کد خبر: ۱۵۶۰۵
تاریخ انتشار: ۱۷ خرداد ۱۳۹۴ - ۰۹:۲۸
25 سال پیش که آقای کاتوزیان بیلبوردهای شهری را نصب کرد و هم‌زمان شرکت مرکز توسعه ارتباطات شهری استندهای پیاده‌روها را راه‌اندازی کرد، چنین پیشنهادی را به سازمان زیباسازی شهردای تهران دادیم که بخشی از این درآمد را صرف نمایش آثار هنری کنند؛ اما هیچ‌وقت این اتفاق نیفتاد. حالا هم که اتفاق افتاده، دست کم برای من خوشایند بود که هنر وارد شهر شده است؛ اما تصور می‌کنم کار با تعجیل صورت گرفته، چون با نقایصی همراه است. اول از همه خوب است وظایف و عملکرد بیلبوردهای شهری را تعریف کنیم تا بعضی نقایص را بیابیم؛ اول این‌که اصلا برای بار اول نیست که در یک شهر بزرگ یک اتفاق هنری می‌افتد، چراکه هر سال در تمام شهرهای توریستی در تمام فضاهای باز، یا دیوارهای کنار رودهای جاری در شهر، نمایشگاه عکس برقرار است. دوم این‌که یک تصویر در شهر به ابعاد بزرگ بیلبورد برای عابرانی که با اتومبیل و با سرعت زیاد حرکت می‌کنند، باید ظرفیت درک داشته باشد و برای هر تبلیغی یا تصویری لازم‌الاجراست. تبلیغات روی بیلبوردها را دیده‌ایم که وقتی خیلی با صراحت و سرعت نمی‌توانند پیام‌شان را برسانند یا دارای نوشته‌های ریزی هستند، تبلیغات ناموفقی به‌شمار می‌آیند، اما آن‌هایی را که حرفه‌یی‌ها کار کرده‌اند، همیشه موفق‌تر بوده‌اند. وقتی یک اثر هنری را در ابعاد بزرگ در شهر نصب می‌کنیم، باید ظرفیت‌های دیده‌شونده را برای آدم‌هایی که سوار اتومبیل هستند و با سرعت عبور می‌کنند، داشته باشد.
نخست این‌که اطلاعات نوشته‌شده در کنار این آثار آن‌قدر ریز بودند که تا خیلی به آن‌ها نزدیک نمی‌شدیم و فرصت کافی نداشتیم، نمی‌توانستیم که تمام آن را بخوانیم. یک یا دو مورد اطلاعات را بزرگ نوشته بودند (مثلا یکی در حوالی اتوبان صدر) که نشان می‌دهد به این موضوع فکر شده است؛ اما بیشتر آثار با نوشته‌های ریز بودند. کاش چند نمونه اولیه نصب می‌کردند و بعد از سنجش، یک بازخوانی مجدد می‌کردند و به زیبایی‌شناسی این لی‌اوت که شاید فقط روی مونیتور خوب دیده می‌شده، بسنده و عبور نمی‌کردند.
نمی‌دانم چرا یک‌باره جعبه‌ای پر از شیرینی آنقدر متنوع در شهر توزیع شد، من اصلا درکی از این همه تنوع نکردم؛ نه مکتب‌هایی در این طرح قابل تعقیب بود و نه شیوه‌ای، سبک‌ها و حتی سال خلق اثر یا حضور هنرمند! هیچ ملاکی را برای بار اول حرکت به این‌سو نیافتم. مثلا می‌شد فقط ایرانی باشند، می‌شد اگر فقط ایرانی هستند مثلا از قرن 13 و 14 هجری شمسی باشند. باز درک نمی‌کنم تابلو نقاشی کمال‌الملک و شاگردانش چه ارتباطی با سقف حسینیه‌ی امینی‌های قزوین یا سهراب سپهری دارد. اگر بپذیریم این سه هنر ایرانی است، آن‌گاه اصلا درک نمی‌کنم با اثری از «پل کله» یا «مانه» یا «دیوید‌هاکنی» چه ارتباطی دارند.
سه تابلو را کنار هم روی عرشه‌ی باریک پل‌ها قرار دادند، در حالی که ما معمولا پل‌ها را نگاه نمی‌کنیم و از زیر آن‌ها با سرعت عبور می‌کنیم، هیچ‌کدام نمی‌توانستند به تنهایی دیده شوند. می‌شد دست کم برای عرشه‌ی پل‌ها تصاویر پانورامیک انتخاب کرد یا اگر ظرفیت و یا تصویر پانورامیک نداشتند، (که حتما در عکس‌ها موجود است و می‌توانستند به راحتی بیابند) می‌شد از تابلوهای خوشنویسی که دو مصراع شعر‌شان مقابل هم نوشته می‌شوند، استفاده می‌کردند. اما آن تابلوهای کوچک فقط تبدیل به لکه‌رنگ‌هایی روی عرشه پل بودند که اگر هنرمندان‌شان زنده بودند و می‌دیدند به خود می‌لرزیدند.
آثار هنری سنخیت‌های متفاوتی درون ذات خود دارند. می‌شد در این طرح برای بار اول، فقط به نقاشی پرداخت، بار دوم با صبر و حوصله بیشتر به خوشنویسی و بار دیگر به معماری. در هم بودن معماری و خوشنویسی و کتیبه و سقف و کاشی‌کاری و اثر خارجی و ایرانی، پرتره و منظره و هر چیزی با هم، جعبه شیرینی بسیار پر و شلوغی را به‌وجود می‌آورد که اگر از هر کدام یک تکه هم بخورید، که خوردیم، شیرینی‌اش آزارتان می‌دهد.
نكته ديگر‌اينكه وقتی اثر درون موزه است، یعنی مالکیت ملی دارد. می‌توان تصور کرد که برای آثار ایرانی، تعامل با موزه برقرار شده و خیلی هم به‌جاست، اما قطعا برای کارهای دیوید‌هاکنی و رنوار و ... از موزه‌های متروپولیتن، لوور و لندن اجازه‌ای گرفته نشده است. ما می‌توانیم اجازه نگیریم، چون داخل قانون مالکیت معنوی نیستیم؛ اما دلیل نمی‌شود وقتی این قانون را نداریم، جایی مانند سازمان زیباسازی که متعلق به شهرداری و جزیی از حاکمیت کشور است، بیاید این ناعادلانگی را انجام دهد و آثاری را بردارد که مالک دارند، حتی اگر مالک‌شان یک موزه باشد، آن هم درست همزمان با بررسی حقوق معنوی اثر هنری و بررسی پیوستن به قانون مالکیت جهانی، در تالار وحدت.
درباره‌ی نقاشی‌ها و خوشنویسی‌های ایرانی، می‌پذیریم که از موزه‌ها سوال کرده‌اند یا بخشی که در کتاب‌ها بوده و مالکیت مشخصی ندارد، انجام‌پذیر باشد؛ اما می‌دانم تصاویر سقف بناهایی معماری که بسیار هم زیاد و زیبا هم بود، دست کم یک عکاس دارد و می‌دانم که 10 سال است از تمام سقف‌های ایران عکاسی می‌کند، هیچ نامی برده نشد. این اقدام از این هیئت که کارشناسانی به نظر حرفه‌یی می‌آیند، بعید است.
اگر حامی هنر و هنرمند هستیم، مگر نمی‌توانیم بیلبوردها را در طول سال به‌صورت پراکنده مثلا در اختیار اجراهای تئاتر یا فیلم‌های سینمای هنر و تجربه بگذاریم؟ مگر آن‌ها جزو فرهنگ و هنر نیستند که به توان اندک خود بر پا ایستاده‌اند؟ وقتی آثار پل کله و دیوید‌هاکنی و مانه روی بیلبوردها می‌آید، آیا به جای همه این خارجی‌ها نمی‌شد پوستر نمایشگاه کتاب یا فیلم قصه‌ها را گذاشت؟ این‌گونه فیلم‌های شاخص سینمای ایران باید فروش کنند تا ما سینمای فاخرتری داشته باشیم.

* ابراهیم حقیقی – طراح گرافيك

نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار