سایت رولینگ استون فهرستی پنجاه تایی از بهترین کمدیهای قرن ۲۱ انتخاب کرده است. در این روزها که خانهنشین شدهایم و اعصابمان به هم ریخته شاید دیدن کمدیهای پیشنهادی منتقدان حالمان را بهتر کند.
این روزها بیشترمان خواسته یا ناخواسته با انبوهی از اخبار اعصاب خردکن محاصره شدهایم. این وسط شاید به نظر برسد معرفی کمدیهایی که منتقدان رولینگ استون از میان فیلمهای قرن بیست و یکم برگزیدهاند چندان متناسب با حال و روزمان نباشد. شاید ترجیح بدهیم از آن فیلمهای آخرالزمانی ببینیم تا بفهمیم آخر ماجرا کار به کجا میرسد اما دیدن کمدی کمک میکند روحیه و شوخطبعیمان را در بدترین موقعیتها حفظ کنیم.
کمدیهای قرن بیست و یکم از تنوع زیادی برخوردارند. خیلی از آنها البته بیشتر شوخیهای کلامی دارند که باید حتما با زیرنویس دیده شوند. بعضیهایشان مناسب فرهنگ ما نیستند. از میان فهرست رولینگ استون آن ده فیلمی را انتخاب کردهایم و دربارهاش به تفصیل نوشتهایم که به لحاظ سینمایی هم حرفی برای گفتن دارند نه این که صرفا خندهدار باشند. بعضی از این فیلمها در نگاه اول کمدی به نظر نمیرسند چون در خود کمدیها هم دستهبندیهای مختلفی داریم. کمدیهای اسلپ استیک، کمدیهای سیاه. بعضی از آنها در حقیقت فیلمهای جدی و سیاه اما کنایهآمیزی هستند که طبق طبقهبندی ژانری در دستهی کمدی قرار گرفتهاند. قرار نیست با همهی این فیلمها قهقهه بزنید اما بعضی از آنها حالخوبکن هستند و برخی دیگر هم خنده به لبتان میآورد.
فیلمی که یکی از بزرگترین کمدیسازهای قرن حاضر یعنی جاد آپاتو به عنوان تهیهکننده در آن حضور دارد. محور فیلمنامه کاراکتر آنی (با بازی درخشان و بانمک کریستین ویگ) است که بعد از آن که از او خواسته شده ساقدوش صمیمیترین دوستش باشد با یک سری بدبیاری مواجه میشود.
بازیگران فیلم کریستین ویگ و آنا مومولو فیلمنامه را براساس نقشی نوشتهاند که کریستین ویگ چند سال پیشتر از آن در فیلم «باردار» جاد آپاتو بازی کرده بود.
فیلم با بودجهی محدود ۳۲.۵ میلیون دلاری تولید شد اما فروش فوقالعادهای داشت. فیلمی دربارهی اینکه چهطور ساقدوشها برای نزدیکی به عروس به هم حسادت میکنند و چهطور فاصلهی مالی آنها اختلافات زیادی ایجاد میکند.
یک کمدی که بازوی محرکش زنان هستند و کمتر در سینما چنین اتفاقی میافتد. راجر ایبرت گفته بود که فیلم ثابت میکند زنان هم در کمدی میتوانند مانند مردان از خودشان آسیبپذیری و غیر قابل پیشبینی بودن ارائه بدهند. منتقدان زن آن را به چشم یک فیلم فمینیستی هم دیدند اما واقعیت این جاست که «ساقدوشها» فیلمی به شدت مفرح و خوش رنگ و لعاب با بازیهای فوقالعاده به خصوص از طرف کریستین ویگ است و از آن پایانهای گرم دلنشین هم دارد.
آن زمان هنوز آدام مککی فیلمهای تند و تیز با چاشنی سیاست و اقتصاد مثل «رکود بزرگ» (big short) یا «معاون رئیس جمهور» را نساخته بود و کارگردان مشهوری نبود. تهیهکنندهی این فیلم کمدی هم جاد آپاتوست و گویا پشت بسیاری از کمدیهای مهم دو دههی اخیر جاد آپاتو قرار دارد.
فیلم داستان برانن (با بازی فرل) و دیل (با بازی رایلی) است. دو آدم بزرگسال که بعد از آن که والدینشان با هم ازدواج میکنند مجبور میشوند برای مدتی کنار هم و در یک آپارتمان زندگی کنند. کاری که هیچکدام دل خوشی از آن ندارند اما کمکم با شرایط کنار میآیند. اولین دعوا هم سر درام دیل به راه میافتد که به برانن تاکید کرده بود به آن دست نزند.
این فیلم که با بودجهی ۶۵ میلیون دلاری تولید شد ۱۲۸.۵ میلیون دلار فروش کرد. منتقدان نظرات متفاوتی نسبت به فیلم داشتند. برای آنهایی که از زوج رایلی و فرل خوششان میآید کمدی لذتبخشی خواهد بود اما اگر بعد از مدتی شوخیهای مدل کلاسیک این دو بازیگر برایتان خستهکننده شد آنوقت دیگر بعید است خیلی به فیلم بخندید. با این حال کمدی استاندارد و از همه مهمتر بالغانهای است.
کمتر پیش میآید یک فیلم کمدی به اندازهی «تونی اردمان» در فصل جوایز مورد توجه قرار بگیرد و منتقدان تا این حد تحسینش کنند تا جایی که نامزد جایزهی اسکار بشود و وقتی اسکار را نگرفت همه از این ماجرا تعجب کنند.
مارن آده کارگردان آلمانی از فرمول کنار هم قرار گذاشتن دو آدم نامتناجس برای خنده گرفتن استفاده کرده است و نکتهی جذابش این جاست که این دو نفر پدر و دختر هستند. دختر زنی مقرراتی که همهی زندگیاش در کارش خلاصه میشود. برای خودش تا دلتان بخواهد قاعده و قانون دارد. و پدر مردی الکیخوش و دائم دنبال شوخیهای دیوانهوار که گاهی برای خیلیها آزاردهنده هم میشود اما مرد از آن لذت میبرد. پدر و دختر مجبور میشوند چند روزی را با هم سر کنند. چند روزی که به زن بیشتر سخت میگذرد چون پدر حتی جلوی کارفرماهای او دست از شوخیهایش برنمیدارد.
دو بازیگر اصلی فیلم بازیهای درخشانی از خودشان به نمایش میگذارند.
کمدی در ژانر وحشت و پر از زامبی که البته واقعا بامزه از کار درآمده است. ادگار رایت فیلمنامه را به همراه بازیگر نقش اول فیلم یعنی سایمون پگ نوشته است. شان در لندن یک زندگی کسلکننده به عنوان فروشندهی لوازم الکترونیک دارد. شکستخوردهی تمام عیار است. نامزدش رهایش کرده و مادرش با مردی ازدواج کرده که شان دوستش ندارد. یک روز صبح که از خواب بیدار میشود میبیند که آخرالزمان شده و شهر پر از زامبی است. شان تبدیل به یک قهرمان میشود و همراه دوستش اد میخواهد نامزدش و مادرش را از دست زامبیها نجات بدهد. فیلم در حقیقت الهام گرفته از یک سریال تلویزیونی است. اسم «مردگان» در عنوان فیلم ادای دینی به فیلم مشهور «مردگان» ژرژ رومرو، کارگردان بزرگ ژانر وحشت است. منتقدان میگویند که این فیلم به خوبی تعادل را میان سکانسهای ترسناک و شوخیهای کنایهآمیز حفظ میکند. یک فیلم زامبی پر از خون و خونریزی که شوخطبعی هوشمندانهای دارد.
یک فیلم جنایی که در دستهی کمدیهای سیاه قرار میگیرد. فیلمی که مارتین مکدونا، فیلمنامهنویس و کارگردان با آن به شهرت رسید و به نوعی توانست برند خودش را در ساختن فیلمهای سیاه کنایهآمیز ثبت کند. این اولین فیلم مارتین مکدوناست. فارل و گلیسون دو آدمکش هستند که توسط رئیسشان با بازی رالف فاینس استخدام شدهاند تا مردی را در شهر بروژ بلژیک به قتل برسانند. مردی که حتی هویتش را هم نمیدانند. بروژ شهر آرام و زیبایی است و ذاتش با کاری که آنها میخواهند انجام بدهد در تناقض است. یکی از آنها پا به سن گذاشتهتر و آرامتر و دنیا دیدهتر است و دیگر عصبیتر. همین تضاد بین خصوصیات رفتاری آنها و دیالوگهای تند و تیز مکدونا لحظات بامزهای را به وجود میآورد. فیلم ارجاعاتی به «حالا نگاه نکن» نیکلاس روگ دارد. نکتهای که در فیلم به شدت مورد توجه منتقدان قرار گرفت دیالوگنویسی هوشمندانه و اجراهای استادانه بازیگران اشاره کرد.
یک کمدی سیاه طعنهآمیز بریتانیایی که توسط آرماندو ایانوچی نوشته و کارگردانی شده و اقتباسی از یک رمان گرافیکی فرانسوی به همین نام است. فیلم جنگ قدرت بین مقامات شوروی را در سال ۱۹۵۳ بعد از مرگ جوزف استالین به تصویر میکشد. فیلم اولینبار در جشنوارهی بینالمللی تورنتو به نمایش درآمد. بودجهی تولید این فیلم فقط ۱۳ میلیون دلار بود. میتوانید تصور کنید که رقابت میان سران اتحاد جماهیر شوروی بعد از مرگ استالین چهقدر میتواند بامزه باشد. نمایش این فیلم احتمالا به همین دلیل در روسیه و قزاقستان ممنوع شد. آنها معتقد بودند که بازیگران روشنفکر انگلیسی نسبت به نقشهایی که بازی کردهاند غیردوستانه عمل کردهاند و فیلم جانبدارانه از کار درآمده. منتقدان ولی از فرم آشوبگرانهی فیلم که باعث میشد شوخطبعی خشن آن به چشم بیاید لذت بردند. کارگردان فیلم در پاسخ به آنهایی که «مرگ استالین» را به لحاظ تاریخی فیلمی غیرصحیح و نادقیق میدانستند گفت: «من مستند نساختم. این یک فیلم داستانی است. اما داستانی که از حقیقت الهام گرفته است.»
یک کمدی سیاه دیگر که از نوشتن تا تدوین و کارگردانی و تهیهی آن برعهدهی برادران کوئن بوده است. لری (با بازی استالبرگ) پدر یک خانوادهی طبقهی متوسط است که در قرن بیستم زندگی میکنند. او پدر سختگیری است اما خانوادهاش روی روال به زندگیشان ادامه میدهند تا این که مشکلات پشت سر هم زندگیاش را تهدید میکند. همسرش رهایش کرده و پسرش دنبال یک گروه موسیقی است و دخترش برخلاف میلش میخواهد عمل زیبایی انجام بدهد. لری فکر میکند که چهطور شده این همه مصیبت در زندگیاش جاری شده؟! فیلم موفق شد که شوخطبعی سیاهش را با تمهای شخصی ترکیب کند و یکی از بالغانهترین فیلمهای برادران کوئن شد.
اکثر فیلمهای وس اندرسون مایههای کمدی دارند. بعضی از آنها مثل «خانوادهی رویال تننبام» کمدیشان سیاهتر و طعنهآمیزتر است و بعضی دیگر مثل همین فیلم «هتل بزرگ بوداپست» فضای فانتزی رنگارنگ شیرینی دارند که میشود برای چند ساعتی در آن غرق شد. داستان فیلم دربارهی روزگار اوج و شکوه یک هتل است. مردی که راوی است آن زمان در هتل پادو بوده و زیر نظر آقای گوستاو، مدیر مجرب هتل کار میکرده است. یک مرگ مشکوک در هتل اتفاق میافتد و آقای گوستاو به عنوان متهم شناسایی میشود. او و پسرک پادو به کمک هم میخواهند خودشان و هتل را از این مهلکه نجات بدهند. جلوههای بصری فیلم، رنگپردازی و فیلمبرداری و فیلمنامهی احساساتی آن باعث شد منتقدان بسیار دوستش داشته باشند. فیلم نامزد چندین جایزهی اسکار شد. پیتر تراورس از رولینگ استون دربارهی فیلم نوشت: «شبیه یک جعبهی اسباببازی خوش آب و رنگ است. و آنقدر ظاهر لذیذی دارد که میخواهید پرده را لیس بزنید. شبیه یک کیک شیرین است.»
یک کمدی تاریخی که اقتباسی از رمان «لیدی سوزان» جین آستین ساخته شده است. لیدی سوزان یک زن بیوهی شجاع است که برای تامین آیندهی خودش و دخترش به دنبال همسرانی مناسب و پولدار هم برای دخترش و هم برای خودش میگردد. برخلاف بقیهی رمانهای آستین که برای اقتباس سینمایی کارهای مناسبی هستند «لیدی سوزان» کتابی بود که کسی سراغ آن نمیرفت. اواخر دههی نود بود که استیلمن این رمان جین آستین را خواند و مجذوب داستان آن شد. منتقدان معتقد بودند این فیلم به عنوان یک درام لباسی تر و تازه است و روح جدیدی به این ژانر میدهد. آنها معتقد بودند که استیلمن در حد یک جامعهشناس شخصیتهای فیلمش را معرفی میکند و میپروراند.
دووی فین گیتاریست یک گروه راک است. درست سه هفته پیش از مسابقهی راک میان گروهها او را از گروه بیرون میکنند و شخص دیگری را جایش میآورند. از طرف دیگر او با چند نفر همخانه است که از او میخواهند سریعتر سهم اجارهاش را بدهد یا از خانه برود. این وسط دووی به جای رفیقش یک پیام تلفنی دریافت میکند از طرف مدرسهای که گفته به معلم نیاز دارند. حالا دووی که خودش سواد درست و حسابی هم ندارد به جای معلم به مدرسهای میرود که در آن دانشآموزان مرتب و گلچینشده هستند. طبعا دووی چیزی ندارد که به بچهها یاد بدهد و خود آنها بیشتر از او از ریاضی و علوم سردرمیآورند. دووی فقط موسیقی بلد است و تصمیم میگیرد همان را به بچهها آموزش بدهد. کلاس دووی تبدیل به مدرسهی راک میشود. فیلمی که بسیار مدیون بازی جک بلک در نقش دووی است. با ساوندترک پرضرب و ریتمیک و تدوینی که خودش شبیه یک قطعهی موسیقی سرحال فیلم خوش ریتمی میسازد.
فهرست بقیهی کمدیهای انتخابی رولینگ استونز به شرح زیر است:
منبع: rollingstone