شادزيستن در جامعه مدرن و ماشيني امروزي کميسخت به نظر ميرسد و در نگاهي واقع بينانه ميتوان گفت که مردم ما امروز براي گذران زندگي و رهايي از خط فقر دغدغدهايي فراتر از شاد بودن دارند. در اين بين گسترده شدن دامنه فساد و فراگير شدن اخبار آن در جامعه نيز حس بدي را به مردم القا ميکند. کساني که براي لقمه ناني از صبحدم تا شامگاه تلاش ميکنند تا شرمنده خانواده خود نباشند با ديدن اخبار اين چنيني به دنبال سهم خواهي از حق واقعي خود نسبت به تلاشي که ميکنند هستند.اين نوع بدبيني اگر به تماميافراد جامعه تعميم داده شود و آن را به ماننده يک هرم از بالا به پايين در نظر بگيريم همچون آفتي است که گريبانگير يک جامعه شده و چشم انداز تيره اي را نيز براي آن بايد متصور بود. بطوريکه در راس اين هرم برخي مسئولاني قرار گرفتند که بي توجه به آنچه که برمردم ميگذرد از هزاران رانت و زدو بند استفاده ميکنند و در وسط هرم قشر متوسطي که تعداد آنان به مراتب کمتر از پايين هرميهاست قرار دارند که به دليل متمول بودن فشارهاي اقتصادي را آنچنان که بايد لمس نميکنند. اما در پايين اين هرم نداري بيداد ميکند و با توجه به اينکه دست پايين هرميها از منابع کشورشان کوتاه است و دسترسي به بالاي هرميها ندارند مجبورند شرايطي اسفناک را تحمل کنند. در اين رويکرد جامعه اي که اکثر آن را هرم پايينيها تشکيل ميدهند شاد زيستن تنها يک آرزو است چرا که دغدغههايي به مراتب واجب تر دارند. همه ي ما در طول روز وقتي از خيابانهاي شهر در حال عبور و مروريم به عينه شاهد درگيري ، جدل و برخوردهاي روزمره مردم هستيم که برخي به دليل شرايط بحراني عنان از دست ميدهند و صحنههايي بدي را خلق ميکنند. گويي مردم براي اينکه بتوانند حق خود را بستانند به يکديگر پيله ميکنند و اين ناهنجاري در پايين هرميها بيداد ميکند.در چنين رويکردي شادي جايگاهي نخواهد داشت و براي شادبودن بايد به دنبال بهانه اي فراتر بود. در کشورهاي توسعه يافته شادي سهم بسزايي در رشد و توسعه کشورها دارد بطوريکه افراد آن جامعه اگر با روحيه اي آشفته برسر کار خود حاضر شوند بازدهي لازم را نخواهند داشت. چه بسا اگر در چنين جامعه اي جوي از بي اعتمادي نسبت به برخي مسئولين بالادستي شان به وجود آيد آنها حتي اين بي اعتمادي را به مديران خود تعميم ميدهند که آنوقت در چنين فضايي کار کردن تنها به عادتي روزمره تبديل ميشود.پس براي رشد و بالندگي يه جامعه و کشوري همچون ما که به دنبال رشد و توسعه است افزايش روحيه، شاد بودن، تامين نياز کارمندان و کارگران، حس اعتماد بين مردم و مسئولين بايد در اولويت قرار گيرد که اين حلقههاي مفقوده گويي سالهاست که به فراموشي سپرده شده است.