نامه‌اي كاملا عاشقانه و زيبا.»

اجراي دانسته‌هاي تجاري در‌ايران
پرويز در پي يك سفر تجاري، لابد مثل خيلي از زرتشتياني كه آن‌سالها به سبب ساده‌تر بودن شرايط زندگي و تجارت در هند وجود داشته، به آن كشور رفته و چند سالي در آنجا ماندگار مي‌شود. همان‌جاست كه او راه و رسم تجارت حرفه‌اي را مي‌آموزد، همان آموزه‌هايي كه بعدتر، در زمان بازگشت او به‌ايران، باعث ساخت تجارتخانه جهانيان مي‌شوند. حسن نقاشي در‌اين باره مي‌گويد: «در‌اين چند سالي كه پرويز در هند گذرانده، به خاطر نزديكي اقتصادي هندوستان و اروپا، تجربه تجارت حرفه‌اي را خوب ياد مي‌گيرد. او بعدها به‌ايران مي‌آيد و تجارتخانه‌اي به نام جهانيان را تاسيس مي‌كند كه نه تنها در تمام شهرهاي مهم آن روزگار‌ايران شعبه داشته، بلكه بعدها شعبه‌اي هم در لندن باز مي‌كند. همين توانايي و دانش باعث مي‌شود كه پرويز، چندي بعد به فكر تاسيس بانك بيفتد.» گرچه با ترور پرويز و توطئه‌هايي كه چندي بعد انجام مي‌شود، بانك جهانيان ديگر نمي‌تواند جان بگيرد اما بنا بر روايات مختلف، همين بانك جهانيان بوده كه زمينه ساخت يك بانك ملي‌ايراني را فراهم مي‌كند. حسن نقاشي در‌اين باره مي‌گويد: «خسرو، برادر پرويز پس از مرگ برادرش، به نيابت از او براي تاسيس بانك جهانيان تلاش مي‌كند بنابر دو روايت كه يكي بر زمان تاسيس مجلس مشروطه بعد از محمدعلي‌شاه و ديگري به تاريخ 1307 خورشيدي برمي‌گردد، بساط بانك استقراضي برچيده شده و با تاسيس بانك ملي، دست خارجي‌ها از پول ملي كوتاه مي‌شود.» نقاشي مي‌گويد: «اين باور ‌كه يك‌ايراني به جاي‌اين‌كه در فرنگ بنشيند و زندگي‌اش را به خوشي بگذراند، به‌ايران آمده و برايش مهم بوده مملكتش به سرانجامي‌برسد و حتي در‌اين راه كشته مي‌شود، برايم مهم بود. نه تنها به عنوان يك فيلمساز كه از نگاه يك انسان هم چنين تفكري براي من جذاب و جالب بوده است.»

پايان پرويز
چند كتاب، از جمله «مشروطيت در يزد» نوشته تشكر بافقي به مرگ پرويز و اعتراضاتي كه پس از مرگ او در مي‌گيرد، به طور مستقيم اشاره مي‌كنند. نقاشي كه‌اين مدارك را مرور كرده، مي‌گويد: «پس از مرگ پرويز كه گويا در 28 بهمن‌ماه 1285 خورشيدي در محله دستوران يزد رخ مي‌دهد، قيام‌هايي به خون‌خواهي او توسط هر دو قشر زرتشتي و مسلمان يزد صورت مي‌گيرد. حتي چند نفر از مراجع تقليد شناخته شده يزدي، براي پيدا كردن قاتل پرويز دو وكيل استخدام مي‌كنند تا مبادا زرتشتيان فكر كنند،‌اين ترور خواسته مسلمانان شهر بوده است.» به گفته نقاشي، آن‌چه مي‌دانيم‌اين است كه پرويز شاه‌جهان، بين تمام مردم شهر، زرتشتي و مسلمان به صداقت، انجام كار خير و امانت‌داري معروف بوده است و‌اين شهرت نيك آن‌قدر بوده كه در يك دوره تاريخي، خانواده انها در منزل شخصي‌شان از خزانه سلطنتي مراقبت مي‌كرده‌اند.

آن‌چه از پرويز ماند
پس از مرگ پرويز شاه‌جهان، بسياري از زرتشتيان از‌ايران به هندوستان كوچ مي‌كنند و گروهي از نمايندگان مجلس نيز خواستار پيگيري جريان مرگ او مي‌شوند اما چون دولت محمدعلي‌شاه خودش در‌اين زمينه دست داشته، به خواسته‌ها رسيدگي نمي‌شود. ولي  ماه كه تا پشت ابر نمي‌ماند. پس از چندي «مشخص مي‌شود كه پرويز شاه‌جهان را فردي به نام محمد بهابادي، يكي از گماشتگان صنيع حضرت، از لات‌هاي درباري ترور كرده است. صنيع حضرت از لات‌هاي وابسته به دربار قاجار بوده كه ماموريت داشته بر عليه مشروطه خرابكاري كند. كشته شدن پرويز شاه‌جهان هم توسط يكي از نوكرهاي خود او انجام مي‌شود.»
وصيت‌نامه پرويز شاه‌جهان امروز در دست ما هست، همان وصيت‌نامه‌اي كه در بخش‌هايي از فيلم «شاه‌جهان» بازگو مي‌شود. به گفته حسن نقاشي، پرويز در زمان نوشتن وصيت‌نامه از مرگ زودرس خودش خبر داشته و از پسرش پرويز مي‌خواهد پس از مرگ او مراسمي‌برگزار نكند و هزينه آن را براي ياري‌رساني به يتيمان، كمك هزينه ساخت مدرسه، دارالصنايع (كارگاه) يا مواردي از‌اين دست صرف كند. نقاشي گفت: «آن‌طور كه من از سالمندان يزدي شنيدم، او در زمان زندگي هم بسيار بخشينده بوده است. چنان‌كه اگر دختر يتيمي‌مي‌خواست ازدواج كند، بي‌چشمداشت برايش جهيزيه فراهم مي‌كرد. مقام پرويز آن‌چنان با ارزش و مهم بوده كه او را در مراسم عروسي بر جايگاه پدر مي‌نشاندند. آن‌چه موضوع را جالب‌تر مي‌كند،‌اين بوده كه در‌اين بخشش‌ها و نيك‌‌انديشي‌ها به دين و بينش افراد توجهي نداشته است. نتيجه‌اين رفتار و منش را در اتفاق‌هايي كه پس از مرگ او رخ مي‌دهد، به خوبي مي‌بينيم.»
پس از درگذشت ارباب پرويز، مردم،نام كوچه را به احترام راهي كه او برگزيده بود، مشروطه مي‌گذارند.برخي ديگر نيز به يادش در جايي كه او كشته شده، آتشدان و سقاخانه‌اي برپا مي‌كنند كه تا پيش از تغييرات شهرسازي اخير در يزد هنوز باقي مانده بود.
اين روزها يادگارهاي پرويز شاه‌جهان هنوز هم برجا هستند. بيمارستان گودرز كه چهار پسر گودرز شاه‌جهان، يعني برادر پرويز آن را ساختند. مدرسه خسروي كه آن را خسرو شاه‌جهان، برادر دوم پرويز به ياد برادر بنا گذاشت و مسافرخانه پرويز شاه‌جهان كه جمشيد، پسر پرويز بنابر وصيت پدر آن را مي‌سازد و در اختيار مردم مي‌گذارد.
آن‌چه از پرويز شاه‌جهان به يادگار مانده، فراتر از‌اين ديوارهاي خشك وسازه‌هاي بزرگ و سودمندند. ياد او تصورها را از آن‌چه درباره خيلي از تجار و بازرگانان دنيا دوست در ذهن داريم به هم مي‌ريزد. او كه مي‌توانست سالها در فرنگ زنده بماند و زندگي كند، بخورد و بياشامد اما به خاطر‌ايران به كشورش برگشت و جانش را هم در‌اين راه داد، تصور انسان از انسانيت را هم دگرگون مي‌كند، آن‌قدر كه از سر ناچاري، ابتداي گزارش را بايد دگرگون كرد: «سوژه، مالك يكي از 6 تجارتخانه بزرگ قاجاري كه خودش رفت اما يادگارهايش ماندني‌اند.»


غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۲
انتشار یافته: ۱
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۰:۲۰ - ۱۳۹۶/۰۸/۰۹
0
0
باسلام من از سیرجان نظرمیدم مرحوم خسرو شاه جهان باپدر بزگ بند یعنی نجف خان سالاری دادوسدت داشتند به گفته خاله بند تمام نامه های خسرو واسناد داد وستد دریک آتش سوزی در جیرفت دراوایل انقلاب میسوزد که دران زمان برای خسرو تفنگ برنو میاوردند
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار