"وحید شقاقی شهری" عضو هیئت علمی دانشگاه خوارزمی و مشاور کمیسیون اقتصاد دبیرخانه مجمع تشخیص مصلحت نظام است. وی در گفتگویی اختصاصی با تجارت آنلاین به تحلیل و بررسی ریشه علل و عوامل تورم در ایران از گذشته تا کنون پرداخته است.
همواره شاهد تورم و رشد آن در کشور بوده و هستیم. از نظر شما علت اصلی این تورم سنگین که سالهاست اقتصاد را بحران زده کرده چیست؟
با نگاهی به تاریخ از( سالهای حدود 1316 هجری شمسی) شاهد آمارهای تورمی اعلام شده از سوی بانک مرکزی بوده ایم. (پیش از آن آماری ثبت نشده است). در ابتدا باید تورم بلند مدت اقتصاد ایران را بررسی کنیم که اگر از سال 1340 در نظر بگیریم در آن زمان تورم حدود 20 درصد بود ( تورم بلند مدت اقتصاد ایران) و جزو کشورهایی هستیم که تورمهای بالای پیوسته داشته است؛ به ندرت کشوری مثل ایران پیدا می شود که به صورت پیوسته تورم بالا و دورقمی داشته باشد.
در دهه 40 تورم اقتصاد ایران زیر دو درصد بود یعنی تورمی نداشتیم. البته پیش از آن گاها تورمهای بالا هم شاهد بودیم؛ مثلا سال 1320 تا 1323 در زمان جنگ جهانی دوم با تبعید رضا خان، تورم بسیار بالایی تجربه کردیم. مجددا در سال 1330 تا 1333 اولین بار در دوران مصدق با بحث ملی شدن صنعت نفت، با تحریمهای نفتی مواجه شدیم و تورم بالا رفت. اما در مجموع در دهه 40 که آمارهای به صورت مستند هم وجود دارد تورم زیر دو درصد و رشد اقتصادی حدود 12 درصد داشتیم یعنی شرایط اقتصادی خاصی از حیث دو شاخص، تورم بسیار اندک و رشد اقتصادی بالا بر کشور حاکم بود.
دلیل این شرایط ویژه چه بود؟
در آن زمان هنوز اقتصاد آلوده به درآمدهای نفتی نشده، ساختارهای تورمی در اقتصاد ایران شکل نگرفته و هنوز ناترازی های مختلف به وجود نیامده بود. از طرفی در دهه 40 توسعه سرمایه گذاری بخش خصوصی هم موجب شد که عرضه کافی در اقتصاد کشور ایجاد شود. لذا برای متقاضیان کالا و خدمات بازار، عرضه کفایت میکرد. بنابراین فشار هزینه وجود نداشت و ما تورم حاصل فشار هزینه ها یا تورم فشار تقاضا را هم نداشتیم. رشد اقتصادی هم به دلیل توسعه بخش خصوصی به 12 درصد رسید. بسیاری از کارخانه های به نامی که امروز برای ما نوستالژی شده در آن زمان شکل گرفت.
اما با ورود به دهه 50 تقریبا دوران اقتصاد نفتی آغاز شد. لازم به ذکر که اولین قرارداد نفت در سال 1280 با یک شرکت بریتانیایی برای بحث اکتشاف نفت بسته شد و در سال 1287 اولین چاه نفتی در مسجد سلیمان کشف شد. اما در آن زمان بخش عمده ای از درامدهای نفتی، سهم شرکت مذکور می شد،از طرفی قیمت نفت هم تا دهه 50 پایین بود به همین خاطر درآمدهای نفتی ویژه ای نداشتیم.
در بخشی از خاطرات اسداله علم آمده است: "در دهه 40 ما به دنبال مشتری برای نفت بودیم اما خریداری نبود. قیمت نفت هم بشکه ای زیر دو دلار بود اما از دهه 50 به بعد شرایط بالعکس شد. جنگ اعراب و اسراییل اتفاق افتاد و بحث دوم هم صنعتی سازی در دنیا توسعه پیدا کرد؛ بالاخص بحث عدم صادرات نفت از سوی کشورهای عربی موجب شد قیمت نفت سر به فلک بکشد و به یکباره از زیر دو دلار به 12 دلار رسید. مشتری ها صف کشیدند، حتی بشکه ای 17 دلار هم نفت فروختیم. به یکباره کشوری که درآمد نفتی بسیار اندکی داشت، پولدار شد و درآمدهای عظیم ارزی و حاصل از صادرات نفت به اقتصاد ایران پمپاژ شد. اما متاسفانه اقتصاد ایران برنامه ای برای مصرف این درآمدها نداشت."
عالی خانی وزیر اقتصاد ایران در دهه 40 در خاطراتش می گوید: "در اواخردهه 40 استعفا دادم و با رییس وقت سازمان برنامه و بودجه به ملاقات هویدا رفتیم و اعلام کردیم وضعیت نفت به صورت مطلوبی درآمدزایی دارد و به شاه ایران بگویید با برنامه این درآمدها را برای توسعه زیرساختها هزینه کند به شرطی که به یکباره پمپاژ نقدینگی اتفاق نیفتد. بعدها که هویدا را دیدیم و پرسیدیم که در آن زمان چه شد؟ هویدا گفت که شاه دهه 50 دیگر شاه دهه 40 نبود! به این معنا که شاه دهه 40 به سخنان کارشناسان گوش فرا میداد و در جلسات شورای اقتصاد حضور داشت و حرف می شنید. در دهه 50 کاملا کارشناسان و متخصصان را کنار گذاشته و چون پولدار شده بود تصورش این بود که با این درآمدهای نفتی بدون نیاز به کار کارشناسی و مشاوره می تواند به راحتی کشور را توسعه و به پیشرفت کشور شتاب ببخشد."
متاسفانه این درآمدها پایه و اساس تورم در ایران شد. حجم نقدینگی به یکباره شتاب گرفت و نقدینگی زیر 10 درصد به 31 درصد رسید. مردم پولدار شده بودند. با توسعه شهرنشینی تقاضا افزایش یافت و به یکباره تورم در سال 53 به 15 رسید و سال 56 به 25 درصد رسید یعنی اقتصاد با تورم زیر 2 درصد در دهه 40 به 25 درصد در دهه 50 رسید.
اسداله علم در خاطراتش هویدا را به بی کفایتی متهم می کند که نتواسنه بازار را کنترل کند، اعتصابات وجود دارد، قیمتها نوسان دارد، بر خلاف اینکه در اذهان عمومی مردم، هویدا توانست قیمتها را کنترل کند اما تماما دروغ است و در خاطرات علم می بینیم که هویدا متهم به بی کفایتی است و قیمتها در آن زمان سر به فلک کشید. تورم و فساد اطرافیان دربار افزایش یافت که این مورد یکی از ریشه های انقلاب بود.
بنابراین در اواخر دهه 50 به انقلاب می رسیم و بعد از آن جنگ تحمیلی که تقریبا بعد از جنگ هم تورم داشتیم اما نه به شکلی که در سالهای بعد از جنگ تجربه کردیم.
بعد از جنگ در سال 74 یک رکورد تورمی شکستیم. دلیل آن هم دولت سازندگی بود که تلاش داشت سیاستهای تعدیل اقتصادی را اجرا کند؛ نسخه ای که بانک جهانی به بسیاری از کشورهایی که اقتصاد دولتی داشتند داده بود در ایران هم آزادسازی قیمتها، یکسان سازی نرخ ارز با خصوصی سازی، سیاستهای محوری تعدیل اقتصادی بود . یکی از کارها برچیده شدن نظام چند نرخی ارز بود که در دهه 60 داشتیم، به دلیل اینکه دولت جنگ برای حمایت از مردم ناچار بود برخی کالاها را با نرخ ارز پایین تر وارد کند اما دولت هاشمی رفسنجانی نرخ ارز را یکسان کرد و نظام چند نرخی را در سال 72 کنار گذاشت.
قیمت دلار چه تغییری کرد؟
دلار 175 تومان و یکپارچه شد. آزاد سازی قیمتها هم اتفاق افتاد. در دهه 60 دستور و سیاستهای تثبیت، که باعث کنترل قیمتها شده بود همگی کنار گذاشته شد. فشار عظیمی بر اقتصاد وارد شد؛ برخی آن را شوک درمانی و برخی سیاستهای تعدیل نام گذاری کردند در مجموع تورم به 49 و 4 دهم درصد در سال 74 رسید. فشار سنگینی از ائمه جمعه و سایر نهادها به دولت سازندگی وارد و دولت مجبور شد از این سیاستها پا پس بکشد و به سیاستهای تثبیت و حمایتی بازگشت.
همین مسیر تا سال 81 ادامه داشت که دوباره یکسان سازی نرخ ارز برای بار دوم در دولت اصلاحات آغاز شد و مرحوم نوربخش سیاستهای یکسان سازی را با موفقیت اجرا کرد. دلیل آن هم کافی بودن درآمدهای ارزی دولت و تجربه به دست آمده از اشتباه سال 72 بود. قیمت دلار بر روی 800 تومان یکسان سازی شد. در دهه 70 وقتی اعتراضات شکل گرفت و دولت سازندگی سیاستهای تعدیل را کنار گذاشت دلار بازار آزاد روند صعودی پیدا کرد اما دولت، نرخ ارز رسمی را بر روی 175 تومان نگه داشت. به جایی رسیدیم که در سال 1380 دلار در بازار آزاد 750 و دلار دولتی 175 تومان بود. مجددا دوباره یکسان سازی آغاز شد بر روی 799 یا 800 تومان. اما همچنان تورم حدود 10 تا 15 درصد ادامه پیدا کرد در دولت اصلاحات.
با ورود دولت عدالت و مهرورزی درآمدهای ارزی دولت بالا رفت و در آن 8 سال بیش از 540 میلیارد دلار نفت فروخته شد. جالب است که بدانید کل درآمد نفتی از سال 1290 تا کنون 1500 میلیارد دلار بوده که از این رقم 540 میلیارد دلار مربوط به 8 سال دولت آقای احمدی نژاد بود. درامد ارزی سرشاری نصیب کشور شد و طرحهایی هم مانند سهام عدالت، بنگاههای زود بازده مثل مسکن مهر یا هدفمندسازی یارانه ها آغاز شد که متاسفانه بخشی از اینها موفقیت امیز هم نبود تا اینکه از سال 1390 آرام آرام زمزمه های دور اول تحریمها آغاز شد. اقتصاد ایران در دوران اوباما تحریم شد و مجددا فنر ارز آزاد شد. قیمت دلار از هزار تومان به 1900 تومان در سال 91 رسید و تا 4200 تومان هم پیش رفت که دولت یازدهم یعنی دولت تدبیر و امید، بحث مذاکرات را آغاز کرد و موجب شد مقداری انتظارات تورمی فروکش کرده و در سال 95 و 96 با تورم 9 درصد سپری کردیم. دلیل آن هم کاهش انتظارات تورمی بود. در سال 97 دور دوم تحریمها آغاز شد که تا کنون هم ادامه پیدا کرده و میانگین تورم 5 سال اخیر حدود 40 درصد شده است یعنی دو برابر میانگین تورم بلند مدت در اقتصاد ایران. تقریبا در عمده سالهای 1350 به بعد تورم اقتصاد ایران دو رقمی بوده است.
بنابراین طبق توضیحاتتان ریشه تورم درآمدهای نفتی و از طرفی تحریمها بوده است. چرا تا کنون هیچ دولتی نتوانسته با برنامه این معضل را تا حدی هموار کند؟
در خصوص تورم که از دهه 50 تا کنون را بررسی کردیم در واقع از آن زمان تورم پدیده ساختاری در اقتصاد ایران شده است و ریشه اصلی آن ناترازی هایی است که رفته رفته به آنها اضافه می شود. مانند دندانی که 6 ریشه دارد و هر 6 ریشه به عصب رسیده است. تورم در اقتصاد ایران از همین ناترازی ها آغاز شد. اولین ریشه ناترازی بودجه بود. با اضافه شدن نفت به اقتصاد ایران هزینه های دولت بدون حساب و کتاب بالا رفت. دولت بزرگ و بزرگتر شد و به مصرف بیشتر عادت کرد. تا زمانیکه نفت وجود دارد هزینه ها پوشش داده می شود اما هر زمان که نفت به مشکل برمی خورد چه تکانه مقداری چه تکانه قیمتی، این ناترازی بودجه ای تحت عنوان کسری بودجه خودش را نشان می دهد. این یکی از ریشه های تورم است که از سال 50 شروع شده و همواره ادامه داشته است. متاسفانه مدام دولتها درصدد پیاده کردن بودجه ریزی عملیاتی و اصلاح ساختار بودجه در کشور بوده اند اما تا کنون هیچ دولتی نتوانسته بودجه عملیاتی را اجرا کند.
بودجه ریزی عملیاتی به چه مفهومی؟
به این مفهوم که برنامه، بودجه را تعیین کند یعنی به یک سری برنامه های مشخص، بودجه تخصیص دهیم. یعنی وزارتخانه ها برنامه هایشان را بیاورند و به تناسب آن بودجه بگیرند. اما در حال حاضر بودجه ریزی افزایشی و با روش چانه زنی انجام میشود.
چرا عملیاتی انجام نمی گیرد؟
به این دلیل که سالهاست به این روش بودجه بندی انجام شده و عملیاتی کردن بودجه یک تغییر اساسی و یک دگرگونی اساسی در نظام دولتی نیاز دارد که هیچ دولتی نتوانسته این کار را انجام دهد. از دهه 70 دولتها بحث و به عبارتی شعار اصلاح ساختار بودجه را داده اند اما هیچکدام قادر به انجام آن نشده اند.
اما ریشه دوم از علل تورم کشور، بحث ناترازی بانکهاست. ساختار معیوب بانکها از یک سو و دست درازی دولت به منابع بانکها از سوی دیگر موجب افزایش ناترازی بانکها شده است. ناترازی بانکی یعنی اضافه برداشت بانکها از بانک مرکزی یعنی خلق پول، رشد نقدینگی و در نهایت افزایش تورم. پس ریشه دوم از ناترازی بانکی است.
ریشه سوم بحث ناترازی تجاری کشور است. صادرات منهای واردات یعنی تراز تجاری. صادرات غیر نفتی منهای واردات یعنی تراز تجاری غیر نفتی. ما نتوانسته ایم معادل واردات، صادرات غیر نفتی داشته باشیم و همیشه این را با درآمدهای نفتی تراز کرده ایم اما وقتی نفت را کنار می گذاریم تراز تجاری غیر نفتی، کسری دارد که به آن کسری های تجاری غیر نفتی می گویند. با به وجود آمدن کسری تجاری به ارز فشار وارد می آید و افزایش قیمت ارز هم تورم ایجاد میکند.
ریشه چهارم کسری حساب سرمایه است که می توان گفت از ناترازی های نوظهور است. یعنی از دهه 90 این ناترازی به وجود آمد. دلیل آن هم افزایش خروج سرمایه و قاچاق است مثلا خرید مسکن در خارج و مهاجرت از طرفی ورود کالای قاچاق یعنی کسری حساب سرمایه. از طرفی ورود سرمایه یعنی سرمایه گذار خارجی هم نداریم توریست و گردشگر و مهاجر به ایران نداریم و همه اینها می شود کسری حساب سرمایه.
ریشه پنجم شکاف تولید است. یعنی میزان عرضه کل اقتصاد با تقاضای کل اقتصاد که به دلیل نفتی بودن اقتصاد و ناتوان بودن بخش خصوصی دارای مشکلات تولیدی فراوان هستیم و تولید نمی تواند کفاف تقاضا را دهد و شکاف تولید به وجود می آید.
ریشه ششم که بسیار نوظهور است ناترازی حسابهای صندوقهای بازنشستگی است که چند سالی است شروع شده دلیل آن هم اینکه استخدام در دهه های 60 و 70 زیاد بود ورودی نیروی کار زیاد و خروجی کم و الان بالعکس خروجی ها زیاد و ورودی کم شده است. البته عواملی چون غیر شفاف بودن صندوقهای بازشستگی، حیات خلوت بودن صندوقها، فساد حاکم در صندوقها، ضعف مدیریت و بی ثباتی در اداره صندوقهای بازنشستگی ...همه دست به دست هم داده تا این صندوقعا را ناتراز شده و مدام هم به این ناترازی افزوده می شود. امسال از بودجه 2 هزار هزار میلیاردی دولت 320 همت به صندوقهای بازنشستگی تخصیص داده شد که دو سال پیش این رقم 90 هزار میلیارد بود که برآورد من این است اگر نتوانیم اصلاحات را در صندوقهای بازنشستگی انجام دهیم تا پایان این دهه یعنی 1409 بیش از 70 درصد بودجه عمومی دولت باید صرف صندوقهای بازنشستگی شود یعنی عملا دولت آچمز میشود. بنابراین ریشه تورم از یکی دو ناترازی آغاز شد و مدام به این ناترازی ها اضافه شد.