میرعزیزی: هنگام صحبت از صداوسیما، ابتدا باید به دو نکته توجه داشت: یکی گستردگی وظایف این سازمان و دیگری وسعت مخاطبان آن. صداوسیما صرفاً یک شبکه پخش سریال نیست، بلکه مجموعهای متشکل از حدود ۸۰ شبکه تلویزیونی ملی، استانی و برونمرزی، ۵۰ شبکه رادیویی، سامانههای دیجیتال و مأموریتهایی متنوع از جمله فرهنگی، آموزشی، پوشش بحرانها و ایفای نقش در امنیت روانی جامعه را بر عهده دارد. حال باید در نظر گرفت که این سازمان باید با بودجهای حدود ۴۳ هزار میلیارد تومان در سال ۱۴۰۴، این وظایف سنگین را به انجام برساند.
عدد بهتنهایی معنایی ندارد. این بودجه، هرچند بهظاهر بزرگ به نظر میرسد، اما در مقایسه با بودجه عمومی کشور که در سال ۱۴۰۴ حدود ۱۱,۸۹۶,۶۰۰ میلیارد تومان بوده، سهم صداوسیما کمتر از ۰.۳۶ درصد است که بسیار ناچیز است. این در حالی است که صداوسیما تنها رسانه سراسری رایگان برای اکثریت مردم محسوب میشود و این نسبت بودجه، با حجم وسیع مخاطبان و مسئولیتهای سازمان تناسبی ندارد.
تیترهایی شبیه اینکه "بودجه صداوسیما بیش از بودجه ۱۰ وزارتخانه است" بدون توجه به وظایف و مأموریتهای سازمان، گمراهکننده و غیرواقعی است. میتوان چنین استدلالهایی را تا زمان کاهش بودجه این سازمان به یکهزار میلیارد تومان نیز ادامه داد و همچنان آن را موجه جلوه داد.
اینکه گفته شود افزایش بودجه بهتنهایی تضمینکننده کیفیت تولیدات نیست، نوعی پیشداوری است. برای اصلاح یک خطا باید خود عمل را مورد بررسی قرار داد. این ادعا مانند آن است که به پدری گفته شود بودجه ای که برای تربیت فرهنگی فرزندش در نظر گرفته نسبت به سایر بخشها بسیار اندک است، اما او پاسخ دهد که حتی با افزایش بودجه نیز عملکرد رفتار فرزندش بهبود نخواهد یافت. چنین نگاهی، یکسویه و ناقص است.
در واقع، کمبود بودجه محدودیتهایی به وجود میآورد که امکان خلاقیت و ریسکپذیری را سلب میکند. بهعنوان نمونه، هزینه تولید یک سریال متوسط در تلویزیون، بین ۲۰ تا ۳۰ میلیارد تومان است. بنابراین، صرف تولید چند سریال، بخش قابلتوجهی از بودجه سازمان را مصرف میکند. پس موضوع فقط مدیریت نیست، بلکه کمبود منابع است.
بهینهسازی منابع، قطعاً امر مهمی است. اما تولید برنامه در رسانه را نمیتوان با اداره یک سازمان دولتی مقایسه کرد. خلاقیت، جسارت و تجربه، نیازمند حمایت مالی است. نمیتوان انتظار داشت با بودجه محدود، تولیداتی همسطح نتفلیکس یا حتی برخی پلتفرمهای داخلی ارائه شود. مسئله صرفاً صرفهجویی نیست، بلکه تأمین منابع مالی برای جذب نیروهای خلاق و سرمایهگذاری در پروژههای اثرگذار و ریسکپذیر است.
نمیگویم بهتنهایی کافی است، اما شرط لازم محسوب میشود. در سراسر جهان، کیفیت رسانهها بهشدت تحت تأثیر میزان سرمایهگذاری است. نمیتوان توقع تولید آثاری در حد نتفلیکس داشت و همزمان نسبت به مشکل بودجه بیتفاوت بود.
بهعنوان مثال، نتفلیکس در سال گذشته ۱۶ میلیارد دلار برای تولید محتوا هزینه کرده است و تصمیم دارد این رقم را در سال جاری به ۱۸ میلیارد دلار افزایش دهد. اگر امکان جبران این افزایش با بهینه سازی بهره وری وجود داشت قطعا رخ میداد. این افزایش برای حفظ جایگاه و رقابتپذیری در بازار است. صنعت رسانه شبیه ماکت موش همستر است؛ یعنی تلاشی مداوم برای تولید؛ تولید برای جذب بیننده و مخاطب و کسب درآمد و سپس دوباره بازگرداندن همان هزینه به تولید و تکرار این چرخه تا ابد.
بودجه ۴۳ هزار میلیارد تومانی صداوسیما با نرخ دلار نیما، معادل ۶۰۰ میلیون دلار میشود؛ رقمی که در مقایسه با رقبای بینالمللی، بسیار ناچیز است. بهویژه با ظهور زیرساختهایی مانند یوتیوب که امروز برای برنامهسازان داخلی نیز در دسترس است، مقایسه و انتخاب برای برنامهسازان دشوار نیست.
نخست باید پذیرفت که اگر رسانه ملی قرار است به تمام مردم خدمترسانی کند، بودجهاش باید متناسب با مسئولیتها و دامنه مخاطبانش باشد. در کنار این افزایش بودجه، باید به بهینهسازی واقعی منابع توجه کرد؛ بهینهسازیای که مبتنی بر پژوهش، تحلیل دقیق و به دور از برداشتهای نادرست یا فشارهای سیاسی باشد.
چنانچه عرض کردم از دید من دوساخت بودجه و بهینه سازی از هم جداست ولی صرفاً برای آشنایی ذهن مخاطب عرض میکنم که در برخی موارد، اصطلاح «بهینهسازی» با هدف انحراف ذهن مخاطب به سمت مواردی چون حقوق کارمندان مطرح میشود تا چنین تصور شود که در صداوسیما پرداختهای بالایی صورت میگیرد و در نتیجه، بودجهای برای تولید باقی نمیماند. در حالیکه صداوسیما در میان نهادهای حاکمیتی جزء کم حقوقترین سازمانهاست. بودجه برنامهسازی نیز آنقدر اندک است که بسیاری از برنامهسازان، همکاری با پلتفرمها را ترجیح میدهند. بنابراین، زمانی که سخن از بهینهسازی به میان میآید، باید تعریف آن مشخص باشد، مشکل بهدرستی شناسایی شده باشد و رفتار رقبا در برخورد با آن مشکل نیز مورد بررسی قرار گیرد.
بر این باورم که اگر رسانه ملی بخواهد مأموریت خود را در بحرانها، آموزش، سرگرمی و فرهنگ بهدرستی انجام دهد، باید بودجهای متناسب با حجم مسئولیتهایش داشته باشد. اتخاذ رویکردی مغایر، صرفاً به دلیل اختلاف سلیقههای سیاسی، منجر به کاهش مرجعیت رسانه ملی خواهد شد که در نهایت به زیان همه است.
مرجعیت رسانه ملی، یک دارایی ملی است. نباید به دلیل تفاوت دیدگاه، در قبال تضعیف آن سکوت کنیم. بهعنوان مثال، پروژههایی مانند پتروشیمی خلیجفارس، در هر دولت در اختیار طیف خاصی قرار میگیرد. آیا شایسته است بهمحض آنکه این پروژه در اختیار طیف غیرهمسو با ما قرار گرفت، نسبت به آسیب دیدن زیرساختهای آن سکوت کنیم؟
ما در دوران گذار رسانهای قرار داریم. اگر صداوسیما نتواند خود را از لحاظ محتوایی، ساختاری و بودجهای با این دوران تطبیق دهد، ممکن است نقش خود را در آینده رسانهای کشور از دست بدهد. زمان تغییر، اکنون است.