آرمان- احسان انصاری: چالش انتخاب بین "بد و بدتر" این روزها به یکی از دغدغههای اصلی فضای سیاسی تبدیل شده است. اصطلاحی که برخی از اصلاحطلبان آن را به کار میبرند و بر این گمان هستند که نباید در چنین چالشی دست به انتخاب زد. به نظر میرسد پیامدهای رأیدادنهای لیستی از یک طرف و مسائل مربوط به بررسی صلاحیتها سبب شده که جریانهای سیاسی به اشتباهات گذشته خود بیش از پیش پی ببرند. اصولگرایان که در انتخابات اخیر همواره شکست خوردهاند امروز به روزهایی میاندیشند که فرصتی به جریان مقابل نمیدادند و بهخاطر روحیه خودبسندگی، گفتمان آنها روزبهروز ضعیفتر شد. از سوی دیگر اصلاحطلبان نیز که تنها برای «نهگفتن» به جریان رقیب به صحنه میآمدند امروز متوجه شدهاند که بیش از آنکه به دنبال شکست رقیب باشند باید به دنبال استراتژی برای حل مشکلات مردم باشند وگرنه مردم از آنها نیز مانند اصولگرایان عبور خواهند کرد. به همین دلیل به نظر میرسد چشمانداز پیش روی کشور در ماههای منتهی به انتخابات مجلس شورای اسلامی از یک جهت تحتتأثیر مشکلات معیشتی مردم و از سوی دیگر در انتقاد به ناکارآمدی جریانهای سیاسی شکل خواهد گرفت. به همین دلیل و برای تحلیل و بررسی این موضوع «آرمان» با آیتا... محسن غرویان استاد حوزه علمیه قم گفتوگو کرده است. آیتا... غرویان معتقد است: «گروههای سیاسی روزبهروز در حال انحصارگرایی بیشتر هستند. به همین دلیل نیز گروههای سیاسی مفهوم اصلح را از دیدگاه و مبتنی بر اهداف خود تعیین مصداق کرده است. این در حالی است که اصلح باید براساس مصالح مردم تعیین شود. نهادهای نظارتی باید این نکته را در نظر داشته باشد که چه کسانی از تعهد، تخصص و دانش کافی در راستای حل مشکلات مردم برخوردار هستند و با توجه به این شرایط افراد را در معرض آرای مردم قرار بدهند.» در ادامه ماحصل این گفتوگو را میخوانید.
چرا مسأله معیشت و رفاه مردم در دهههای گذشته آنگونه که باید اولویت نخست سیاستگذاری نبوده است و بهجای آن مسائل سیاسی به مهمترین اولویت جامعه تبدیل شده است؟ این نوع تعیین اولویت را چگونه ارزیابی میکنید؟
در این زمینه عوامل مختلفی وجود داشته است. یکی از مهمترین دغدغههای کشور در دهههای اخیر تنشهای بینالمللی و رویکرد جمهوری اسلامی در عرصه بینالمللی بوده است. در جهان امروز اقتصاد به سیاست و روابط بینالمللی گره خورده است و نمیتوان آنها را به صورت مجزا مورد بررسی قرار داد. به همین دلیل نیز رویکرد جمهوری اسلامی در عرصه بینالمللی باید به شکلی باشد که مشکلات اقتصادی مردم را به صفر نزدیک کند. این سیاستورزی باید در بین مسئولان وجود داشته باشد که به شکلی در عرصه بینالمللی رفتار کنند که نتیجه آن کاهش مشکلات اقتصادی و معیشتی مردم باشد. راههای زیادی برای مواجهه با جهان امروز و ارتباط با کشورهای مختلف وجود دارد. شرایط به شکلی نیست که تنها با یک راه بتوان با کشورهای مختلف مواجه شد. به هر حال جهتگیری کشورهای مختلف در راستای منافع آنهاست و این منافع نیز ممکن است در برخی مواقع با منافع کشورهای دیگر در تضاد باشد. هنر یک سیاستمدار این است که در چنین فضایی تصمیمی اتخاذ کند که به سود رفاه مردم کشورش باشد. مقام معظم رهبری در سخنرانیهای اخیر خود همواره به این مسأله تأکید کردهاند که اولویت اصلی دولت باید مرتفعکردن مشکلات معیشتی مردم باشد. این سخن مقام معظم رهبری شامل همه حوزهها و از جمله عرصه بینالمللی نیز میباشد. به همین دلیل مسئولان باید به شکلی در عرصه بینالمللی رفتار کنند که نتیجه آن بالارفتن کیفیت زندگی و حل مشکلات اقتصادی مردم باشد و اگر قرار است تولید رونق پیدا کند و مشکلات معیشتی مردم مرتفع شود باید موانع آن برداشته شود. باید روابط تجاری کشور با شرق و غرب عالم رونق پیدا کند تا رونق اقتصادی در کشور ایجاد شود. رونق اقتصادی درونی است و با تکیه بر ظرفیتهای درونی محقق خواهد شد. با این وجود روابط حسنه و مثبت با کشورهای جهان میتواند به افزایش رونق اقتصادی کمک کند و یک پارامتر مثبت در زمینه توسعه اقتصادی به شمار میرود.
آیا این رویکرد در عمل نیز رخ داده است؟ اگر چنین بوده چرا شرایط اقتصادی مردم در وضعیت مطلوبی قرار نداشته است؟
ما بیش از آنکه به مسائل اقتصادی و رفاهی مردم توجه کنیم بعضا درگیر کشمکش و برخی خط بازیهای سیاسی شدهایم. این وضعیت هم در داخل کشور وجود داشته و هم اینکه در روابط خارجی ما بعضا تأثیرگذار بوده است. به دلیل همین کشمکشهای سیاسی بوده که بسیاری از اولویتهای مهم جامعه به ردههای بعدی انتقال یافته است. بهعنوان مثال وضعیت اشتغال و فقر در جامعه روزبهروز نامناسبتر شده است. آمارها در زمینه وضعیت اجتماعی و اقتصادی نشان میدهد که جامعه ما در مسیر مطلوب حرکت نمیکند. این مسائل نوعی هشدار برای تجدید نظرکردن در سیاستگذاریهای گذشته ماست. ما باید با توجه به این اتفاقات در رویکردها و تصمیماتی که در گذشته برای کشور گرفتهایم تجدیدنظر کنیم. آیا در واقع در راستای اهداف و آرمانهای ابتدای انقلاب حرکت کردهایم که به رفاه بیشتر مردم منجر شود؟ اگر پاسخ به این سوال منفی است باید رویکردهای اشتباه گذشته را تصحیح کنیم و مسیر جدیدی در پیش بگیریم.
گفته میشود که انتخاب گاهی بین بد و بدتر بوده و در نهایت مردم به مطالبات خود دست پیدا نکردهاند. چرا باید در مسیری قرار گرفت که چالش بد و بدتر شکل بگیرد؟
مبنا و هدف برگزاری انتخابات در جمهوری اسلامی انتخاب افراد اصلح برای تصمیمگیری در جامعه است. با این وجود آنچه در انتخابات اخیر رخ داده اختلافات و برخی انحصارگریهای گروههای سیاسی بوده است. متأسفانه گروههای سیاسی روزبهروز در حال انحصارگرایی بیشتر هستند. به همین دلیل نیز گروههای سیاسی مفهوم اصلح را از دیدگاه و مبتنی بر اهداف خود تعیین مصداق کرده است. این در حالی است که اصلح باید براساس مصالح مردم تعیین شود. نهادهای نظارتی باید این نکته را در نظر داشته باشد که چه کسانی از تعهد، تخصص و دانش کافی در راستای حل مشکلات مردم برخوردار هستند و با توجه به این شرایط افراد را در معرض آرای مردم قرار بدهند. اصلح به کسی گفته میشود که صلاحیت بیشتری بهمنظور تصمیمگیری برای مردم داشته باشد. امروز مردم از نظر اقتصادی در شرایط مطلوبی زندگی نمیکنند و از یک طرف ارزش پول ملی کاهش پیدا کرده و از سوی دیگر قدرت خرید مردم با کاهش چشمگیری مواجه شده است. معنای این وضعیت این است که فقر بر زندگی مردم مسلط شده است. در چنین شرایطی تورم روزبهروز افزایش پیدا میکند و از سوی دیگر قدرت خرید مردم کاهش پیدا کرده و مردم تنها به فکر بقای اقتصادی خود هستند. در چنین شرایطی نباید به سمتی حرکت کرد که مردم مجبور به انتخاب بین بد و بدتر شوند. بدون شک با سعه صدر بیشتر میتوان دایره انتخاب مردم را وسیعتر و از چنین حالتی دور کرد تا بین خوب و خوبتر انتخاب کنند. نهادهای نظارتی باید گستره انتخابی مردم را افزایش دهند و شرایطی را فراهم کنند که کسانی که قدرت بیشتری برای حل مشکلات مردم دارند بتوانند در صحنه انتخابات حاضر شوند. هر چه بیشتر روی حذف و غرضورزیهای سیاسی پافشاری کنیم شرایط برای ورود افراد صالح به انتخابات محدودتر خواهد شد و به همان نسبت مشکلات مردم تشدید میشود. نتیجه این وضعیت نیز این است که مردم مجبور به چنان انتخابی میشوند و در نهایت نیز تغییر محسوسی در زندگی خود احساس نخواهند کرد. ما باید از تجربه گذشته استفاده کنیم و روی رویکردهای اشتباه که نتایج مثبتی برای ما به همراه نمیآورد پافشاری نکنیم. باید آزادیهای بیشتری برای مردم قائل شد تا مردم با دستهای بازتری به افراد اصلح در انتخابات رأی بدهند.
با توجه به اینکه در ماههای پایانی سال انتخابات مجلس شورای اسلامی برگزار خواهد شد، آیا شرایط جامعه به شکلی است که مردم دوباره در چالش بین بد و بدتر قرار بگیرند؟
نباید شرایط به شکلی پیش برود که مردم در این چالش قرار بگیرند. هنگامی که مردم مشاهده میکنند صلاحیت گزینههای مورد نظر آنها که دارای توانایی و تعهد لازم هستند، تائید نمیشود و در سوی دیگر افرادی تائید میشوند که حداکثر توانایی خود را نشان داده و از توانایی کافی برای تحقق مطالبات مردم برخوردار نیستند، در چالش گفته شده قرار میگیرند. اگر قرار است دوباره این اتفاق رخ ندهد باید از هماکنون زمینههای آن را به وجود آورد و چشماندازی برای جامعه پدید آورد که فرصت حضور برای افراد توانمند و صالح و بهخصوص جوانان مهیا شود. هر چه گستره بیشتری برای حضور جوانان در انتخابات مهیا شود به همان اندازه میتوان انتظار بیشتری از کارآمدی مجلس آینده داشت. مردم باید حرف آخر را بزنند و این حرف آخر نیز در پای صندوقهای رأی زده خواهد شد. به همین دلیل نیز باید شرایط مطلوب را برای انتخاب افراد صالح برای مردم مهیا کرد. اگر شرایط برای مردم مهیا شود نیروهای موثرتر و جوانتر وارد چرخه تصمیمگیری کشور خواهند شد و به همین دلیل میتوان به تحول در سیستم تصمیمگیری کشور امیدوار بود. تحولی که باید توسط جوانان صورت بگیرد.
تحلیل شما از چشمانداز ماههای منتهی به انتخابات مجلس چیست؟ جریانهای سیاسی به چه شکلی از بحران بیاعتمادی عبور خواهند کرد؟
انتخابات مجلس دهم نشان داد که اصولگرایان با آنکه تبلغیات زیادی انجام داده بودند و امکانات زیادی نیز در اختیار آنها قرار گرفته بودند اما به توفیق چندانی دست پیدا نکردند. نمونه بارز آن وضعیت اصولگرایان در تهران بود که لیست این جریان سیاسی به صورت کامل شکست خورد. نکته مهم در این زمینه این بود که بسیاری از مردم که در پای صندوقهای رأی حضور پیدا کرده بودند عنوان میکردند ما در انتخابات حضور پیدا کردهایم تنها به این منظور که اصولگرایان به پیروزی دست پیدا نکنند. این در حالی بود که اغلب آنها شناخت کافی از افرادی که در لیست اصلاحطلبان قرار گرفته بودند نداشتند و تنها برای شکست اصولگرایان در انتخابات حضور پیدا کرده بودند. منظور کسانی که عنوان میکنند مردم از جریانهای سیاسی عبور کردهاند این است که مردم از جریانهای سیاسی خسته و دلزده شدهاند. امروز مردم به دنبال کسانی هستند که بتوانند تفکر و ایدههای جدیدی برای مدیریت کشور ارائه کنند. مردم به دنبال کسانی هستند که بتوانند مشکلات آنها را حل کند و کشور را در مسیر پیشرفت و رفاه بیشتر قرار دهد. نکته دیگر اینکه جریانهای سیاسی یک امر عینی و ملموس نیست که بتوان آنها را به صورت کمی اندازهگیری کرد. تفکر و اندیشه شکل سیال و پویا دارد و با پایان یافتن یک اندیشه فضا برای ظهور و بروز اندیشه جدید مهیا میشود و این وضعیت همچنان ادامه پیدا میکند. شرایط امروز جامعه نیز با گذشته متفاوت شده است. امروز جوانان با دسترسی گسترده به منابع اطلاعاتی با مکاتب و مسلکهای مختلف فکری، سیاسی و اجتماعی آشنایی داشته و صاحب بینشی عمیقتر نسبت به محیط اطراف خود شدهاند. فکر و اندیشه ربطی به زمان و مکان ندارد و همواره تأثیرگذار است. در جهان امروز انواع و اقسام مکاتب فکری تلاش میکنند دیدگاههای خود را به اقصی نقاط جهان بفرستند و فضای مجازی نیز بهخوبی این فرصت را در اختیار آنها قرار داده است. کشور ما نیز در معرض این افکار و اندیشهها قرار گرفته است. در شرایط کنونی آن چیزی که برای مردم و بهخصوص جوانان اهمیت دارد این است که ما باید با منطق و استدلال به شبهات و دغدغههای جوانان پاسخ دهیم و اگر این اتفاق رخ ندهد جوانان به سمت دیگری کشیده میشوند و به سراغ مکاتب فکریای میروند که بیشتر دغدغههای امروز آنها را مرتفع میکند. تحریمهای بینالمللی قابل پیشبینی بود و به نظر میرسید با به قدرت رسیدن ترامپ در آمریکا وضعیت به این شکل خواهد بود. به همین دلیل نیز مسئولان باید پیشبینیهای لازم را برای چنین روزهایی میکردند و شرایط را به شکلی مدیریت میکردند که فشار تحریمها روی زندگی مردم تأثیر منفی زیادی نگذارد. از سوی دیگر امروز در داخل کشور نیز اختلافات زیادی بین جریانهای سیاسی وجود دارد که در شرایطی که کشور مورد تحریم قرار گرفته نباید این اختلافات ادامه داشته باشد و باید خود را از این اختلافات رها کنیم. باید نحوه سیاستگذاری را بهگونهای مدیریت و اداره کرد که فشار از گرده مردم برداشته شود و گشایش در وضعیت اقتصادی آنها صورت بگیرد. تعامل سازنده و مفید با کشورهای دیگر میتواند بسیار کارگشا باشد و نقش ارزندهای ایفا کند.
آیا دولت دوم آقای روحانی از دولت اول ایشان کارآمدتر بوده است؟ چرا؟
در مرحله نخست باید این نکته را بپذیریم که چالشهای داخلی و خارجی دولت دوم آقای روحانی از دولت نخست ایشان بیشتر بوده است. از سوی دیگر از زمانی که دولت دوم آقای روحانی شکل گرفت عدهای با موانعسازی و فضاسازی دولت را به سمتی بردند که نتواند همه برنامههای خود را اجرایی کند. تفکر آقای روحانی به شکلی است که ایشان ایدههای خوبی برای مدیریت کشور داشتند و در شرایط کنونی نیز دارند که اگر موانع موجود اجازه میداد وضعیت امروز کشور به مراتب بهتر از وضعیت کنونی بود. مراکز و کانونهای قدرت که به صورت موازی در کناردولت قرار داشتند موانع متعددی پیشروی دولت آقای روحانی گذاشتند و آقای روحانی بیش از آنکه انرژی خود را صرف اجراکردن ایدههای خود کند به دنبال برداشتن این موانع بود. البته آقای روحانی در سخنرانیها و اظهارنظرهایی که میکنند به دستاوردهای دولت اشاره میکنند. با این وجود انتظار مردم بیش از اینهاست و به همین دلیل ایشان باید با قاطعیت بیشتری سخن بگویند و از سوی دیگر در جنبههای عملی با جدیت بیشتری عمل کنند. دستاوردهای دولت آقای روحانی باید در زندگی مردم به شکل محسوسی خود را نشان دهد. در غیر این صورت افکار عمومی نسبت به عملکرد دولت ایشان اقناع نخواهد شد. از سوی دیگر همه مشکلات کشور را نمیتوان به گردن دولت انداخت و سایر قوا نیز به همین اندازه در وضعیت کنونی کشور نقش دارند. این در حالی است که همکاری لازم در این زمینه با دولت آقای روحانی صورت نمیگرفت و دولت بدون کمک سایر قوا به دنبال حل مشکلات مردم بوده است. آقای روحانی وعدههای زیادی برای تحقق مطالبات مردم دادهاند. با این وجود به دلیل همین موانع تاکنون این وعدهها به صورت کامل محقق نشده است. این رویکرد به این معناست که مردم از عملکرد اصولگرایان در سالهای گذشته سرخورده شدهاند. به همین دلیل مسئولان باید در انتخابات آینده شرایطی را به وجود بیاورند که مردم از روی فشار و تنها برای شکست یک جریان سیاسی در انتخابات حضور پیدا نکنند. کسانی که بهعنوان کاندیدا نیز در انتخابات حضور پیدا میکنند نباید به دنبال این باشند که مردم از روی سرخوردگی به جریان مقابل به آنها رأی بدهند، بلکه باید از دانش و تخصص کافی برخوردار باشند.