به گزارش گروه سایر رسانههای دفاعپرس، ۱۲ خرداد سال ۶۷ حجتالاسلام والمسلمین هاشمی رفسنجانی رئیس وقت مجلس شورای اسلامی و فرمانده قرارگاه مرکزی خاتم الانبیاء (ص) با حکم امام خمینی (ره) و با پیشنهاد آیتالله خامنهای رئیس جمهور وقت به عنوان جانشین فرمانده کل قوا منصوب شد.
هاشمی رفسنجانی زمانی به این سمت منصوب شد که چند ماه پیش از آن، قطعنامه ۵۹۸ از سوی شورای امنیت سازمان ملل صادر شده بود، اما ایران به دلایلی از پذیرش آن خودداری کرده بود. از سوی دیگر ارتش بعث عراق از لاک دفاعی بیرون آمده و سیاست تهاجمی اتخاذ کرده بود. در این راستا توانسته بود در ماههای فروردین و خرداد مناطق عملیاتی فاو و شلمچه را که ایران در عملیاتهای والفجر هشت و کربلای پنج در سالهای ۶۴ و ۶۵ به تصرف خود درآورده بود، از تسلط ایران درآورد و نیروهای ایرانی را مجبور به خروج از آن مناطق کند.
چند ماه پس از اینکه هاشمی رفسنجانی با حکم امام خمینی (ره) به جانشینی فرمانده کل قوا منصوب شد، قطعنامه ۵۹۸ از سوی ایران پذیرفته شد. ایران تا آن زمان قطعنامه ۵۹۸ را نه رد کرده بود و نه پذیرفته بود. ایران آن قطعنامه را نسبت به قطعنامههای دیگر مثبت میدانست، اما به دنبال تغییر در ترتیب بندهای آن بود.
تاخیر یک ساله ایران در پذیرش قطعنامه ۵۹۸
ایران در زمان تصویب قطعنامه ۵۹۸ در موضع قدرت بود؛ چرا که به تازگی عملیات پیروز کربلای ۵ را اجرا کرده بود و شبه جزیره فاو، جزایر مجنون جنوبی و شمالی و بخش عمدهای از شلمچه را در دست داشت. ایران این مناطق را در عملیاتهای خیبر، والفجر هشت و کربلای ۵ طی سالهای ۶۲ تا ۶۵ به تصرف خود درآورده بود. ضمن اینکه ایران در مناطق مرزی، آرایش نظامی مناسبی داشت و توانسته بود در آن مناطقی که خطوط مرزی علیه ایران بود، با تصرف ارتفاعات و مناطق استراتژیک وضعیت مطلوبی را ایجاد کند.
بند اول قطعنامه ۵۹۸ به موضوع بازگشت به مرزهای بینالمللی اختصاص داشت. در این بند آمده بود: «ایران و عراق یک آتشبس فوری را رعایت کرده، به تمام عملیات نظامی در زمین، دریا و هوا خاتمه داده و تمام نیروهای خود را بدون درنگ به مرزهای شناختهشده بینالمللی بازگردانند.» عراق مناطق مهم و استراتژیک چندانی از ایران در دست نداشت، اما در مقابل ایران بخشهای بزرگی از خاک عراق را در تصرف خود داشت؛ بنابراین این بند به ضرر ایران و به نفع عراق بود. عراق به راحتی و بدون اجرای عملیات و پرداخت هزینهای، مناطق تصرف شده را پس میگرفت. در واقع بند اول قطعنامه آنچه را که ایران به خاطر آن جنگ را ادامه داده بود، از دست او خارج میکرد. ایران جنگ را پس از فتح خرمشهر ادامه داد تا چیزی به دست بیاورد و در مذاکرات از آن بهرهبرداری و استفاده کند.
اجرای بندهای قطعنامه ترتیبی بود؛ یعنی ابتدا باید دو کشور به مرزهای بینالمللی بازمیگشتند، سپس در مورد موضوعات دیگر مانند تعیین متجاوز و دریافت غرامت اقدام میشد. درخواست ایران، تغییر در ترتیب بندهای قطعنامه بود و تقاضا داشت که موضوع تعیین متجاوز بند اول قطعنامه باشد؛ بنابراین ایران علیرغم اینکه درخواستهایش در نظر گرفته نشده بود، اما از قطعنامه ۵۹۸ استقبال کرد. تنها درخواستش هم این بود که بندهای قطعنامه جابجا شود که این درخواست نیز به دلیل آغاز مجدد سیاست تهاجمی عراق، مورد قبول شورای امنیت سازمان ملل قرار نگرفت. دلیل اصرار ایران بر تغییر بندها این بود که اجرای بندها ترتیبی بود و مهمتر از همه اینکه اجرای بندها ضمانتی نداشت؛ یعنی معلوم نبود که پس از بازگشت ایران به مرزهای بینالمللی، آیا سازمان ملل حاضر خواهد شد که صدام را به عنوان متجاوز معرفی کند یا اینکه او را مجبور به پرداخت غرامت سازد و اینکه آیا اساساً سازمان ملل توانایی وادار کردن عراق به پرداخت غرامت را دارد یا اینکه صرفاً توصیه خواهد کرد؟
به هر حال ایران حاضر بود تمام آن مناطقی را که در عملیاتهای بزرگ و طی چند سال به دست آورده بود را به صدام بدهد، اما در قبالش سازمان ملل، صدام را به عنوان آغازگر جنگ معرفی کند که سازمان ملل و شورای امنیت این کار را هم نکردند. در نتیجه ایران که در موضع برتری قرار داشت، قطعنامه ۵۹۸ را در سال ۶۶ نپذیرفت.
البته در سال ۶۷ و زمانی که ایران قطعنامه ۵۹۸ را پذیرفت، دیگر چیزی برای از دست دادن نداشت و در نتیجه ایران مجبور شد قطعنامه را بپذیرد. در سال پایانی جنگ قدرت نظامی عراق با کمک کشورهای غربی، عربی و شوروی به شدت افزایش پیدا کرد و نیروهای مسلح ایران نیز در تامین نیروی انسانی و هزینه جنگ در تنگنا بود، در نتیجه مناطق تصرف شده یکی پس از دیگری سقوط کرد و صدام موفق به بازپسگیری آنها شد؛ بنابراین در تیر ماه سال ۶۷ ایران به نقطهای رسید که در سال ۶۶ با پذیرش قطعنامه به آن نقطه میرسید.
ایران در نهایت در تیر ماه سال ۶۷ قطعنامه ۵۹۸ را پذیرفت. به عقیده محسن رضایی فرمانده وقت سپاه تیر ماه سال ۶۷ نسبت به قبل و بعد از آن تاریخ، بهترین زمان برای پذیرش قطعنامه بود. او میگوید: «اگر قطعنامه پذیرفته نمیشد، عراق به کرمانشاه و خرمشهر وارد میشد و هیچوقت قطعنامه ۵۹۸ را نمیپذیرفت و آنها قطعنامه ۵۹۹ را به ایران تحمیل میکردند که در آن قطعنامه امتیازات بزرگی را از ایران میگرفتند.»
حجتالاسلام اکبر هاشمی رفسنجانی، امام خمینی (ره) , دفاع مقدس، سپاه پاسداران | سپاه، آجا | ارتش | ارتش جمهوری اسلامی ایران.
برخی از حکم انتصاب امام خمینی (ره) دو برداشت را به مردم منتقل میکنند، نخست اینکه امام خمینی، هاشمی را به این سمت منصوب کرد تا کار جنگ را یکسره کند و به پایان برساند. دوم اینکه امام در این پیام به هاشمی رفسنجانی، ماموریت دادند تا ارتش و سپاه را ادغام کنند. در این رابطه به دو نامه امام مبنی بر تشکیل دادگاههای صحرایی و نامه معروف امام پس از تجاوز مجدد عراق به ایران اشاره میکنند.
اولین برداشت اشتباه: ماموریت امام به هاشمی برای مصالحه
امام خمینی در این پیام هاشمی رفسنجانی را موظف به اجرای این دستورها ساختند:
ایجاد ستاد فرماندهی کل تا تهیه زمینه وحدت کامل
هماهنگی کامل ارتش، سپاه و بسیج و نیروهای انتظامی در تمامی زمینههای دفاع مقدس، بدیهی است انسجام و ادغام مورد قبول و صحیح ادارات و سازمانهای مربوط و پشتیبانیکننده در هماهنگی نیروهای مسلح نقش اساسی را دارا خواهند بود.
تمرکز صنایع نظامی و تهیه مایحتاج دفاع مقدسمان و انسجام امکانات تعمیراتی، پشتیبانی، فنی، مهندسی، رزمی،
آموزشی و تحقیقاتی و نیز بسیج همه امکانات و ابزار در جهتد اهداف مشخص از سوی فرماندهی کل
سعی در استفاده هرچه بهتر از امکانات و نیروها و جلوگیری از به کار گرفتن امکانات مادی و معنوی در غیر موارد
ضروری و در همین راستا حذف یا ادغام سازمانها و تشکیلات تکراری و غیرضروری
تمرکز امور تبلیغی و فرهنگی نیروهای مسلح در تمام زمینهها
استفاده درست و قاطع از قوانین دادگاه نظامی در زمان جنگ و تنبیه مختلف در هر رده
بهرهبرداری صحیح از کمکهای مردمی در تمامی زمینهها، قوه مقننه و اجراییه و قضاییه موظفند تمامی امکانات و سیاستهای خود را در جهت نیازهای جنگ به کار بگیرند.
ایشان در پایان این حکم نیز مرقوم فرمودند: «از مردم عزیز ایران و نیروهای نظامی و انتظامی میخواهم تا با صبر و شکیبایی انقلابی و با قدرت و استقامت در مقابل توطئههای استکبار جهانی ایستادگی نمایند و مطمئن باشند که پیروزی از آن صابران است. جهان امروز غرق در نامردمیها و حیلههاست و شما یاران اسلام در اوج قداست و شرافت میباشید. من به همه شما دعا میکنم. خداوند یار و پشتیبان مبارزان در راه خدا باد.»
از این پیام به وضوح دریافت میشود که هدف امام خمینی (ره) از انتصاب هاشمی رفسنجانی به جانشینی فرمانده کل قوا چه بود. منظور این پیام دقیقاً برعکس آن چیزی است که عدهای از آن برداشت میکنند یا سعی دارند به مردم تصویر دیگری ارائه کنند.
با تغییر شرایط در جبهههای جنگ و توسعه حملات نظامی عراق به مواضع نیروهای ایرانی و موفقیت آنان در بازپسگیری بعضی از مناطق در اختیار نیروهای ایرانی و همچنین با توجه به درگیری رویاروی آمریکا علیه ایران و هماهنگی غرب و شرق و برخی کشورهای عربی منطقه در مبارزه با انقلاب اسلامی و جلوگیری از پیروزی اسلام، بنابر پیشنهاد رئیسجمهور، امام خمینی در تاریخ ۱۲ خرداد ۱۳۶۷ طی حکمی به آقای هاشمی رفسنجانی، او را به سمت جانشین فرمانده کل قوا با تمام اختیارات منصوب کرد تا بتوانند تمامی امکانات دولت و نیروهای مسلح را در مقابله با ارتش بعثی عراق به کار بگیرد.
محمد درودیان پژوهشگر تاریخ جنگ ایران و عراق، ایجاد زمینه انتصاب هاشمی به مسئولیت جدید را پس از عملیات فاو میداند. البته درودیان معتقد است که سپاه، آقای هاشمی را به عنوان فرماندهی کل به امام پیشنهاد داد.
به هر حال این انتصاب با توجه به موقعیت هاشمی، میتوانست زمینه برخی از پشتیبانیهای لازم برای جنگ را فراهم و تسهیل کند. هاشمی رفسنجانی با دریافت حکم جانشینی فرماندهی کل قوا، اقدامات خود را برای سر و سامان دادن به وضعیت جبههها آغاز کرد.
محسن رضایی فرمانده وقت سپاه در واکنش به انتصاب هاشمی گفت: «امید است، این حسن انتخاب و تفویض اختیارات در بسیج امکانات کشور در امر جنگ و ایجاد وحدت بین نیروهای بسیج که جزو آرزوهای دیرینه رزمندگان است، شوری نوین برای سرکوبی هرچه سریعتر متجاوز در میدان نبرد ایجاد نماید.»
هاشمی نیز موضوع اصلی این حکم را این دانست که «باید از امکانات نیروهای مسلح برای جنگ و دفاع بهتر استفاده شود که بهخاطر چندگانگی نیروهای مسلح، از امکانات بهخوبی استفاده نمیشود.» هاشمی در خطبههای نمازجمعه تهران هم گفت: «این بار ما نیاز داریم، وضعیت را جدیتر بگیریم که این کار را شروع کردهایم.»
در این راستا برای هماهنگی بیشتر بین ارتش و سپاه و استفاده از قدرت دولت و مجلس برای اداره جنگ، ستاد کل فرماندهی کل قوا تشکیل شد. در این تشکیلات، پس از ۲۳ روز، نخستوزیر به عنوان رئیس ستاد فرماندهی کل قوا و برخی از وزرای دولت به عنوان معاونتهای تخصصی انتخاب شدند. او با امام خمینی در ۱۵ خرداد ۱۳۶۷ ملاقات کرد و آخرین وضعیت جبهههای جنگ را برای رهبری انقلاب توضیح داد. در این جلسه عزم امام خمینی بر ادامه جنگ بود. امام تا آخرین روزهای جنگ تحمیلی تصمیم به ادامه جنگ داشتند.
اما از آنجایی که ایشان به نظرات مسئولان کشور بهویژه مسئولان نظامی ارتش و سپاه که آنها را «خبرگان جنگ» مینامیدند، توجه بسیار زیادی داشتند و تصمیمات خود درباره جنگ را با توجه به نظرات کارشناسی مسئولان دلسوز نظامی و سیاسی جمهوری اسلامی اتخاذ میکردند. امام ادامه جنگ را برای رسیدن به پیروزیهای مشخص، منطقی میدانستند، اما زمانی که دیگر احساس کردند «ارتش اسلام به این زودیها هیچ پیروزی به دست نخواهد آورد» با آتشبس موافقت فرمودند و قطعنامه ۵۹۸ را پذیرفتند.
به هرحال برخی بدون توجه به اینکه هاشمی از میانه جنگ تحمیلی به عنوان فرماندهی عالی جنگ در صحنه سیاسی - نظامی جنگ حضور داشت، انتصاب او به جانشینی فرماندهی کل قوا را به تغییر به منظور آماده شدن برای نوعی مصالحه تعبیر کردند. عراقیها هم انتصاب هاشمی را به منزله تلاش ایران برای صلح ارزیابی کردند.
اما به هرحال به اعتقاد محمد درودیان «تغییرات حاصله و از جمله تشکیل ستاد کل قوا، گرچه مهم و موثر بود، ولی باتوجه به اوضاع سیاسی - نظامی و شرایط هنگام تشکیل و نیز تاخیری که در فعال کردن آن به وجود آمد، بیشتر در اداره و هدایت اوضاع سیاسی - نظامی و فراهم ساختن زمینههای صلح موثر واقع شد تا اینکه بتواند شرایط ادامه جنگ را تامین کند.»
هاشمی رفسنجانی با دریافت حکم جانشینی فرماندهی کل قوا، اقدامات خود را برای سر و سامان دادن به وضعیت جبههها آغاز کرد. او با امام خمینی در ۱۵ خرداد ۱۳۶۷ ملاقات کرد و آخرین وضعیت جبهههای جنگ را برای رهبری انقلاب توضیح داد. در این جلسه عزم امام خمینی بر ادامه جنگ بود.
دومین برداشت غلط: تمایل امام به ادغام ارتش و سپاه
دومین برداشت که از متن این حکم صورت میگیرد، این است که امام، هاشمی را مامور به ادغام ارتش و سپاه کرد، اما در نامه امام مشخص است که ایشان دستور به ادغام ارتش و سپاه ندادند، بلکه دستور بر ادغام مورد قبول و صحیح ادارات و سازمانهای مربوط و پشتیبانیکننده دادند.
البته هاشمی رفسنجانی خود به دنبال ادغام ارتش و سپاه بود و پس از رحلت امام خمینی (ره) نیز این هدف را دنبال میکرد. هاشمی رفسنجانی در روزنوشت خاطرات ۱۴ اردیبهشت سال ۶۵ برای نخستین بار از موضوع ادغام ارتش و سپاه سخن گفته است. البته او گفته که این طرح از سوی آیتالله منتظری ارائه شد: «شب مهمان آقای منتظری بودیم. ایشان طرحی برای ادغام نیروهای مسلح و ارتش و سپاه و ژاندارمری و کمیتهها و شهربانی ارائه داد. اصل ایده مورد قبول همه بود، ولی در زمان و کیفیت آن، نیاز به مطالعه بیشتر دیده شد.»
به نظر میرسد این موضوع از ماهها پیش و در زمانی که جلسات مجمع عقلا به ریاست حجتالاسلام روحانی (رئیس وقت کمیسیون دفاع مجلس) در مجلس برگزار میشد، در بین برخی از مسئولان کشور مطرح شده است.
هاشمی اگرچه عنوان کرده که طرح از سوی آیت الله منتظری مطرح شد، اما خود به طور جد پیگیر ادغام ارتش و سپاه بود. او در سال ۹۴ در گفتگویی با جعفر شیرعلی نیا در پاسخ به این سوال که واقعاً شما بهدنبال این بودید که این دو نیرو را تبدیل به یک نیرو کنید؟ گفت: «واقعاً اینگونه بود.»
موفقیت ارتش عراق در بازپسگیری شبه جزیره فاو، موجب تضعیف موقعیت سپاه پاسداران در نزد بعضی از سران کشور از جمله هاشمی رفسنجانی شد. این موضوع باعث طرح مساله ادغام سپاه و ارتش در ذهن فرمانده جنگ شد. هاشمی رفسنجانی در جریان سفر خود به جبهههای غرب که از روز دوشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۶۷ آغاز شد و در روز پنجشنبه ۲۲ اردیبهشت ۶۷ در جبهه جنوب به پایان رسید، به طور مرتب طرح ادغام ارتش و سپاه را با فرماندهان به مشورت میگذاشت.
هاشمی در روزنوشت خاطرات ۱۹ اردیبهشت ۶۷ و ۲۰ روز پیش از انتصاب به جانشینی فرمانده کل قوا آورده است: «طرح ادغام ارتش و سپاه را که در ذهن دارم، با آقایان شمخانی و سنجقی و آقامحمدی در میان گذاشتم آنها استقبال کردند.»
«حسین علایی» از فرماندهان دفاع مقدس در کتاب تاریخ جنگ ایران و عراق در نقد اقدام هاشمی نوشته است: «طبیعی بود که طرح چنین بحثی در شرایطی که احتمال حمله ارتش عراق به سایر خطوط پدافندی میرفت، هیچ کمکی به استحکام جبهه ایران نمیکرد. معمولاً ادغامها باید در شرایط عادی و حتی در موقعیت صلح انجام شود تا به توان رزمی موجود لطمهای نزند.»
یکی از افرادی هم که هاشمی را همراهی میکرد، حسن روحانی بود. هاشمی در روزنوشت خاطرات ۹ مرداد ۶۷ آورده است: «دکتر [حسن]روحانی آمد و راجع به طرح ادغام نیروهای زمینی ارتش و سپاه مذاکره کردیم؛ وحدت نظر داشتیم. بنا شد بیشتر بحث شود.»
هاشمی در سال ۹۴ در گفتگویی با جعفر شیرعلی نیا، عنوان کرد که «این اقدام به دستور امام (ره) بود و در حکم جانشینی فرمانده کل قوای من نیز آمده بود. ما در جنگ هم به این نتیجه رسیده بودیم.» این در حالی است که هاشمی دو بار در خاطرات خود ذکر کرده که امام مخالف ادغام ارتش و سپاه بود.
هاشمی در روزنوشت خاطرات ۲۳ شهریور ۶۷ در اینباره نوشته است: «خدمت امام رفتم... درباره ادغام نیروهای مسلح مذاکره شد. با ادغام امکانات پشتیبانی موافقاند، اما در حال حاضر ادغام ارتش و سپاه را صلاح نمیدانند.»
در خاطرات دوم فروردین سال ۶۸ او هم آمده است: «عصر به زیارت امام رفتم. وضع ارتش و سپاه را گفتم و مشکل دوگانگی نیروهای مسلح و مخارج گزاف سازمانها و نیروهای تکراری و ضرورت انسجام را توضیح دادم، ولی امام نگرانند که ادغام ارتش و سپاه، باعث خشم آنها و درگیری شود؛ گرچه قبول دارند که سرانجام باید یکی شوند، ولی زمان را مناسب نمیدانند. اما با ادغام دو وزارتخانه دفاع و سپاه مخالفتی ندارند.»
شمخانی، اما نظر دیگری دارد و معتقد است که موضوع ادغام به مرحله تصمیمگرفتن امام خمینی نرسیده بود. او گفته بود که حتی فکر نمیکند به مرحله گزارشدادن به امام هم رسیده باشد.
دوم اینکه اگر امام موافق ادغام ارتش و سپاه بود و تمایل نداشت که سپاه به شکل گذشته باشد و سازمان رزم خود را توسعه بدهد، در نیمه سال ۶۴ دستور به تشکیل نیروهای سهگانه سپاه نمیداد. آن هم پیامی که تاکید بر حفظ استقلال سپاه و تداوم نقش سپاه در نگهبانی از انقلاب و دستاوردهای آن دارد.
امام فرمودند: «با توجه به اینکه در اصل ۱۵۰ قانون اساسی ادامۀ نقش سپاه در نگهبانی از انقلاب و دستاوردهای آن تصریح شده است، و نظر به آنکه انجام این نقش بدون آمادگی کامل سپاه از جهت تجهیزات و آرایش جنگی و فنون دریایی، زمینی، هوایی امکانپذیر نیست، شما مأموریت دارید هرچه سریعتر سپاه پاسداران را مجهز به نیروهای زمینی، هوایی، دریایی قوی نمایید، تا در موارد لازم با همکاری و هماهنگی با ارتش جمهوری اسلامی ایران از مرزهای زمینی، دریایی، هوایی کشور حفاظت نمایند.»
سوم اینکه برخی از کارشناسان تاریخ جنگ ایران و عراق معتقدند که نامه امام پس از حمله مجدد عراق به ایران در حمایت از سپاه در برابر تلاش هاشمی و روحانی برای ادغام آن با ارتش بود.
امام پس از حمله مجدد عراق به ایران در پیامی عنوان کردند: «این نقطه حیاتی کفر و اسلام است. یعنی نقطه شکست یا پیروزی، یا اسلام یا کفر است و باید متر به متر جنگید و هیچی از هیچکس پذیرفته نیست و اینجا نقطهای است که یا موجب میشود سپاه حیات پیدا کند دوباره در کشور و یا برای همیشه یک سپاه ذلیل و مردهای بشود.»
آیا امام که تاکید بر تداوم نقش سپاه در نگهبانی از انقلاب و دستاوردهای آن و حفظ استقلال سپاه داشت و فرماندهان سپاه را نسبت حفظ حیات این سازمان نظامی هشدار داد، ممکن است موافق ادغام سپاه و ارتش که نتیجه آن حذف سپاه و تشکیل ارتشی نوین میشد، بوده باشد؟
منبع: تسنیم
انتهای پیام/ 341